در ظرف دو هفته گذشته چشم دردم مانع از این شد که بتوانم این یادداشتها را بنویسم... صبح هفتم مهر داشتم به برنامه اخبار بیبیسی گوش میدادم که خبر مرگ ناصر را اعلام کرد؛ خبر غیر مترقبهای بود. به شاه تلفن کردم، معلوم شد خبر را شنیده است... بیش از اندازه سرحال و شنگول بود، مثل این است که صبح بلند شوی و بگویند سرسختترین رقیبت ناگهان برای ابد ناپدید شده است...