در مورد اصل و نسب قاسمیها و اینکه آنها از کجا آمده‌اند، میان محققین اختلاف نظر وجود دارد. برخی بر این باورند که قاسمیها بازماندگان قبایلی هستند که قبل و بعد از اسلام در صحراهای مرکزی عربستان زندگی می کرده اند. برخی دیگر معتقدند که آنها از بابِل (عراق) به شامات، حجاز، یمن، بحرین و عمان مهاجرت کرده اند. هر شاخه از آنها در نقطه ای ساکن و به اسمی معروف گردیدند. آنها که وارد عمان شدند به قاسمیها معروف بودند...
آغاز و فرجام حضور قاسمیها در صحنه سیاسی خلیج فارس
 
اصل و نسب قاسمیها
در مورد اصل و نسب قاسمیها و اینکه آنها از کجا آمده‌اند، میان محققین اختلاف نظر وجود دارد. برخی بر این باورند که قاسمیها بازماندگان قبایلی هستند که قبل و بعد از اسلام در صحراهای مرکزی عربستان زندگی می کرده اند. برخی دیگر معتقدند که آنها از بابِل (عراق) به شامات، حجاز، یمن، بحرین و عمان مهاجرت کرده اند. هر شاخه از آنها در نقطه ای ساکن و به اسمی معروف گردیدند. آنها که وارد عمان شدند به قاسمیها معروف بودند. برخی پژوهشگران نیز می گویند که آنها در سیراف (بندر طاهری فعلی) واقع در ساحل ایران زندگی می کرده اند که پس از ویرانی آنجا راهی رأس الخیمه شدند؛ از این‌رو قاسمیها مدتها به «بنی سیراف» معروف بودند. قاسمیها خود می گویند که از ساحل ایران آمده اند و اصلشان از عراق بوده است. قاسمیها ادعا می کنند که نسب آنها به خاندان پیامبر(ص) می رسد. نام آنها از «شیخ قاسم» پدر بزرگ شیخ راشد بن مطر گرفته شده است. قاسمیها شاخه ای از اعراب حوله هستند. 1
 
اما در قرن 18م، قاسمیها در سواحل خلیج فارس از دوبی تا رأس الخیمه مستقر شدند. سرزمینهایی که آنها در آنجا سکونت اختیار کردند، فاقد امکانات برای کشاورزی و معیشت بود؛ به همین جهت تنها راه زندگی آنها دزدی و گرفتن باج از کشتیها بود. «وادالا» کنسول فرانسه در بوشهر ــ که همسرش کریستین وادالا توسط دزدان به اسارت گرفته شده و سپس به قتل رسیده بود ــ می‌نویسد: «تازیان در طول کرانه خلیج فارس، رؤسای فعال گماشته بودند که اغلب آنها از قماش جنایتکاران بودند و ملوانان همیشه از ترس مرگ می بایست به آنها باج و خراج سنگین بپردازند». 2 آنها همچنین به خرید و فروش سیاهان و تاراج اموال ساکنان کرانه های خلیج فارس می پرداختند.
 
به همین دلیل قاسمیها به دزدان دریایی معروف شده بودند و سرزمین آنها ــ امارات متحده عربی فعلی ــ نیز ساحل دزدان دریایی نامیده می شد؛ تا جایی که نیروی دریایی بزرگی را نیز برای خود فراهم آورده بودند؛ و علاوه بر آن آنها از حمایت وهابیون عربستان نیز برخوردار بودند. در واقع وهابیها آنها را تشویق به حمله و دستبرد به کشتیها می کردند و غنایم را با آنها تقسیم می نمودند. برخی معتقدند که انگلیس، قاسمیها را دزدان دریایی معرفی کرده بود؛ در حالی که بسیاری از این دزدان صرفاً گروههایی از مردم محلی بودند که با نفوذ بیگانگان مبارزه می کردند. 3 آنها به تمام کشتیها از جمله کشتیهای کمپانی هندشرقی حمله می کردند و لطمه و خسارت به آنها وارد می نمودند.
 
