... اصرار دکتر مصدق به شاه برای گرفتن مهار وزارت جنگ و قوای انتظامی از یک طرف و مقاومت شاه از طرف دیگر و آماده شدن زمینه در مجلس برای ارائه تمایل به نخستوزیری قوامالسلطنه کار را به جایی رسانید که مصدق برای تهدید شاه اعلام استعفا از نخستوزیری نمود در حالی که بر خلاف انتظارش دید شاه استعفایش را پذیرفت و به مجلس اطلاع داد تمایل برای نخستوزیر جدید را فوراً اعلام دارند...
«... اصرار دکتر مصدق به شاه برای گرفتن مهار وزارت جنگ و قوای انتظامی از یک طرف و مقاومت شاه از طرف دیگر و آماده شدن زمینه در مجلس برای ارائه تمایل به نخستوزیری قوامالسلطنه کار را به جایی رسانید که مصدق برای تهدید شاه اعلام استعفا از نخستوزیری نمود در حالی که بر خلاف انتظارش دید شاه استعفایش را پذیرفت و به مجلس اطلاع داد تمایل برای نخستوزیر جدید را فوراً اعلام دارند که دکتر امامی (امام جمعه تهران) رئیس مجلس آن روز نیز جلسه خصوصی را تشکیل داد استعفای مصدق را اعلام [کرد] و رأی تمایل نخستوزیر جدید را با اکثریت برای قوامالسلطنه به دست آورده فوراً به شاه اطلاع داد، که فرمان نخستوزیری او نیز صادر شد... [با مدیران جراید] دسته جمعی نزد قوامالسلطنه رفتیم و دیدیم منزلش بسیار شلوغ است و کارگردان او هم حسن ارسنجانی و عباس اسکندری هستند. اما قوام را فرسوده و ناراحت دیدیم زیرا در برابر بیانات پر از حرارت میراشرافی که علاوه بر مدیریت روزنامه آتش1 وکیل مجلس آن روز هم بود که اصرار داشت فرماندار نظامی و رئیس شهربانی و رؤسای مقامات حساس که همه دستنشانده مصدقالسلطنه هستند فوراً تغییر کنند. از جواب قوام پیدا بود شاه چنین اجازهای را فعلاً به او نداده و قوام فقط فرمانی بر نخستوزیری خود در دست دارد که خودش هنوز آماده تشکیل دولت نیست. فردای آن روز هم از رادیو تهران اعلامیهای به امضای قوام با این مصرع از شعر «... [کشتیبان] را سیاست دگری آمد» منتشر گردید که حاکی بر قدرت و مبارزه با اخلال امنیت و لزوم جریان یافتن نفت برای گشایش امور اقتصادی کشور بود که این جریانات، سخت دکتر مصدق و دسته کاشانی و بیش از همه تودهایها را علاوه بر اینکه عصبانی نموده بود چنان به هم فشرد که جبهه واحدی علیه شاه و قوام تشکیل داده به تهدید شاه با پیغاماتی پرداختند که از همان روز اول صدور فرمان نخستوزیری قوام، شاه جا خورد، در حالیکه قوام نیز تشکیل دولت خود را منوط به صدور فرمان انحلال مجلسین و اقدام به تغییرات وسیع در مقامات حساس انتظامی و کشوری میدانست. شاه نه تنها به این تقاضای او ترتیب اثر نداد زیرا او اگر از مصدقالسلطنه میترسید که اختیارات وزارت جنگ را به دست او دهد از انحلال مجلس و سپردن قدرت به دست قوامالسلطنه نیز سخت میترسید خصوصاً اینکه سفارت انگلیس که هنوز کاردار آن «میدلتن» در تهران در سفارت باقی بود نظر موافقی با قوام نداشته روز صدور فرمان او برای ماهیگیری به ییلاق لار مسافرت نموده بود و قطعاً اشارهای به عوامل ایرانی خود در دربار بر عدم مساعدت به قوام نموده بود.
