میانگین سنی اعضای کابینه منصور حدود 46 سال یعنی تقریباً هفت سال جوانتر از اعضای کابینههای قبلی بودند و اکثر آنان تحصیلکردگان کشورهای غربی بودند.
با برکناری اسدالله علم نسل جدیدی از سیاستمداران، قدرت و مسئولیت نوسازی کشور را به دست گرفتند. درواقع بهصورت دقیقتر این گروه از نخبگان سیاسی جدید باروی کار آمدن دولت حسنعلی منصور در 17 اسفند 1342 توانستند به قدرت دست یابند و مسئول تغییرهایی گسترده در عرصه نوسازی و مدیریتی کشور شوند. شیوه حکومتداری این نسل در طول تاریخ بهگونهای بود که بهعنوان سمبل یک جریان طرفدار شیوه زندگی و نوسازی غربی شناخته شدند. در ادامه این نوشتار قصد داریم به این سؤالات بپردازیم که چه شاخصهایی نشان میدهد منصور و نخبگان سیاسی همراهش، طیف جدیدی از سیاستمداران ایرانی با تفکرات جدید هستند و شیوه نوسازی این سیاستمداران چه تأثیری در بروز نارضایتی از رژیم پهلوی و ظهور انقلاب اسلامی داشته است؟
1. کابینه حسنعلی منصور و ظهور سیاستمدارانی با تفکرات جدید
تا روی کار آمدن منصور، وضعیت وزرای کابینهها هم از بابت تعلقات خانوادگی هم از جنبه وابستگیهای سیاسی و هم از جهت منبع درآمد و پایگاه طبقاتی با وضعیت نخستوزیران همسویی و هماهنگی داشت، ولی از سالهای اجرای قانون اصلاحات ارضی به بعد تغییر و تحولاتی را در تمام شئون اعم از سیاسی و اقتصادی بر اعضای کابینه ملاحظه میکنیم؛ بهعبارتدیگر وزرا تا نخستوزیری اسدالله علم از گروه تحصیلکردگان سنتی انتخاب میشدند و قدرت همواره در دست این گروه با منشأ اجتماعی زمینداری قرار داشت، ولی از اوایل دهه 1340 باروی کار آمدن کابینه منصور به بعد شاهد به قدرت رسیدن تکنوکراتهایی در دستگاه حکومتی هستیم. بهگونهای که این نسل جدید از سیاستمداران که با دولت حسنعلی منصور روی کار آمدند هم از جنبه ترکیب طبقاتی و تعلقات سیاسی و هم از باب میزان تحصیلات دانشگاهی با اعضای قبلی کابینههای رژیم پهلوی فرق اساسی داشتند.1بهطور مثال میانگین سنی اعضای کابینه منصور حدود 46 سال یعنی تقریباً هفت سال جوانتر از اعضای کابینههای قبلی بودند و اکثر آنان تحصیلکردگان کشورهای غربی بودند.
همچنین همانطور که از سن آنان مشخص است، درمجموع این افراد همگی تازهوارد، جوان و در حقیقت جزء نخبگانی بودند که برای نخستین بار به صفوف سیاسی ایران پیوسته و تجربه سیاسی خود را با منصور آغاز کرده بودند. در بین این افراد کمتر کسی وجود داشت که قبلاً در احزابی مثل ملیون و یا مردم و یا تشکیلات سیاسی دیگر عضویت داشته باشد. بهعنوانمثال بهاستثنای چهار نفر، شانزده نفر بقیه وزرای کابینه حسنعلی منصور شخصیتهایی تشکیل میدادند که در کابینههای قبلی بههیچعنوان شرکت نداشتند. بر مبنای چنین شاخصههایی تحلیلهای گوناگون حکایت از آن داشت که چون اکثر این افراد تازهوارد هستند، از مسائل سیاسی چیزی نمیدانند و از همه مهمتر نمیتوان به ثبات عقیده آنها اطمینان داشت2 و بهزودی کشور را به لبه پرتگاه خواهند برد و از قضا همین اتفاق نیز رخ داد. بدین ترتیب با آگاهی از طبقه و تفکرات این قشر جدید در ادامه نوشتار، سیاستگذاریهای این طیف از سیاستمداران ایرانی را بررسی میکنیم.
