سولیوان سفیر آمریکا در ایران، بعد از ملاقات با بختیار میگوید: «بختیار به نظر من دون کیشوتی بیش نیست و نمیداند که پس از بازگشت آیتالله خمینی به ایران سیل انقلاب، او و دولتش را با خود خواهد برد».
با آشکار شدن پیروزی نهضت امام خمینی و شکست دولت نظامی ازهاری، که قرار بود مجری سیاست «مشت آهنین» و سرکوب مخالفان باشد، شاه و سلطنتطلبان به فکر چارهجویی و اجرای سیاست دیگری افتادند. آنها با تحلیل از وضعیت موجود و خنثی شدن دولت نظامی، به این نتیجه رسیدند که باید دولت را به دست یکی از مخالفین سپرد، تا بدین وسیله هم شاه را به عنوان فرمانده کل قوا و هم به عنوان پادشاه مشروطه حفظ کنند.
بر همین اساس شاه و اطرافیان او از اوایل آذرماه 1357 برای خروج از بن بست به وجود آمده، به دنبال مهرهای برای نخست وزیری بودند که هم قابل قبول رژیم و شخص شاه باشد و هم چهره و سابقهای در مخالفت از حکومت پهلوی در کارنامه سیاسی خود داشته باشد، تا بدین وسیله نیروهای انقلابی را فریب و آنان را تا مدتی آرام کنند. در همین راستا چهرههای متعددی به شاه معرفی میشود، اما در انتها شاپور بختیار مورد قبول واقع میگردد. در این نوشتار تلاش داریم تا واکاوی کنیم چرا شاه از بین گزینههای متعدد، بر روی شاپور بختیار دست گذاشته و او را بهترین گزینه برای ریاست دولت دید.
1. پناه به جبهه ملی
در ابتدای شکست دولت نظامی ازهاری، سلطنتطلبان و اطرافیان شاه گزینههای مختلفی را برای نخست وزیری و گرفتن قدرت از دولت نظامی پیشنهاد دادند، افرادی همچون نجفی وزیر دادگستری، محمد درخشش وزیر آموزش و پرورش و سخنگوی حزب اتحاد ملی، که همگی پیشنهادات پس از بررسی و واکاوی دقیق مشخص گردید در برابر سیل بنیانکن انقلاب و حرکت اسلامی مردم به زودی محو خواهند شد و با توجه به اوضاع وخیم آن روزهای رژیم، پیشنهادات خام و غیر معمولی بودند.
در چنین شرایطی شاه به دنبال کسی بود که در گذشته شریک رژیمش نبوده باشد و در عین حال اصل نظام سلطنتی را هم قبول داشته باشد. بدیهی بود که چنین شرایطی را بیشتر در بین اعضای جبهه ملی میتوانست بیابد. چرا که حکومت رهبر جبهه ملی یعنی مصدق با شاه درگیر شده بود و اعضای جبهه ملی پس از آن هیچگاه سمتهای سیاسی بالا را نداشتند، و همچنین از مخالفین شاه محسوب میشدند و در عین حال قانون اساسی و رژیم پادشاهی را قبول داشتند و شعارشان «شاه سلطنت کند نه حکومت» بود و در رفتارشان نشانه هایی از آمادگی برای پذیرش ریاست دولت دیده میشد .
در این ارتباط احسان نراقی در خاطرات خود مینویسد هنگامی که داریوش فروهر از ملاقات من در اول مهر 1357 با شاه مطلع شد، شب به منزل آمد و این پیغام را به صورت محرمانه به شاه فرستاد: «با آنکه ما تا حال مقدار زیادی از راه را به همراه انقلابیون مذهبی و غیر مذهبی پیمودهایم؛ معذلک بخش عمدهای از جبههی ملی، گذشته از همه چیز حاضر است که رژیم شما و حتی پسرتان را مورد حمایت قرار دهد. مشروط بر اینکه شما با وضوح تمام اعلام کنید که مطابق با قانون اساسی کشور، حقوق مردم را محترم میشمارید».1 از چارچوب این کلمات پیدا بود که حزب جبهه ملی در انتقاد به شاه معتقد به چارچوب رژیم پهلوی و سلطنتی بود.
