نگاهی به وضعیت ژئوپلتیک ایران در آغاز جنگ؛

بحران اقتصادی جهانی چگونه ایران را درگیر جنگ کرد؟

در سال 1929م، بحرانی اقتصادی جهان را در نوردید و پیامدهایی منفی بر روابط بین‌الملل بر جای گذاشت. یکی از پیامدهای این بحران عدم توازن قوا به سود کشورهای استعمارگر بود که شرایط را برای یک جنگ جهانی دیگر فراهم کرد، اما چرا ایران که با آغاز جنگ جهانی دوم اعلام بی‌طرفی کرده بود، از پیامدهای آن در امان نماند؟ آیا صرف حضور نیروهای آلمانی در ایران باعث درگیر شدن این کشور در چنین جنگی شد؟
بحران اقتصادی جهانی چگونه ایران را درگیر جنگ کرد؟
 
ایران یکی از دولت‌هایی بود که با آغاز جنگ جهانی دوم اعلام بی‌طرفی کرد، اما باز هم از پیامدهای جنگ در امان نماند و اشغال شد. این اشغال آغاز یک دوره تاریخی جدید برای ایران شد و با ختم سلطنت رضاشاه، پسرش محمدرضا را بر تخت شاهی نشاند. آنچه سرنوشت اشغال را برای ایران رقم زد شاید بیش از همه اهمیت ژئوپلتیکش بود که آن را به میدانی مهم برای رویارویی کشورهای متخاصم تبدیل کرد. این نوشتار با نگاهی به وضعیت نظام بین‌الملل در آستانه جنگ جهانی دوم جایگاه ایران را در تنگنای این جنگ می‌کاود.
 
وضعیت نظام بین‌الملل
در سال 1929م، بحرانی اقتصادی جهان را در نوردید و پیامدهایی منفی بر روابط بین‌الملل بر جای گذاشت. چه در اغلب کشورها نتایج سنگین بحران اقتصادی سبب گرایش آنها به خودبسندگی و تلاش برای استقلال اقتصادی شد. این گرایش موجد نوعی خودخواهی مقدس‌مآبانه در روابط اقتصادی و تبلیغات گسترده برای مصرف کالاهای وطنی گردید و بدین ترتیب مبادلات بین‌المللی و همکاری‌های اقتصادی کاهش یافت. حتی کنفرانس اقتصاد جهانی در ماه ژوئیه 1929م در راستای یافتن راه حلی برای مشکل در لندن با شکست مواجه شد.
 
از سویی نیز برخی کشورها برای تأمین اهداف استقلال‌طلبانه و خودکفایی خود درصدد توسعه قلمرو ارضی برآمدند و این انگیزه‌ای بود که رهبران آلمان نازی را در اندیشه فضای حیاتی انداخت. از سوی دیگر تشدید ناسیونالیسم اقتصادی و مشغولیت این کشورها به امور داخلی موجب بی‌تفاوتی به همکاری‌های بین‌المللی گردید و اعتبار جامعه بین‌الملل کاهش یافت؛ همچنین مشغولیت کشورها به امور داخلی، شرایط بین‌المللی را برای رشد دیکتاتوری‌ها فراهم کرد و فضا را برای حضور نیروهایی که درصدد تجدید نظر در تقسیمات ارضی و ثروت‌ها آن هم با توسل به زور داشتند مهیا ساخت.
 
در چنین شرایطی کشورهای غنی و فقیر در مقابل هم صف‌آرایی کردند. به عبارتی نظام بین‌الملل در آن شرایط بر یک عدم توازن قوا به سود کشورهای استعمارگر شکل گرفته بود. این کشورها که به علت برخورداری از بازار مستعمرات، بحران‌های اقتصادی را پشت سر گذراندند شامل آمریکا، انگلیس و فرانسه می‌شدند که در مجموع 80 درصد ذخایر طلای جهان را در اختیار داشتند و پس از بحران توانستند توازن اقتصادی و اجتماعی خود را بازیابند. در طرف دیگر کشورهایی همچون آلمان، ژاپن و ایتالیا قرار داشتند که کمر آنها زیر بار بدهی‌های خارجی خم شده بود و بحران اقتصادی طومار زندگی اجتماعی و اقتصادی آنان را پیچیده بود. این کشورها نه صاحب طلا و نه مستعمراتی بودند که محل تهیه مواد خام و بازار فروش محصولات آنها باشد؛ به همین دلیل میل به خودکفایی، ناسیونالیسم اقتصادی، فضای حیاتی و تمایل به توسعه ارضی و سیاست ارشادی در بین آنها شدیدتر بود. این کشورها که ناراضیان معاهده صلح ورسای نیز بودند خود را شکست‌خورده بازی می‌پنداشتند؛1 بنابراین به تدریج به ایجاد جبهه‌ای متحد پرداختند. در واقع عدم توازن در نظام بین‌الملل موجب شده بود بر شکاف بین طرفین افزوده شود و سرخوردگی‌های تجمیع‎‌شده در یک طرف، ظرفیت ایجاد خشونتی گسترده را فراهم نماید.
 
