...در مطبوعات انعکاسی از تصمیم دیگر محمدرضاشاه بهدست آمد؛ که ایشان قصد دارند کلیه املاک و اموال غیر منقول انتقال یافته از پدرش را هم به خزانه مملکت واگذار نموده املاک مردم ایران را که پدر به زور گرفته بود خالصه دولت نماید. این خبر در محافل مردم مازندران و کرمانشاهان اثر بدی بخشید، زیرا حس کردند با این برگی که محمدرضا شاه روی میز خواهد گذارد دیگر امکان استرداد آن املاک به صاحبانشان میسر نیست...
«...در مطبوعات انعکاسی از تصمیم دیگر محمدرضاشاه بهدست آمد؛ که ایشان قصد دارند کلیه املاک و اموال غیر منقول انتقال یافته از پدرش را هم به خزانه مملکت واگذار نموده املاک مردم ایران را که پدر به زور گرفته بود خالصه دولت نماید. این خبر در محافل مردم مازندران و کرمانشاهان اثر بدی بخشید، زیرا حس کردند با این برگی که محمدرضا شاه روی میز خواهد گذارد دیگر امکان استرداد آن املاک به صاحبانشان میسر نیست.
در اینجا بود که فعالیت شدیدی از طرف من و ارسلان خلعتبری آغاز گردید. ما تحقیق نمودیم که محمدرضا شاه درباره صدور فرمان انتقال این املاک به دولت از دو نفر میخواهد مشورت نماید، یکی از مرحوم ذکاءالملک فروغی، نخستوزیر و دیگری از مرحوم حاج محتشمالسلطنه اسفندیاری، رئیس مجلس شورای ملی. به همین جهت به فکر افتادیم هر دو را ملاقات نموده از وضع مردم مازندران و اینکه باید املاک غصبی آنها مسترد شود با آن دو شخصیت مهم آنروزی سخن به میان آوریم، بلکه قانع شوند به محمدرضا شاه اندرز دهند، ضمن آن فرمان راهی بر حصول این منظور بگشاید.
نقشه ما این شد که مرحوم علیقلی خلعتبری، پدر ارسلانخان را با مرحوم ساعد خلعتبری که هر دو با مرحوم محتشمالسلطنه سابقه دوستی دیرینه داشتند نزد او بفرستیم که گریه و زاری کرده او را مهیا سازند در فرمان جملهای برای احقاق حق مردم بگنجاند و این کار انجام شد و مرحوم محتشمالسلطنه به آنها گفت: من خود واقفم چگونه این املاک غصب شد. البته مالکین آن هم جزو ملت ایراناند. اگر بروند به سر زندگی و ملک خود آن را اداره کنند، هم باری از دوش دولت برای اعاشه زندگی آنها برداشته میشود و هم از عایدات خود مالیاتی به دولت خواهند داد و هم از تعداد ناراضیهای کشور و سلطنت کاسته خواهد شد. آن هم در چنین روز و روزگاری که بیگانه به اشغال کشور پرداخته و بیش از پیش محتاج وحدت ملی میباشیم.
اما مرحوم فروغی را هم، ارسلان خلعتبری و من متفقاً ملاقات نمودیم. عصر یکی از روزهای اوایل مهر ماه بود که آن مرحوم مختصر سرماخوردگی داشت و در اتاق کتابخانه عمارت قدیمی خود نشسته بود. (که هنوز آن عمارت به همان حال محفوظ است و محل فعلی بیمارستان نجات میباشد که ورثهاش آنجا را به وزارت بهداری فروختند. این عمارتی است نزدیک چهارراه خیابان سپه به پهلوی و نزدیک خانه رضاشاه که معروف بود شاه برای او خریده بود که نزدیک خانه اش باشد.) باری آن روز در آن اتاق در محیط آرام و ساکتی به دیدار پیرمرد دانشمند جهاندیده توفیق یافتیم و به ذکر مظلومیت مردم مازندران درباره غصب املاک و بیسر و سامانیشان پرداختیم. مرحوم ذکاءالملک که خود از چند سال پیش با سانسور شدن نامهای از او به یکی از فرزندان مرحوم اسدی که در آن نوشته بود:
در بر شیر نر خونخونخوارهای غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
مورد غضب رضاشاه قرار گرفته خانه نشین شده بود. به ما گفت: در غیر عادی بودن اوضاع گذشته و ظلم و تعدی که به مردم روا شد کسی تردید ندارد. البته باید حالا که اوضاع تغییر مینماید گشایشی در کار مردم حاصل آید. چه فرق میکند این املاک به خزانه دولت داده شود یا اینکه مال حقیقی مالکینی که به زور از آنها گرفته شده است پس داده شود؟ این مالکین هم از ملت ایراناند و در مدت محرومیت از مال خود خیلی رنج دیدهاند. البته من هم که فردا باید شرفیاب شوم آنچه عقیدهام میباشد به شاه جوان خواهم گفت. امیدوارم در احقاق حق کوشش لازم بهعمل آورم.