2. جستجو در بین افراد جبهه ملی
شاه ابتدا به سراغ دکتر غلامحسین صدیقی رفت که مدتی وزیر کشور دولت مصدق و از اعضای با سابقه جبهه ملی بود. شاه در کتاب پاسخ به تاریخ در مورد انتخاب صدیقی به عنوان گزینه اول و عدم تفاهم با او چنین میگوید: «نخست به سراغ دکتر صدیقی از اعضای جبهه ملی رفتم که معتقد بودم مرد وطنپرستی است. او بی آنکه کوچکترین شرطی بگذارد، اظهار داشت که حاضر است دولتی ائتلافی تشکیل دهد؛ ولی یک هفته وقت خواست تا دربارهاش فکر کند.... بعد از یک هفته او سرانجام به فشارهایی که از سوی حزبش بر وی وارد میآمد تسلیم شد و درخواست نمود در مملکت بمانم، ولی یک شورای سلطنت تشکیل دهم. این شرط قابل قبول نبود؛ چون مترادف بود با قبول اینکه شایستگی اجرای وظایف را ندارم».2
در 16 دی ماه 1357 بختیار پس از انتصاب به سِمت نخست وزیری، بلافاصله استراتژی خود را اینچنین برای شاه و رژیم او بیان میکند :«استراتژی من بر دو اصل استوار بود: یکی بکوشم ملاها را ولو برای زمانی کوتاه سرگرم کنم و دیگری بر ارتش تکیه کنم».
بر اساس این خاطرات، به نظر میرسد ابتدا صدیقی بدون هیچ پیش شرطی قول اندیشیدن در ارتباط با پذیرش نخست وزیری را میدهد، اما پس از مشورت با همحزبیهایش در جبهه ملی، پذیرش سمت ریاست دولت را مشروط بر تشکیل شورای سلطنت و محدود شدن قدرت شاه در امور اجرایی نموده است. قاعدتاً این امر که مخالف با اهداف شاه برای استمرار قدرت خود و خانوادهاش بود، از جانب محمدرضا پذیرفتنی نبود و بدین ترتیب گزینه صدیقی از فهرست کاندیداهای ریاست دولت کنار رفت.
شاه پس از منتفی شدن اولین گزینه خود، به سراغ رایزنی با فرد دیگری از جبهه ملی، یعنی کریم سنجابی میرود. سنجابی نیز شرایط خود برای پذیرش سمت نخست وزیری را اینچنین در کتاب خاطرات خود بیان میکند: «به نظر بنده اولین اقدامی که در اینباره باید بفرمایید این است که اعلیحضرت برای مدتی از مملکت خارج بشوند و در غیاب اعلیحضرت شورای عالی دولتی تشکیل بشود... این شورا با موافقت و همراهی و جلب نظر مقامات روحانی و از رجال ملی مورد قبول عامه باید تشکیل بشود و بعد از آن دست به اقدامات اساسی بزنیم، که اصول و خلاصه آن در آن نامهای که چندی پیش خدمتتان فرستاده شده مندرج است».3
به گفته سنجابی در کتاب امیدها و ناامیدیها، شاه پیشنهادات او را نپذیرفت و چنین پاسخ میدهد: «از مملکت خارج نمیتوانم بشوم، زیرا اگر من بروم ارتش آرام نخواهد گرفت. به شورا هم احتیاج ندارم. من خودم هر کاری لازم باشد اقدام میکنم». سنجابی نیز در جواب چنین می گوید:«اختیار با اعلیحضرت است در این صورت بنده از قبول مسئولیت معذور خواهم بود».4 در کنار این دو مورد شاه به صورت همزمان با افراد دیگری از جبهه ملی مشغول رایزنی میشود که یکی از مهمترین آنان شاپور بختیار بود.
3. دلایل انتخاب شاپور بختیار
یکی دیگر از افراد جبهه ملی که شاه مشغول مذاکره با او شد، شاپور بختیار بود. بختیار در جمع همحزبیهای خود بیش از دیگران به دنبال قدرت بود و بر همین اساس تمام تلاش خود را به کار میبرد تا از فرصت استفاده کرده و خود را به شخص شاه نزدیک کند. بختیار که منتظر فرصت دستیابی به قدرت بود، بعد از آشکار شدن سقوط شریف امامی، در پشت پرده با شاه رابطه برقرار میکند. به صورتی که بختیار ابتدا در اوایل شهریور ماه توسط آموزگار و سپس توسط مقدم رئیس ساواک از شاه درخواست ملاقات میکند5 و بالأخره شاه در اواخر آذرماه در بحبوحه انتخاب رئیس دولت از بین اعضای جبهه ملی، درخواست بختیار را میپذیرد.