برخوردهای شدیدی که در آغاز قرن 19م، بین قاسمیها و سلاطین مسقط روی داد، سبب تضعیف آنها گردید و فرصت مناسبی را برای بریتانیا فراهم آورد که به سرکوب آنها بپردازد. در سال 1819م، فرماندهی نیروهای انگلیسی را «سر ویلیام کایر» بر عهده داشت. قاسمیها به شدت مقاومت کردند اما در 9 دسامبر همان سال رأس الخیمه تسلیم شد. انگلیسیها کلیه کشتیهای قاسمیها را سوزاندند و دژها و استحکامات نظامی آنها را با خاک یکسان کردند. 4 به دنبال آن، بریتانیا عهدنامه ای با شیوخ قاسمی امضا کرد و از آنان التزام گرفته شد که به زد و خورد پایان دهند و از دزدی و حمله به کشتیها و تجارت برده دست بردارند. این عهدنامه در سالهای 1843 و 1853م، تجدید شد. از این زمان به بعد ساحل دزدان دریایی «ساحل متصالحه» 5 نامیده شد.
 
تجاوزات قاسمیها به جزایر و سواحل ایران
اولین بار در سال 1727م، با سقوط صفویه، قاسمیها از فرصت به دست آمده استفاده کرده و جزیره قشم را اشغال کردند و تجارت را از بندرعباس به این بندر انتقال دادند. با به قدرت رسیدن نادرشاه، ایران مجدداً وحدت ارضی خود را بازیافت و قاسمیها از ایران بیرون رانده شدند. اما با مرگ نادرشاه، ایران در آشوب و هرج و مرج فرو رفت و نفوذ و تسلط بر خلیج فارس رو به انحطاط و زوال گذاشت. یکبار دیگر قاسمیها فرصت را جهت دست اندازی به سواحل و جزایر ایران مناسب دیدند. «ملا علیشاه» فرمانروای ایرانی هرمز برای مبارزه با رقیبان خود، دست کمک به سوی قاسمیها دراز کرد و با دختر شیخ راشد بن مطر ابن قاسمی ازدواج کرد تا اتحادی با اعراب به وجود آورد. قاسمیها در 1751م، ناوگانی را ظاهراً برای شرکت در مراسم عروسی دختر خود به بندرعباس فرستادند اما بعد از پایان مراسم در بندرعباس ماندند و معلوم شد قصد دارند جزایر و سواحل جنوبی ایران را اشغال کنند. زنگهای خطر برای مسئولین ایران به صدا درآمد و ناصرخان حاکم ایرانی لار برای راندن آنها وارد جنگ شد. جنگ سه سال طول کشید و به شکست ناصرخان منتهی شد. مجدداً قاسمیها در جزایر و سواحل ایران مانند بندر لنگه مستقر شدند و جزیره قشم را که در تصرف طایفه معین بود تسخیر کردند. دیری نپایید که کریم خان زند سرکشان داخلی را سرکوب کرد و در سال 1763م، قاسمیها را از مناطق مذکور بیرون راند. 6 بار دیگر کریم خان، نفوذ و اقتدار ایران را در جنوب برقرار کرد. اما اواخر دهه 1770م، با دو واقعه بر ضعف ایران و اقتدار قاسمیها افزوده شد. نخست درگذشت کریم خان زند که بار دیگر ایران دستخوش رقابت و جنگ میان قدرت طلبان داخلی و متجاوزان خارجی شد و دوم شیخ صقر که فرد متنفذ و قدرت طلبی بود به ریاست قاسمیها منصوب گردید و نیز با دختر شیخ جزیره قشم ازدواج کرد و اختلافات موجود میان قاسمیها و طایفه مقتدر معین از میان برداشته شد. 7
 