از سویی نیز در دهه 1930م، سه جریان سیاسی در صحنه بین‌الملل شکل گرفته بود که دموکراسی‌های غربی، جبهه فاشیست و کمونیسم استالینی را در بر می‌گرفت، اما ظهور هیتلر این تقسیم‌بندی‌ها را تحت‌الشعاع خود قرار داد و جهان را به متحدان و دشمنان هیتلر تقسیم کرد. در این میان، تردید دموکراسی‌های غربی در انتخاب بین فاشیسم و کمونیسم موجب تقویت جبهه هیتلر شد. هرچند تردیدها با تشدید تهدید هیتلر از بین رفت، اما اتحاد و قطعیت در جبهه ضد هیتلر آن چنان قدرتمند نبود؛2 چنان‌که انگلیس که سیاست ضد آلمانی فرانسه را ناشی از خصلت برتری‌جویی این کشور تلقی می‌کرد و در راستای راهی برای کاهش نفوذ آلمان، درصدد بود از سلطه‌جویی فرانسه نیز ممانعت نماید. بنابراین درصدد مذاکره با آلمان برآمد. انگلیسی‌ها گمان می‌کردند اگر آلمان را به تحدید نیروی دریایی خود وادار نمایند دیگر خطری از جانب این کشور متوجه آنان نیست، اما این توافق مورد اعتراض فرانسه و ایتالیا قرار گرفت.3 در واقع بین متفقین تفرقه انداخت و همچنین ایتالیا را در حمله به حبشه راسخ کرد.4 حمله ایتالیا به حبشه، موجب تضعیف جامعه ملل و جبهه متفقین گردید، اما به ایجاد جبهه متحدین و فاشیسم بین سه کشور آلمان، ایتالیا و ژاپن منجر شد5 و در نهایت جنگ جهانی دوم درگرفت.
 
با آغاز جنگ و اشغال فرانسه، انگلستان خواهان بازگردان توازن قوا به اروپا و اعاده برتری دریایی خود و از سویی نیز جلب حمایت آمریکا بود، اما آمریکا مایل به ورود در جنگ اروپا نبود و برخلاف انگلیس منافعی پراکنده در گوشه و کنار جهان داشت که با تمرکز او بر اروپا همخوانی نداشت؛ هرچند خطر هیتلر آن چنان بود که آمریکا از همان آغاز برخورد دریایی به صورت غیر مستقیم به حمایت از انگلیس پرداخته بود.6 این تحولات در شرایطی رخ می‌داد که پس از جنگ جهانی دوم خاورمیانه میان دول استعمارگر تقسیم شده و مرزهای نفاق شکاف‌های متکثر قومی و مذهبی را در این منطقه ایجاد کرده و اختلافات با تأسیس رژیم اسرائیل شعله‌ور شده بود. حالا با وقوع جنگ رقابت‌ها میان قدرت‌های بزرگ بار دیگر در خاورمیانه نمود یافت و شکل جدیدی گرفت.
 
جایگاه ایران
پس از حمله غیرمترقبه نیروهای آلمان به اتحاد جماهیر شوروی در 1 تیرماه 1320 (22 ژوئن 1941) آلمانی‌های مقیم ایران به‌ویژه مأموران گشتاپو و دیپلمات‌های عضو حزب نازی به تشدید فعالیت‌های اطلاعاتی و سیاسی خود در سراسر ایران پرداختند. از سوی دیگر با حمله آلمان به شوروی، انگلستان نیز متحد جدیدی یافت. چه چرچیل بدون هرگونه توجه به اختلاف عقیدتی، آمادگی کشور خود را برای کمک به شوروی اعلام کرد و هر دو کشور متعهد شدند به طور مشترک علیه آلمان نازی بجنگند. از این تاریخ همکاری‌های اقتصادی نیز بین دو کشور برقرار شد. در پی این همکاری‌ها و لزوم ارسال کمک‌های انگلیس و آمریکا به جبهه شوروی تصمیم گرفته شد از راه ایران استفاده گردد.
 