2. اجرای سیاست نزدیکی به آمریکا و لایحه کاپیتولاسیون
با برکناری اسدالله علم و روی کار آمدن حسنعلی منصور در اوایل دهه 40، نسل جدیدی از سیاستمداران قدرت را به دست گرفتند که در حوزه سیاست خارجی برخلاف پیشینیان خود، بیش از انگلستان، موافق و همسو باسیاستهای آمریکا بوده و خواهان مراودات دیپلماتیک و تجاری بیشتر با این کشور بودند. همین نوع دیدگاه در ادامه سبب افزایش واردات کالاهای آمریکایی و علیالخصوص سبب خرید تسلیحات نظامی از امریکا و وابستگی فزاینده تجاری و نظامی کشور شد و روزبهروز بر میزان حضور مستشاران آمریکایی در ایران افزوده شد.
این افزایش حضور بازرگانان و مستشاران و نظامیان آمریکایی در ایران سبب شد دولت منصور و کابینه او که متشکل از نسل جدید سیاستمداران بودند در جهت جلب اطمینان آمریکاییها ضمن تقدیم یک لایحه به مجلس شورای ملی که قبلاً در دولت اسدالله عَلم تنظیم و تصویبشده بود، برای مستشاران و بازرگانان آمریکایی و خدمتکاران آنها درخواست مصونیت قضایی کند. مجلس شورای ملی، در جلسه بیست و یکم مهر 1343 با تطمیع و تهدید نمایندگان این لایحه را تصویب کرد3 و به دنبال تصویب این لایحه جوی از نارضایتی اجتماعی به رهبری امام خمینی در کشور شکل گرفت که در انتها زمینه سرنگونی رژیم را فراهم آورد.
3. سیاستگذاریهای اجتماعی و فرهنگی بر مبنای نگرش غربی و تضعیف هویت ملی و دینی
گرایش به فرهنگ غرب در بین این نخبگان سیاسی جدید و اجرای سیاستگذاریهای فرهنگی و اجتماعی در این راستا، همچون افزایش کلوپهای شبانه در تهران، باعث تضعیف هویت ملی و ایجاد پدیده ازخودبیگانگی فرهنگی در جامعه شد. در این زمان اندیشمندان و روشنفکران دانشگاهی و حوزوی در برابر مسخ فرهنگ و ارزشهای جامعه ایرانی برای احیای هویت و بازگشت به خویشتن تلاشهای فرهنگی گستردهای کردند؛ که همین امر سبب تضاد میان رژیم پهلوی و روشنفکران حکومتی و در ادامه برخورد با دانشگاهیان و اندیشمندان حوزوی شد و این برخوردها و زندانی و تبعید کردن هر یک از روحانیون، دانشمندان، استادان دانشگاه و نویسندگان که از سال 1350 شدت بیشتری به خود گرفت، اثر تبلیغی منفی شدیدی برای رژیم پهلوی داشت4 و این موارد شرایط را برای انقلاب 57 مهیا کرد.
در اوایل دهه 40، نسل جدیدی از سیاستمداران قدرت را به دست گرفتند که در حوزه سیاست خارجی برخلاف پیشینیان خود، بیش از انگلستان، همسو با سیاستهای آمریکا بودند. همین نوع دیدگاه در ادامه سبب افزایش واردات کالاهای آمریکایی و علیالخصوص سبب خرید تسلیحات نظامی از امریکا و وابستگی فزاینده تجاری و نظامی کشور شد و روزبهروز بر میزان حضور مستشاران آمریکایی در ایران افزوده شد.
4. شکلگیری سرمایهداری دولتی و تضعیف طبقه متوسط سنتی
همانطور که قبلاً ذکر شد این طیف از نخبگان سیاسی جدید و جوان در ادامه دوران پهلوی دوم، کارگزار اصلی جریان نوسازی این دوره شدند. این طیف که وابسته به اندیشههای و الگوهای غربی بودند، بهجای بهرهگیری از عناصر پویا و سازنده اندیشه غرب در امر نوسازی، تنها نقش دلال انتقال عقاید و نظام ارزشی و هنجاریهای غیربومی و بیگانه را ایفا نمودند و خود را تافته جدا بافته از ملت دانستند. مثلاً در سال 1342 سرمایه و ماشینآلات غربی بهصورت گسترده وارد کشور شد و درنتیجه آن کشور وابسته به سرمایه خارجی و واردات کالاهای خارجی شد.