واگذاری اجاره بندر لنگه و جزایر تنب و ابوموسی به قاسمیها
«شیخ سعید بن قضیب» رئیس قاسمیهای بندر لنگه این بار با دولت ایران کنار آمد و حکومت بندر لنگه و توابع آن را به مبلغ دویست تومان از خوانین بستک اجاره کرد. در این زمان جزایر تنب و ابوموسی از توابع بندر لنگه به شمار می‌رفت. این جزایر بر اساس تقسیمات کشوری دوره صفویه جزو توابع بندر لنگه شده و تا آن زمان در این تقسیمات تغییری داده نشده بود. اجاره بندر لنگه و جزایر تنب و ابوموسی در آن زمان امری طبیعی و مرسوم به شمار می رفت. دولت ایران بر اساس این روش، بندرعباس، قشم و هرمز را به امام مسقط، جزیره فرور و بندر مغو را به «طایفه مرزوقی»، بندر شیوه را به «آل نسور»، کنگان و کیش را به «آل هوله» اجاره داده بود. دولت ایران با توجه به فقدان نیروی دریایی، نمی توانست از حملات قاسمیها و چپاولگری آنها جلوگیری کند. از سوی دیگر ایجاد پادگان در نقاط مختلف ساحل گسترده ایران به طول 1200 کیلومتر و نگهداری سرباز در آنها کاری مشکل و پرهزینه بود. البته این امر به نفع قاسمیها بود زیرا آنها با قبول تابعیت ایران و فرمانبرداری از والی فارس خود را در کنف حمایت و عنایت او قرار دادند. 8 حوادث بعدی ثابت نمود که تا چه حد این حمایت در حفظ آنها در قبال سرکوبی منظم قاسمیهای رأس الخیمه و شارجه توسط نیروهای اعزامی بریتانیا به فرماندهی کایر مفید و مؤثر بوده است.
 
بی اعتبار شدن قاسمیها
در سال 1270ق، حکومت لنگه به «خلیفه بن سعید» رسید. وی برخلاف اسلاف خود سیاست عدالت و انصاف را کنار گذاشت و با مردم بدرفتاری نمود و مالیاتها را چند برابر افزایش داد. در حالی که مال‌الإجاره بندرلنگه و توابع آن در آن زمان چهارصد تومان بود. این اقدامات موجبات نارضایتی شدید مردم از خلیفه را به وجود آورد. از سوی دیگر شیخ خلیفه روابط نزدیکی با دولت بریتانبا برقرار نمود. انگلیسیها از مدتها قبل درصدد مطیع ساختن قاسمیهای لنگه بودند، اما موفق نمی شدند. 9 به این ترتیب بدرفتاری شیخ خلیفه با مردم به ویژه با بازرگانان و آلت دست قرار گرفتن وی توسط انگلیسیها سبب رنجش پایتخت گردید به طوریکه عزل وی و واگذاری حکومت لنگه به یک آدم لایق قابل اطمینان که عرب نباشد، مورد توجه قرار گرفت. در واقع شیخ خلیفه با این اقدامات اعتبار و احترامی را که قاسمیها نزد دولت ایران داشتند از بین برد. در پی دستور دستور ناصرالدین شاه، حاجی احمدخان کبابی بندرعباسی حاکم ایرانی بندرعباس مأمور برکناری شیخ خلیفه و به دست گرفتن حکومت لنگه شد. وی پذیرفت تا مالیات بندرلنگه و توابع آن را به مبلغ چهار هزار تومان پرداخت نماید و هزینه تخلیه لنگه از شیوخ قاسمی را نیز خود بر عهده گیرد. 10 به دنبال آن وی بندر لنگه را از قاسمیها تخلیه و تصرف کرد.
 
