«برداشتها و نکته‌هایی از سیره امام خمینی» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد دکتر محمود بروجردی

امام بلافاصله پس از تشییع فرزند، به زندگی عادی خود بازگشتند

خاطرات نزدیکان و بازماندگان رهبر کبیر انقلاب، از وقایع و رویدادهای روزهای حساس انقلاب جدا نیستند؛ ازاین‌روی گفت‌وشنود با زنده‌یاد دکتر محمود بروجردی که درپی می‌آید نیز بخشی از حالات ایشان در دوران خطیر نهضت را نشان می‌دهد. امید داریم که انتشار این مصاحبه پرنکته، در آستانه چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی مفید و موثر واقع شود.
امام بلافاصله پس از تشییع فرزند، به زندگی عادی خود بازگشتند
□ به عنوان آغازین پرسش بفرمایید که حضرت امام را بیشتر با چه ویژگیهایی به خاطر می‌آورید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. خدمتتان عرض کنم که حضرت امام همواره برای وقتشان برنامه‌ریزی دقیقی داشتند. اگر هم گاهی چنین به نظر می‌رسید که کاری ندارند، داشتند درباره موضوع مهمی فکر می‌کردند. ایشان در هر 24 ساعت، حداقل نیم ساعت پیاده‌روی می‌کردند. یک بار که هوا خوب بود، من و عیال روی تختی که ایشان بعد از پیاده‌روی روی آن می‌نشستند نشسته بودیم. معمولا هم بعد از پیاده‌روی چای میل می‌کردند. عیال پرسید: «خدمتتان چای بیاورم؟» امام نگاهی به ساعتشان انداختند و فرمودند: «هنوز 23 ثانیه مانده است!» یعنی تا این حد روی زمان و استفاده از وقت دقیق بودند.
به نظر بنده، از مهم‌ترین ویژگیهای حضرت امام این بود که به هر چه می‌فرمودند، عمل می‌کردند؛ مثلا اگر به دیگران تذکر می‌دادند که زیاد آب مصرف نکنند، خودشان دقیقا این موضوع را رعایت می‌کردند و مثلا هنگام وضو، همان‌ قدر آب روی دستشان می‌ریختند که لازم بود. تمام رفتار حضرت امام الگو بود.
قناعت و دوری از اسراف و تجمل، خصیصه دیگر آن بزرگوار بود. یادم هست در سال 1357 ــ که در نجف خدمت ایشان مشرف شدیم ــ ایشان پاسخهایی را که باید به پیامها می‌دادند، روی حاشیه سفید روزنامه‌ها می‌نوشتند و از کاغذ معمولی استفاده نمی‌کردند. حتی بعضی از اشعار حضرت امام در حاشیه بعضی از روزنامه‌ها نوشته شده‌اند. این مسائل شاید به ظاهر کوچک به نظر برسند، اما در نهایت که حسابشان را کنید، خیلی بزرگ هستند.
مدتها بود که صحبت از این می‌کردیم که دست‌نوشته‌های حضرت امام، اسناد سعادت این ملت و نظام اسلامی هستند و لذا باید سالهای سال سالم بمانند. قرار گذاشتیم کاغذ ژاپنی تهیه کنیم که امام روی آنها بنویسند. آقای انصاری گفتند: امام هیچ‌وقت روی کاغذ سفید چیزی نمی‌نویسند.
 

 
□ یکی دیگر از ویژگیهای امام این است که برای گفتن یا نگارش مطالب خود از کسی کمک نمی‌گرفتند و به قول خودشان که در نوفل‌لوشاتو فرمودند: «من سخنگو ندارم.» کسی را مأمور نمی‌کردند به‌جای ایشان حرف بزند. از این جنبه چه خاطراتی دارید؟
همین‌طور است؛ اغلب رؤسای کشورها و رهبران سیاسی دنیا، خودشان متنهایشان را نمی‌نویسند و برای این کار از عده‌ای کارشناس و متخصص استفاده می‌کنند و نگاهی به آن متنها می‌اندازند و تصحیح و نهایتا امضا می‌کنند، اما حضرت امام تمام مطالبشان را خودشان می‌نوشتند. اشاره کردم که ایشان به آنچه می‌گفتند عمل می‌کردند. حالا باید اضافه کنم به آنچه هم که فکر می‌کردند، عمل می‌کردند.
 