اجتماع عدهای از مردم در مقابل کاخ دادگستری در خیابان خیام تهران، در جریان رویدادهای سال 1331
شماره آرشیو: 6028-11ع
شاه میخواست در این جریان، هم از قوام و هم از مصدق خود را نجات دهد به همین جهت فراکسیون نهضت ملی که در رأس آن دکتر عبدالله معظمی قرار داشت و از طرفداران پر [و] پا قرص مصدقالسلطنه، این فراکسیون بود که رأی به نخستوزیری قوام نداده بود با شاه تماس گرفته و اعتراض به طرز رأیگیری امام جمعه در جلسه خصوصی داشت و اجازه شرفیابی برای دکتر معظمی خواست که شاه موافقت نموده بود و اینکار موقعی شد که در آن دو سه روزه قوای مخالفین تجهیز شده روز سیام تیر را برای تظاهرات عمومی تعیین نمودند. در آن روز قوامالسلطنه که از شب، آگاه از این واقعه بود و به شاه استعفای خود را داده بود و او نپذیرفته بود صبح زود از خانه شخصیاش خارج شده یکسره به باغ و عمارت ییلاقی سفارت آلمان در پل رومی راه شمیران که هنوز در دست دولت بود رفته در باغ و ساختمان را به روی خود بسته به حفظ خویش پرداخته بود در حالیکه در تهران تظاهرات وسیعی به عمل آمد. تودهایها مجسمه شاه را در میدان سپه آتش زدند و علیه او شعار میدادند.
شاه که خود انتظامات شهر را با همان رؤسای شهربانی و فرمانداری نظامی در اختیار داشت شاهپور علیرضا را با لباس مبدل به بازرسی شهر فرستاد که در مراجعت؛ به او وضع وخیم شهر و مخالفت با شاه و خانواده سلطنتی و حتی اینکه جان خود او در شهر به خطر افتاده بود [را] گزارش داد. شاه در این موقع از پیشنهاد فراکسیون نهضت ملی استقبال نموده دکتر معظمی و چند نفر را بعدازظهر آن روز پذیرفته حرفهای آنها را شنید و گفت: حالا خوب است خود شما دکتر معظمی بیایید اختیار اداره کشور را در دست بگیرید که البته دکتر معظمی نپذیرفت. بعد گفت: همین مهذبالسلطنه (باقر کاظمی) که نایب نخستوزیر است چه اشکالی دارد که خود او مسئولیت را بپذیرد. اما آنها گفتند: کاری است که دکتر مصدق در دست گرفته و خود او باید آن را تمام کند، دیگران چگونه میتوانند این مشکل را حل نمایند. شاه گفت: من که او را از هر جهت پشتیبانی نمودم ولی وقتی خودش استعفا داد من چه کنم؟ مملکت را که نمیشود بلاتکلیف نگاه داشت. دکتر معظمی گفت: البته وقتی به خود دکتر مصدق اعتماد داشتید پیشنهاداتش را هم مورد قبول قرار دهید کارها در نظم عادی خود قرار میگیرد این بود که شاه تسلیم [شد و] گفت: استعفای قوام روی میز من است، مصدق نخستوزیر باشد کشور را از آشوب حفظ کنید.
ساعت پنج بعدازظهر آن روز از رادیو تهران این خبر منتشر گردید. دیگر قوام هم که گوش به زنگ اوضاع بود دقیقهای در آنجا درنگ نکرده پا به فرار گذارد در حالیکه مخالفین او دنبالش میگشتند و نمیدانستند کجاست. به هر حال شاه در اینجا ضعف عجیبی از خود نشان داد زیرا از طرفی آن تعداد وکلایی را که در مجلس رأی تمایل به قوام داده بودند و بعد ناچار شدند به مصدق رأی دهند دچار زحمت کرد. هم قوامالسلطنهای را که چندی قبل لقب »جناب اشرف» را از او گرفته بود در فرمان نخستوزیریش مجدداً «جناب اشرف» خطاب نموده وارد گود کرده هم اینطوری او را دچار چنان وضعی نمود که نه تنها دیگر خواب نخستوزیری هم نمیبایستی دیده باشد بلکه جان و مال خود را هم در خطر این فرمان چند روزه گذارد و هم مصدق را بسیار مقتدر کرد.»2
تظاهرات مردم تهران به حمایت از دکتر محمد مصدق و در محکومیت واقعه سی تیر سال 1331
شماره آرشیو: 1585-124ط
پی نوشت:
1. روزنامه سیاسی و خبری. مخالف حزب اراده ملی و جبهه ملی. مؤسس آن سیدمهدی میراشرافی و مدیر آن سیدمصطفی شمس قناتآبادی بودند. سه دوره انتشار داشت (1341ـ1325)
2. ابوالحسن عمیدی نوری، یادداشتهای یک روزنامهنگار (تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری)، به کوشش: مختاری حدیدی ـ جلال فرهمند، ج2، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، صص118ـ121. https://iichs.ir/vdch.qn-t23nziftd2.html