وقتی ارسلانخان و من از نتیجه این دو ملاقات و تطابق گفتههای رئیس دولت و رئیس مجلس با هم گفتوگو داشتیم در دل احساس مینمودیم که توانستهایم راهحلی برای این مشکل بهدست آورده باشیم. به همین جهت در انتظار فرمان شاه و مداقه در متن آن بودیم و خوشبختانه دیدیم در آخر عبارت واگذاری این املاک از طرف محمدرضا شاه به دولت این جمله نیز اضافه شده است: «و ضمناً به ادعای غَبن اشخاص در این املاک هم رسیدگی گردد» این عبارت نشان میداد که محمدرضا شاه در عقیده خود بر انتقال املاک بهطرز مطلق به دولت در آن سال موافق و بلکه مصّر بود و به همین جهت از متن فرمان انتقال که قبلاً نوشته شده بود عدول نکرد منتها نتوانست در برابر مشورت دو پیرمرد جهاندیدهای که رئیس دولت و رئیس ملت بودند، و خود آنها را به مشاوره دعوت کرده بود بهکلی دست ردّ به سینه آنها زده باشد. این بود که با ذکر چنین عبارتی توانسته بود تا حدی نظر آنها را تأمین نماید، خصوصاً اینکه غرض اساسی او درباره انتقال این املاک در روزهای اول سلطنت خود به دولت این بود که به جلب افکار عمومی نسبت به خود و مقام سلطنت پرداخته پایههای کار خویش را تحکیم نموده باشد. در اینصورت نمیخواست رؤسای دولت و ملت را که طرف مشورت قرار داده بود برنجاند بهعلاوه صاحبان این املاک نیز هرگز بدون سر و صدا ننشسته به فعالیت میپرداختند و مصلحت این بود آنها را هم امیدوار سازد.
این بود که به این تدیبر در آن روز پرداخت و الاّ پس از این اقدام خود در سال 1320 و صبر و انتظاری که در ذات او خداوند به ودیعه نهاده است به میل باطنی خود رسید، یعنی در اواخر مجلس پانزدهم بود که در کابینه مرحوم عبدالحسین هژیر توانست قسمتی از همین املاکی را که با فرمان خود به دولت، یعنی ملت ایران واگذار نموده بود دو مرتبه به خود برگرداند، یعنی با نفوذی که خود شاه و مخصوصاً خواهر دو قلویش والاحضرت اشرف در شخص هژیر نخستوزیر وقت و پارلمان ایران داشتند از راه وضع قانون و به عنوان اینکه باید عواید آن به مصارف خیریه برسد و وقف گردد دوباره باقیمانده املاکی را که به مالکین واقعی آن هنوز مسترد نشده بود به اعلیحضرت محمدرضا شاه برگشت و بساط دفتر مخصوص املاک شاه بهصورت دیگری پهن گردید.»1
حسن اسفندیاری رئیس مجلس و محمدعلی فروغی نخستوزیر
شماره آرشیو: 1-7969-7ع
پی نوشت:
1. ابوالحسن عمیدی نوری، یادداشتهای یک روزنامهنگار (تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری)، به کوشش: مختار حدیدی ـ جلال فرهمند، ج2، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، صص151ـ154. https://iichs.ir/vdci.qaqct1arpbc2t.html