□ در این مورد به خاطره‌ای شاخص هم اشاره کنید.
دو سه ماه قبل از رحلت، امام عیال را صدا می‌زنند و می‌گویند: برو و احمدآقا را پیدا کن! ایشان می‌رود و احمدآقا را پیدا می‌کند و خدمت امام می‌آورد. امام می‌پرسند: فلان نامه‌ای را که به تو دادم فرستاده‌ای یا نه؟ اگر نفرستادی سریع بیاور که باید در آن اصلاحاتی انجام بدهم. خوشبختانه هنوز نامه ارسال نشده بود و آن را آوردند و دیدم فقط یک کلمه را تغییر دادند. از ایشان پرسیدم: «موضوع چه بود؟» امام فرمودند: «خطاب به پاسدارها نوشته بودم که من با همه توانم برای شما دعا می‌کنم. بعد دیدم ممکن است با همه توانم این کار را نکنم، لذا همه را خط زدم و به‌جایش نوشتم با بیشترین توانم». می‌خواهم عرض کنم ایشان تا این حد مقید بودند که همان چیزی را که می‌اندیشند بر قلم یا بر زبان بیاورند.
 
□ از نخستین بیماری امام و انتقالشان به تهران چه خاطره‌ای دارید؟
من بیمار و در منزل بستری بودم که خواهرزاده‌ام آمد و گفت: حاج احمدآقا از قم تلفن زده و گفته‌اند: امام کسالت قلبی پیدا کرده‌اند و قرار است ایشان را به بیمارستان قلب بیاوریم. خانواده من به بیمارستان رفتند و منتظر ورود امام شدند. من در خانه بستری بودم و جز تلفن وسیله دیگری برای خبر گرفتن نداشتم و واقعا داشتم از شدت نگرانی از پا در می‌آمدم! به‌هرحال امام را بستری می‌کنند و آزمایشهای اولیه را انجام می‌دهند و حال ایشان به‌تدریج بهتر می‌شود. پزشکان به بهبودی ایشان کاملا امیدوار بودند و مهم‌تر اینکه خود ایشان روحیه بسیار بالایی داشتند و می‌فرمودند: «آنچه می‌رسد، از جانب خداست و جای شکر دارد». حاج احمدآقا می‌گفتند: «حال ایشان در روز انتخابات ریاست‌جمهوری از هر روز دیگری بدتر بود. مرا خواستند و درحالی‌که صدایشان به‌سختی شنیده می‌شد، فرمودند: اگر اتفاقی برایم افتاد، نگذارید خبر تا شب منتشر شود!». این امامی است که حتی در آن شرایط حاد به سرنوشت کشور و رئیس‌جمهور می‌اندیشد و آن رئیس‌جمهور و دیگران بودند که کردند آنچه را نباید بکنند.
 
□ شما کی توانستید به دیدن امام بروید؟
حالم کمی که بهتر شد، در شب تنفیذ حکم رئیس‌جمهور با عصا به بیمارستان رفتم. ایشان پرسیدند: «آمده‌ای چه کنی؟» عرض کردم: «آقا! نگران بودم، باید می‌آمدم و شما را از نزدیک می‌دیدم تا خاطرجمع شوم». امام فرمودند: «نباید می‌آمدید، برایتان خبر می‌آوردند». نکته جالب این است که همه، جز خود امام نگران بودند. در چهره ایشان چنان آرامشی موج می‌زد که واقعا انسان خجالت می‌کشید اظهار نگرانی کند. ایشان همواره آماده پذیرش مرگ بودند و به کسانی که خاص بودند و به عیادت ایشان می‌رفتند، می‌فرمودند: دعا کنید خداوند مرا بپذیرد!
 