بنابراین در این دوره از زمامداری نخبگان سیاسی جدید، بازاریها بهوسیله سرمایهداری دولتی. نوسان صادرات و واردات کالا بهوسیله سرمایهداری وابسته به دولت در معرض تهدید قرار داشتند و سررشته بازار و دادوستد بهمرور از دست طبقه متوسط سنتی و شهری خارج شد و در دست سرمایهداران وابسته به دولت قرار گرفت. بدین ترتیب طبقه سنتی به لحاظ سیاسی تضعیف شد و به لحاظ اقتصادی خارج از چتر حمایت رژیم قرار گرفت و درنتیجه به مخالفت اقتصادی و سیاسی با رژیم پرداخت. تضعیف طبقه متوسط سنتی بهویژه بخش صنعتگران درنتیجه ظهور سرمایهداری دولتی که نفوذ اقتصاد غرب را ترغیب میکرد، بیشازپیش پایههای رژیم پهلوی را سست کرد.5 این وضعیت دو مسئله انکارناپذیر را به نمایش میگذارد، یکی بزرگتر شدن دولت و افزایش تعداد حقوقبگیران دولتی و دیگری تبدیلشدن دستگاه حکومتی به بزرگترین نهاد اشتغالزا و سرمایهگذار که درعینحال این شکل جدید سرمایهداری دولتی در راستای تأمین منافع مردم و تحقق قانون در طول دوران دهه 40 به بعد کاملاً ناکارآمد بوده است.6
5. شکلگیری احزاب دولتی و ناامیدی مردم از بهبود شرایط
این نسل جدید از سیاستمداران جوان ایرانی به دلیل تحت تأثیر غرب بودن، بلافاصله باروی کارآمدند دولت حسنعلی منصور در سال 1342، سعی داشتند تا نظام سیاسی ایران به تقلید از غرب حزبی کنند و بر همین اساس یک حزب دولتی ایجاد کردند به نام «حزب ایران نوین»، حزبی صد در صد دولتی که تمام وزیران و مقامات دولتی وابسته به آن حزب بودند و بهمانند احزاب غربی و به تقلید از آنان حزبی صوری و مخالف آن به رهبری عَلم بانام حزب «مردم» شکل گرفت.
شعب ایران احزاب دولتی بهتدریج در نقاط مختلف کشور گشایش پیدا کرد و در اواخر تیرماه سال 1343 با اینکه کلیه مدیران ارشد دولتی و بسیاری از کارمندان به حزب ایران نوین گرویده بودند، به گزارش ارتشبد حسین فردوست، حزب در تهران تنها در حدود 1000 تن طرفدار داشت.7 بدین ترتیب این تشکیلات در بین تودههای مردم طرفدار چندانی نداشت و بر همین اساس بود که نتوانست مشکلات داخلی و خارجی ایران را برطرف نماید و گامهای اساسی برای بهبود اوضاع جامعه بردارد.
این امر باعث دلسردی فراوانی در بین افرادی شده بود که انتظار داشتند با آمدن دولت منصور و طبقه نخبه سیاسی جدید و تحصیلکرده، بسیاری از مشکلات آنها حل خواهد گردید؛ اما این احزاب به دلیل ماهیت دولتی بودن و وابسته به منابع مالی و بدنه دولت بودن، اساساً تماسی با مردم ایران نداشتند که مشکلات و نابسامانیهای آنان را دریابند. بر همین اساس حزب ایران نوین پس از 12 سال که از تأسیس آن گذشت بیفایده و مزاحم تشخیص داده شد و شاه در اسفندماه 1353 در یک مصاحبه مطبوعاتی در رادیو و تلویزیون انحلال آن را اعلام داشت.
فرجام
درمجموع نخبگان سیاسی که پس از دولت حسنعلی منصور سرکارآمدند به دلیل داشتن روحیات غربی و ناآگاهی از دغدغهها و مشکلات مردم ایران، در بسیاری از مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ناکام ماندند و همچنین با اجرای سیاستگذاریهای اشتباه و تقلیدگونه از غرب، سببساز سقوط رژیم پهلوی شدند.
حسنعلی منصور نخستوزیری که دولتش مستعجل بود
شماره آرشیو: 5839-115ز
پی نوشت:
1.علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، نشر سمت، 1382، ص 252-253.
2.حسین آبادیان، دو دهه واپسین حکومت پهلوی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1383، ص 316.
3.عباس قدیانی، تاریخ فرهنگ و تمدن ایران در دوره پهلوی دوم، 1389، صص 297-298.
4.عباس قدیانی، همان، ص 306.
5.مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی- اجتماعی ایران، انتشارات روزنه، 1380، ص 309.
6.علیرضا ازغندی، همان، ص 251.
7.حسین آبادیان، همان، 333. https://iichs.ir/vdcf.cdtiw6djegiaw.html