اولین ملاقات را شاه اینگونه در کتاب خود توضیح میدهد: «بختیار وفاداری زیادی به سلطنت ابراز کرد و کوشید که ثابت کند که فقط او میتواند در این اوضاع بحرانی... دولتی تشکیل بدهد».6 بختیار در کتاب «یکرنگی» خود، وفاداری به شخص شاه را اینچنین بیان میکند: «وفاداری من نسبت به پادشاه به کمال، نه به دلیل علایق شخصی، بلکه به دلیل آنکه این وفاداری با اصولی که به آنها معتقدم و با یکرنگی ذاتی من منطبق بود».7 شاه که شاپور را در بین نیروهای جبهه ملی وفادارتر به سلطنت پهلوی دید، چند روز بعد بختیار را دوباره به حضور میطلبد و به او پیشنهاد نخستوزیری میدهد. در ادامه شخصیت بلندپرواز و قدرتطلب بختیار، او را وادار به پذیرفتن چنین مسئولیت در آن شرایط بحرانی میکند.
علاوه بر ابراز وفاداری بختیار به سلطنت برای مجاب کردن شاه، عامل دیگری که محمدرضا را مجاب به انتخاب بختیار کرد، تأیید و حمایت آمریکاییها از بختیار بود، به صورتی که چند روز بعد از انتخاب نخست وزیر جدید، واشنگتن پیامی را مستقیماً برای بختیار ارسال و او را از حمایت و اعتماد کامل دولت آمریکا مطمئن می سازد8، همچنین بلافاصله سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا اظهار امیدواری میکند که در ایران دیگر تظاهراتی رخ ندهد و همه جناحهای سیاسی از حکومت بختیار حمایت کنند. در همین راستا ژنرال هایزر نیز که در ایران به سر میبرد به دستور دولت خود آمریکا از فرماندهان نظامی ایران میخواهد که از دولت بختیار پشتیبانی کنند.9 اما در ادامه، بختیار پس از پیوستن به صف مهرههای آمریکا، از طرف جبهه ملی طرد میشود و حتی از عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی اخراج میگردد.
فرجام
در 16 دی ماه 1357 بختیار پس از انتصاب به سِمت نخست وزیری، بلافاصله استراتژی خود را اینچنین برای شاه و رژیم او بیان میکند :«استراتژی من بر دو اصل استوار بود: یکی بکوشم ملاها را ولو برای زمانی کوتاه سرگرم کنم و دیگری بر ارتش تکیه کنم».10 کاملاً از نوع تفکر و طرح بختیار پیداست، که او تحلیل صحیحی از اوضاع سیاسی آن روزها، شخص امام خمینی، مردم ایران و ارتش نداشته است. در این ارتباط سولیوان سفیر آمریکا در ایران، بعد از ملاقات با بختیار میگوید: «بختیار به نظر من دون کیشوتی بیش نیست و نمیداند که پس از بازگشت آیتالله خمینی به ایران سیل انقلاب، او و دولتش را با خود خواهد برد».11 در ادامه، 37 روز بعد در 22 بهمن ماه 1357، تفکر و خیالات دونکیشوتی بختیار در برابر سیل خروشان انقلابی مردم ایران کاملاً مشخص شد.
شاپور بختیار در حال معرفی کابینه خود به محمدرضا پهلوی در دوران نخستوزیری
پی نوشت:
1.احسان نراقی، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1372، ص 49.
2.محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، نشر مترجم، 1371،ص 356.
3.کریم سنجابی، امیدها و ناامیدیها، نشر پنجره، 1368، ص 306-309.
4.همانجا.
5. روح الله حسینیان، یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص733.
6.محمدرضا پهلوی، همان، ص 359.
7.شاپور بختیار، یکرنگی، ترجمه مهشید امیرشاهی، بیتا، صص 154-156.
8.ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، انتشارات هفته، 1361، ص 171.
9.روح الله حسینیان، همان، صص 742-743.
10.شاپور بختیار، همان، ص 172.
11.ویلیام سولیوان، همان، ص 166. https://iichs.ir/vdcb.sbsurhb5wiupr.html