به دنبال ورود نیروی نظامی ژاپن به اندونزی و برمه، که دارای معادن نفتی مهمی بودند، و اشغال این دو منطقه در جنگ جهانی دوم، نفت ایران و پالایشگاه بزرگ آبادان، تنها منبع تأمین احتیاجات متفقین در نبردهای جنوب شرقی آسیا شد.
ایران بهعنوان یکی از کشورهای صادرکننده نفت، تأثیر بسیاری بر تحولات منطقه و همچنین روابط خارجی قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا داشته است. این روابط در دو مقطع تاریخی 1332 و 1357، هر کدام به نتایج و پیامدهای متفاوتی منتهی شد: این پیامد در مقطعی، به کودتا و سقوط دولت مصدق انجامید و در مقطع بعدی، به پیروزی انقلاب اسلامی منتهی گشت. در این میان آنچه قابل بررسی است محوریت رهبران روحانی در برابر مسئله نفت و حمایت و پشتیبانی آمریکا از رژیم شاه در برابر مخالفان است. رفتار سیاسی آمریکا نشاندهنده آن است که آنچه در قاموس آنها نمیگنجد، نه صرفا مخالفت با شاه و دستنشاندگان آنها در ایران، بلکه عواملی است که به روند صدور نفت و ارسال آن به سمت غرب آسیب یا خللی وارد میکند. در این جستار تلاش میشود با مقایسه این دو مقطع تاریخی، که با محوریت اسناد لانه جاسوسی انجام میگیرد، به بررسی اقدامات آمریکا در این دو دوره، با موضوع کانونی نفت، بپردازیم.
اهمیت نفت ایران
نفت از دیرباز نقش بسزایی در تجارت، صنعت، جنگ و از همه مهمتر سیاست داشته است. از بدو کشف و پالایش آن در ایران، این طلای سیاه، یا به بیان روشنتر، بلای سیاه، باعث شده است بنا بر تحولات منطقهای و جهانی، سیاستهای داخلی و بینالمللی، بازتابی از کنشها و واکنشهای وابسته به آن باشد. ایران به عنوان عضو کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) طی این دوران بیتأثیر از دخالتهای کشورهای همسایه و از جمله بریتانیا و آمریکا نبوده است. درواقع با شروع جنگ جهانی دوم و به بهانه کمک به شوروی، علاوه بر بریتانیا، پای آمریکا نیز بعنوان یک کشور بیطرف به ایران باز شد.
الف) حضور آمریکاییها:
به دنبال ورود نیروی نظامی ژاپن به اندونزی و برمه و اشغال این دو منطقه در جنگ جهانی دوم، که دارای معادن نفتی مهمی بودند، نفت ایران و پالایشگاه بزرگ آبادان، تنها منبع تأمین احتیاجات متفقین در نبردهای جنوب شرقی آسیا گشت و بدین منظور اهمیت معادن نفت برای مقاصد نظامی اولویت اول دو کشور بریتانیا و آمریکا شد. بدین ترتیب با اشغال ایران و به دنبال تقاضای بریتانیاییها، چند واحد نظامی آمریکایی برای تسریع در حمل تدارکات نظامی به ایران وارد شدند1 که این اولین حضور عینی نظامی آنان در منطقه بود.
به دنبال این حضور و بلوکبندیهای بعدی جنگ سرد بین آمریکا و شوروی، ایران به عنوان کشور دستنشانده آمریکا در منطقه و متحد آن شناخته شد، بهطوری که هم در مقطع دهه 1330 و هم در ماههای پایانی سال 1357، آمریکا با قاطعیت از شاه حمایت کرد. در سندی سری که از لانه جاسوسی بهدست رسیده است هنری پرشت از اداره امور خاور نزدیک میگوید: «شاه بهترین وسیله حمایت از منافع آمریکا در این کشور [یعنی ایران] است و در همانجا تکرار میکند که «خروج شاه برای دوستان ما در این منطقه به منزله یک تکان شدید خواهد بود».2 این امر نشاندهنده روابط نزدیک آمریکا و شاه است که آن را در قراردادهای بعدی ایران با کمپانیهای نفتی آمریکایی مشاهده میکنیم.