بعد از مدتی، حکمران ایالت فارس مجدداً بندر لنگه و توابع آن را به مبلغ چهار هزار تومان اجاره سالیانه به خود شیخ خلیفه واگذار کرد. علت این کار که برخلاف دستور صریح ناصرالدین شاه بوده، معلوم نیست. به هر حال شیخ خلیفه تا اکتبر 1873م، بر لنگه و توابع آن حکومت کرد و در همین سال درگذشت. حکومت لنگه به پسرش علی رسید ولی چون خردسال بود، کارها به دست دیگران افتاد. در نوامبر 1878م، شیخ یوسف نامی از طایفه قاسمیها به طور ناگهانی شیخ علی را به قتل رساند و جسد او را سوزاند. در سال 1882م، بندرلنگه از ایالت فارس جدا شد و جزو گمرکات جنوب و در اختیار امین‌السلطان قرار گرفت. وی محمدحسین خان را در خلیج فارس به عنوان کارگزار خود تعیین کرد و شیخ یوسف از سوی محمدحسین خان به عنوان «والی» منصوب شد. در همین سال امین السلطان درصدد برآمد که یک کمیته داخلی از تجار محل در لنگه تشکیل دهد تا کلیه مسائل تجاری زیرنظر آن کمیته انجام شود. اما انگلیسیها با این امر مخالفت کردند، در نتیجه برنامه امین السلطان به مرحله اجرا درنیامد. 11
 
برکناری قاسمیها از حکومت بندر لنگه و جزایر تنب و ابوموسی
 در آوریل 1885م، شیخ یوسف توسط یکی از خویشاوندان خود به نام شیخ قضیب به قتل رسید. خود او حکومت لنگه را در دست گرفت. اما بعد از مدتی بدون آگاهی و اجازه دولت ایران، حکومت لنگه را از آن خود کرد و برای مبارزه با دولت ایران از قاسمیهای عمان کمک خواست. لیکن آنها از کمک به وی خودداری کردند.
 
اقدامات شیخ قضیب، مقامات پایتخت را در اندیشه پایان دادن به خودمختاری قاسمیها در بندر لنگه انداخت. در همین زمان، دولت در طرح تقسیمات کشور که از روزگار صفویه باقی مانده بود، تجدیدنظر کرد. به موجب طرح جدید، ایران به 27 استان تقسیم شد و کرانه ها و جزیره های خلیج فارس به صورت استان یا ایالت ایران درآمد. 12
 
به این ترتیب بندرلنگه و جزایر تابع آن ضمیمه استان بیست و ششم شد. حکومت این استان در آن زمان بر عهده «حاج محمدمهدی ملک التجار» بود. دولت ایران وی را مأمور برانداختن قاسمیهای لنگه کرد. ملک التجار هم این مأموریت را به «حاج احمدخان بندرعباسی» واگذار کرد. حاجی احمدخان به لنگه آمد و مدت دو ماه در این بندر بود. طی این مدت، وی توانست موافقت احمدخان ضابط بستک را مبنی بر جلوگیری از کمک شیوخ شیبکویه به قضیب به دست آورد. در همین حال کشتی پرسپولیس که از بوشهر حرکت کرده بود به بندر لنگه رسید. اکنون اوضاع برای آغاز حمله فراهم شده بود. در این هنگام به دستور حاج احمدخان، افراد شیخ صالح محل اقامت شیخ قضیب را به طور غافلگیرانه محاصره و وی را دستگیر کردند. شیخ قضیب پس از دستگیری به تهران فرستاده شد و در آنجا آزاد بود و شصت تومان از دولت مستمری می گرفت تا اینکه در سال 1896م، درگذشت.
 
به این ترتیب حکومت قاسمیهای در بندر لنگه در سال 1887م، برانداخته شد. حاجی احمدخان نیز به پاس خدماتش در راه وطن، از طرف دولت مفتخر به دریافت یک قبضه شمشیر شد. دولت ایران پس از براندازی قاسمیها که بدون خونریزی و غارت انجام شد، یک پادگان در بندر لنگه ایجاد کرد و حدود دویست نفر سرباز در آنجا مستقر نمود. همزمان نیز یک پادگان در جزیره سیری که در تملک قاسمیها بود، تأسیس کرد، اما دولت ایران به علت اینکه جزایر تنب و ابوموسی از توابع بندر لنگه محسوب می‌شدند و کسی منکر این موضوع نبود، از فرستادن نیرو به آنجا و احداث پادگان خودداری کرد. 13
 