□ فرزندان حضرت امام را تا چه حد به ایشان شبیه دیدید؟
حضرت امام دو پسر و سه دختر داشتند. مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مصطفی ــ که شهید شد ــ انصافا در زمان خودش دانشمند کم‌نظیری بود. زمانی که ایشان شهید شد، من در ایران بودم که به من خبر دادند حال حاج‌آقا مصطفی به هم خورده است و ایشان را به بیمارستان برده‌اند. ظاهرا کسی جرئت نمی‌کرد خبر شهادت فرزند دلبند امام را به ایشان بدهد، اما امام خودشان متوجه می‌شوند و چندین بار می‌فرمایند: «انا لله و انا الیه راجعون». کسانی که حضور داشتند، احساس می‌کنند که ناگهان ورق برگشته است و به جای امام، آنها هستند که با نگرانی و اضطراب دست به گریبان‌اند! بعد هم امام زندگی عادی خود را شروع می‌کنند. من از کسی نشنیدم که ایشان در فوت حاج‌آقا مصطفی گریه کرده باشند.
 
□ از ازدواجتان با دختر حضرت امام چه خاطره‌ای دارید؟
حضرت امام همیشه نایب یا وکیل زن می‌شدند. در مراسم عقد، مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مصطفی و آیت‌الله حاج‌آقا علی صافی گلپایگانی نماینده من شدند و خطبه عقد خوانده شد. بعد حضرت امام در حق ما دعا فرمودند. در مراسم عقد دخترم هم، امام او و دامادم را نصیحت کردند و فرمودند: فلانی (منظورشان بنده حقیر بود) را الگوی خودتان قرار بدهید! ایشان به بنده و همسرم علاقه بسیار داشتند و نسبت به زندگی زناشویی و سعادت ما بسیار حساس بودند. همیشه هم لطف داشتند و به دیگران می‌فرمودند: زندگی ما را الگو قرار بدهند. همواره در نصایحشان می‌فرمودند: در زندگی گذشت داشته باشید و به خدا توکل کنید. زن و شوهر قطعا اختلافاتی خواهند داشت، ولی اگر کوتاه بیایند امور اصلاح می‌شود، وگرنه کار بالا می‌گیرد. می‌فرمودند وقتی انسان به خدا توکل کند، همه امور بر آن مبنا استوار خواهند شد.
 

 
□ از رحلت حضرت امام و مراسم بی‌نظیر تشییع پیکر ایشان برایمان بگویید.
من در روز تشییع، برای نماز به مصلی رفتم و تقریبا زیر دست و پا افتادم و نتوانستم به بهشت‌زهرا بروم! شب قبل از تشییع جنازه، برای انجام این کار پیشنهادهای متعددی شد. نهایتا قرار شد عده زیادی از سپاه، ارتش، ژاندارمری و کمیته از جنازه امام محافظت کنند تا بتوان پیکر ایشان را دفن کرد. همه که حرفهایشان را زدند، من گفتم: اگر خود این افراد به خاطر عشقی که به امام دارند، اختیار از کف بدهند چه کسی قرار است آنها را کنترل کند؟ و خاطره‌ای را از روزی که حضرت امام در منزل ما بودند و مردم خبر نداشتند و وقتی خبردار شدند، اتفاقا همانهایی که از کمیته برای حفاظت آمده بودند، موقعی که متوجه شدند امام دارند تشریف می‌برند، از دیوارها و پشت‌بام پایین پریدند تا دست امام را ببوسند! برایشان تعریف کردم. من این منظره‌ها را بارها دیده بودم و می‌دانستم مردم سر از پا نخواهند شناخت. همین‌ طور هم شد و دیدیم نوبت اول نشد پیکر امام را دفن کنند و نهایتا هم ناچار شدند پیکر را با هلی‌کوپتر ببرند و به وضعیت خاصی به خاک بسپارند.
 
□ و سخن آخر؟
سخن آخر این است که اگر واقعا پیرو امام و خط امام هستیم، باید به آنچه ایشان اعتقاد داشتند و امر فرمودند عمل کنیم؛ چون فقط در این صورت است که نظام اسلامی پا بر جا خواهد ماند. امام همواره می‌فرمودند: اینجا کشور امام زمان(عج) است و دیدیم چه مشکلات و مصائب عدیده‌ای برای این کشور پیش آمد و خوشبختانه نظام پا بر جا ماند. اگر ما به دستورات ایشان واقعا عمل کنیم، ترسی از دشمنان نخواهیم داشت و همواره سربلند خواهیم بود.    
 
https://iichs.ir/vdcc.pqea2bq1mla82.html
iichs.ir/vdcc.pqea2bq1mla82.html
نام شما
آدرس ايميل شما