ب) کنسرسیوم و قرارداد نفتی:
بعد از نهضت ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از انگلیس، کمپانیهای آمریکایی و بریتانیایی نگران از پیامدهای ملی شدن در سراسر جهان بودند.3 در بازی بین ایران و قدرتهای بزرگ، حاکمیت و نظارت بر اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری، حق مسلمی بود که باید اجرا میشد، ولی برعکس از نگاه آنان، ملی شدن نفت، موجب خروج آنها از سیاست و اقتصاد ایران بود و این چیزی نبود که به راحتی از دست بدهند. به همین مناسبت در دوره بعد از مصدق، پای کمپانیهای نفتی آمریکایی به ایران باز شد.
هربرت هوور، مشاور عالیرتبه نفتی جان فاستر دالس (وزیر امورخارجه آمریکا)، روانه ایران شد و با دولت سپهبد زاهدی برای تشکیل یک کنسرسیوم بینالمللی که شرکتهای نفتی آمریکایی در آن نقش عمدهای داشتند، به توافق رسید. این قرارداد در شهریور 1333 میان علی امینی (وزیر دارایی وقت) و هوارد پیج (معاون رئیس هیئتمدیره شرکت استاندارد نیوجرسی و نماینده کنسرسیوم) به امضا رسید.4 این قرارداد را میتوان تلاشی برای حفظ منافع شرکتهای بزرگ نفتی و در عین حال رعایت صوری اصول مربوط به ملی شدن صنعت نفت در نظر گرفت. همچنانکه خود علی امینی اذعان دارد که «قرارداد کنسرسیوم برخلاف میل مردم امضا شد».5 درهرحال، این قرارداد پاداشی بود برای کمپانیهای نفتی و آمریکاییها که حافظ تخت و تاج شاه بودند.
وقتی کارکنان شرکت نفت اعتصاب کردند، آمریکاییها نگران بودند که این کار بر صدور و درنتیجه افزایش قیمت نفت تأثیر داشته باشد و راهکارهایی را برای شکستن این اعتصاب و برگشت ثبات سیاسی، حتی با کودتای نظامی، در سر میپروراندند
ج) نفت و اسرائیل
آمریکاییها بارها از بیثباتی یا جابهجایی در قدرت و تغییر رفتارهای سیاسی ایران نگران نه تنها خود، بلکه کشورهای متحد خود نظیر اسرائیل بودند که در برابر جامعه عربی شکل گرفت و به همین دلیل خواستار شناسایی آن از سوی کشورهای منطقه و از جمله ایران بودند. این امر به واسطه کابینه ساعد در 14 اردیبهشت 1328 به اتفاق آرا به تصویب رسید. [چرا ساعد مراغهای اسرائیل را به رسمیت شناخت؟] اما این شناسایی که در برابر کشور فلسطین انجام میشد، با واکنشهای مختلفی در ایران بهویژه از طرف آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی روبهرو گشت. این اعتراضها در دولت مصدق به نتیجه رسید؛ چراکه در 15 تیر 1330 با عنایت به اصل موازنه منفی و با توجه به اعتراضهای مردم و برخی از نمایندگان مجلس، شناسایی دوفاکتوی اسرائیل را پس گرفت و طی اطلاعیهای قطع رابطه با دولت اسرائیل را به اطلاع رساند.6 [چرا کابینه مصدق شناسایی اسرائیل را پس گرفت؟]
پیامد این عمل، قطع صدور نفت به رژیم اسرائیل و روابط نزدیکتر با همه کشورهای اسلامی و عربی بود، اما پس از کودتای 28 مرداد، روابط با اسرائیل از سر گرفته شد و اسرائیل در ازای آموزشهای فنی و تخصصی به نیروهای امنیتی ایران، نفت دریافت میکرد. درواقع در پاییز 1333 و سپس در سال 1336 به ترتیب پیشنهاد فروش نفت و عقد یک قراداد با اسرائیل شکل رسمی به خود گرفت و با احداث یک خط لوله در سال 1340، صادرات نفت ایران به اسرائیل به دو برابر رسید7 و این امر اعتراضهایی را به دنبال داشت که مهمترین آن سخنرانی مهم امام خمینی در عصر عاشورای 1342، درباره روابط محمدرضاشاه با اسرائیل است.