به هر حال برکناری قاسمیها از حکومت بندرلنگه با استقبال اهالی بندر لنگه روبه رو شد. مردم از وضع مالیاتهای سنگین از سوی قاسمیها ناراضی بودند، به همین جهت از سقوط آنها خوشحال گردیدند زیرا هیچگونه مقاومتی از سوی اعراب محلی صورت نگرفت و وضعیت به سرعت به حال عادی بازگشت. بعد از گذشت یازده سال از برانداختن حکومت قاسمیها از لنگه در سال 1898م، شیخ محمد بن خلیفه فرزند یکی از حاکمان پیشین قاسمیهای لنگه به این بندر حمله کرد و بر آنجا مسلط شد. موفقیت وی به خاطر تعداد اندک سربازان دولتی در بندر لنگه و نیز وجود اختلاف بین خوانین بستک و حاکم بنادر بود. محمدبن خلیفه اطاعت دولت ایران را پذیرفت و خواستار واگذاری حکومت لنگه از سوی ایالت بنادر خلیج فارس شد، اما امین السلطان صدراعظم ایران فوراً از وی خواست که ایران را ترک نماید. او پافشاری کرد و شروع به جمع آوری اسلحه و انبار کردن آن نمود. در نهایت احمدخان دریابیگی حاکم بنادر خلیج فارس از سوی دولت ایران مأمور ختم غائله شد. بعد از زد و خورد مختصری در سال 1899م، با طرفداران محمدبن خلیفه، وی به شیبکویه و از آنجا به عمان و دوبی فرار کرد.
 
نتیجه
قاسمیها از سال 1779م، که به ایران آمدند و تابعیت ایران را پذیرفتند و فرمانبرداری از دولت ایران را گردن نهادند تا سال 1887م، که حکومت آنها برانداخته شد، به مدت یکصد سال از سوی دولت ایران بر لنگه و توابع آن حکومت کردند. در این مدت، فرمان حکومت لنگه به نام شیوخ قاسمی صادر می شد و آنها مالیات یا اجاره مقرر را به دولت ایران می پرداختند. جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی نیز از دوران صفویه از توابع بندر لنگه محسوب می شد و تحت حکومت آنها قرار داشت. بندرلنگه و توابع آن نیز تا سال 1884م، جزو ایالت یا استان فارس بود، اما در این سال در طرح تقسیمات کشوری ایران تجدیدنظر شد. جزایر یاد شده درتمام مدت حکومت قاسمیها از توابع لنگه و جزو سرزمین ایران بوده است.
 
* کارشناس ارشد تاریخ ایران دوره اسلامی، دانشگاه اصفهان، مدرس دانشگاه
  m.yahyaabadi2012@gmail.com

پی نوشت:
 
________________________________
1. اصغر جعفری ولدانی، نگاهی تاریخی به جزایر ایرانی تنب و ابوموسی (تهران، وزارت امور خارجه، 1376)، ص 81- 80.
2. ر. وادالا، خلیج فارس در عصر استعمار، ترجمه: شفیع جوادی (تهران، کتاب سحاب، 1364)، ص 29.
3. زهره وجدی، «نگاهی به گذشته خلیج فارس»، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شماره 2، 1349، ص 115.
4. آرنولد ویلسون، خلیج فارس، ترجمه: محمد سعیدی (تهران، علمی و فرهنگی، 1366)، ص  232.
5. Crucial Coast
6. اصغر جعفری ولدانی،1376، صص 84- 83.
7. آرنولد ویلسون، 1366، ص 234.
8. اصغر جعفری ولدانی، 1376، صص 86- 85.
9. همان، ص 87.
10. همان، ص 88.
11. همان، ص 89.
12. همان، ص 89.
13. همان، ص 90. https://iichs.ir/vdcd2z0k6yt0k.a2y.html
iichs.ir/vdcd2z0k6yt0k.a2y.html
نام شما
آدرس ايميل شما