د) اسرائیل و آمریکا آماج حملات امام خمینی
سیاست آمریکا چه در دهه 1330 و چه در سال 1357، در منطقه خاورمیانه و نیز ایران، نگرانی از تقویت جنبشهای اسلامی و ضد اسرائیلی و همچنین ترس از فروپاشی دولتهای دستنشانده همچون رژیم پهلوی بود؛ چرا که این امر به کاهش فروش نفت و از دست دادن متحدان خود در منطقه منتج میشد. این در حالی بود که اسرائیل، یکی از متحدان آمریکا، به دلیل اشغال قدس و غصب سرزمین مسلمانان فلسطین و نیز «مناسبات خوبی که با ایران در زمینههای نظامی و امنیتی داشت»8 در محور حملات روحانیت مبارز قرار گرفت؛ برای مثال در 13 خرداد سال 1342، امام میفرماید: «در سازمان امنیت گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید: یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکی هم نگویید دین در خطر است». بنابراین رژیم سعی داشت این روابط را از جامعه ایران مخفی نگاه دارد.
مقامات سیاسی آمریکا نگران افزایش قیمت نفت بودند و برای نمونه جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا، مجدانه درخواست میکرد در جلسه آتی اوپک، رعایت میانهروی در تعیین قیمت ملاحظه شود؛ چراکه گران شدن آن نقش منفی در اقتصاد جهانی و هزینه شهروندان آمریکایی دارد.9 به همین خاطر است که وقتی کارکنان شرکت نفت اعتصاب کردند، آمریکاییها نگران بودند که این کار بر صدور و درنتیجه افزایش قیمت نفت تأثیر داشته باشد و راهکارهایی را برای شکستن این اعتصاب و برگشت ثبات سیاسی، حتی با کودتای نظامی، در سر میپروراندند.
نتیجهگیری
در یک برش تاریخی و مقایسهای در دو دهه 1330 و 1350، مسئله نفت یکی از مواردی است که هر سه طرف، یعنی شاه، مخالفان (همچون آیتالله کاشانی و امام خمینی)، و قدرتهای بزرگ (آمریکا و بریتانیا) بر آن انگشت مینهند، شاه بر رابطه فروش نفت و خرید سختافزار نظامی پا میفشرد، روحانیت بر خودکفایی ملی و قطع دست استعمار و استکبار تأکید میکند و آمریکا به تداوم و استمرار فروش بیوقفه نفت ارزان تمایل نشان میدهد. در سراسر اسناد لانه جاسوسی، نگرانی از جابهجایی در هرم قدرت و ترس از متوقف شدن استخراج نفت، چه در ملی شدن و چه در دوران اعتصاب کارکنان شرکت ملی نفت در انقلاب اسلامی سال 1357، بهخوبی نمایان است.
علی امینی وزیر دارایی و رئیس هیئت نمایندگی ایران در کنسرسیوم نفت هنگام بازکردن شیر نفت
شماره آرشیو: 132-8445-الف
پی نوشت:
1. غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332، تهران، شرکت سهامی انتشار، چ سوم، 1373، ص 32. 2. اسناد لانه جاسوسی، تهران، دانشجویان پیرو خط امام، بیتا، ص 64.
3. یرواند آبراهامیان، کودتا: 28 مرداد، سازمان سیا و ریشههای روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نی، چ سوم، 1392، ص 29.
4. سعید میرترابی، مسائل نفت ایران، تهران، قومس، چ چهارم، 1387، ص 80.
5. اسناد لانه جاسوسی، همان، ص 650.
6. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران (دولت دستنشانده) 1357-1320، تهران، قومس، 1376، ص 411.
7. علیرضا ازغندی، همان، ص 413.
8. اسناد لانه جاسوسی، همان، ص 557.
9. همان، ص 40. https://iichs.ir/vdce.78pbjh8f79bij.html