در دهه 1930م، سه جریان سیاسی در صحنه بین‌الملل شکل گرفته بود که دموکراسی‌های غربی، جبهه فاشیست و کمونیسم استالینی را در بر می‌گرفت، اما ظهور هیتلر این تقسیم‌‍بندی‌ها را تحت‌الشعاع خود قرار داد و جهان را به متحدان و دشمنان هیتلر تقسیم کرد  
از سویی نیز نفوذ آلمان‌ها در ایران، برای انگلستان که خواستار امنیت مرزهای ایران و هندوستان و علاقه‌مند تأمین منافع نفتی خود در جنوب ایران بود غیرقابل تحمل بود. شوروی نیز خواهان آرامش در مرزهای جنوبی خود بود و اقدام آلمان‌ها را در ایران خطری جدی برای خود محسوب می‌کرد؛ از این رو سفرای دو کشور مزبور در روزهای 28 تیرماه 1320 (19 ژوئیه 1941) و 25 مرداد 1320 (16 اوت 1941) ضمن یادداشتی مشترک به وزارت امور خارجه ایران، درخواست کردند تا در اسرع وقت مأموران جاسوس آلمانی از ایران اخراج شوند، اما رضاشاه که از مناسبات بین‌المللی و شرایط جنگی اطلاعات کافی نداشت7 بهانه لازم را به دست آنان داد تا در سحرگاه روز 3 شهریور 1320  (25 آگوست 1941) سفیران دو کشور به صورت کتبی اطلاع دهند چون دولت ایران در عمل به درخواست دو کشور سهل‌انگاری کرده است نیروهای آنان در خاک ایران مشغول پیشروی شدند.8
 
اما برخلاف ادعای آنها، به نظر می‌رسد آنچه در اشغال ایران بیشترین اثرگذاری را داشت، اهمیت ژئوپلتیکی ایران بود. ایران به خاطر برخورداری از موقعیت جغرافیایی ویژه خود به مثابه پلی میان خاورمیانه و اروپا با آسیا و شبه‌جزیره هند به‌شمار می‌آمد؛ از این رو نیز از دو قرن پیش، بارها مورد هجوم دول استعمارگر قرار گرفته بود؛ به‌ویژه انگلستان که از ایران به عنوان منطقه استراتژیکی مهمی به منظور دفاع از سلطه خود در هند و مصر استفاده می‌کرد؛ چرا که امنیت مرزهای غربی هندوستان و به‌ویژه بندر کراچی در مقابل هر گونه تعرض خارجی برای انگلستان، امری حیاتی بود. از منظر این دولت، ایران کمربند دفاعی مهمی بود که از شمال آفریقا تا بلوچستان و خلیج فارس را در برمی‌گرفت.
 
ضرورت کنترل ایران و خلیج فارس در نهایت انگلستان را واداشت تا با هر نوع تلاشی توسط کشورهای دیگر در جهت نفوذ زمینی و دریایی در ایران مقابله نماید؛ چنان‌که نفوذ احتمالی روسیه ـ شوروی و آلمان از طریق ایران و افغانستان دغدغه مهم سیاستمداران انگلستان را شکل می‌داد. بنابراین تهدید سلطه انگلیس در هند از طرف آلمان‌ها که از جنگ جهانی اول قدمت داشت موجب شد انگلستان مناطق وسیعی از خاورمیانه، جنوب ایران و خلیج فارس را اشغال نماید.9 از آن زمان سیاست امنیتی انگلیس در مقابل هندوستان و تأمین منافعش تغییر نکرد. اما از اوایل سال 1320 (1941)  و تشدید خطر درگیری نظامی با آلمان، توجه این کشور به این منطقه شدت یافت. آنها می‌ترسیدند آلمانی‌ها از خاک ایران و افغانستان همانند سال‌های جنگ جهانی اول جهت عبور قشون خود به سوی هند استفاده نمایند. این امر با اقدامات دولت آلمان تشدید می‌شد. در سال 1941 و پس از حمله آلمان به شوروی بر اهمیت سوق‌الجیشی ایران نزد دول بزرگ همچون انگلیس افزوده شد. این اهمیت نه تنها به خاطر دارا بودن خطوط ارتباطی مناسب برای ارسال کمک به شوروی، بلکه بیشتر به این دلیل بود که ایران همچون پلی ارتباط انگلیس را با هندوستان و سایر نقاط امپراتوری مرتبط می‌کرد.10
 
موقعیت جغرافیایی ایران برای کشور شوروی نیز به اندازه انگلیس اهمیت داشت. علایق مشترک اقتصادی و تاریخی بسیار طولانی بین دو کشور و تمایل شوروی به تحت کنترل درآوردن منابع زیرزمینی و امکانات گسترده تولیدی ایران به‌ویژه در مناطق نفتی شمال از دلایل اهمیت ایران برای شوروی بود. با وقوع جنگ، اهمیت جغرافیایی ایران برای روس‌ها بیشتر حول هم‌مرزی مناطق شمالی ایران با جمهوری قفقاز شوروی تعریف می‌شد؛ چرا که این امکان وجود داشت هر لحظه قوای دشمن از این مناطق جهت حمله به اتحاد شوروی استفاده نماید.11 
 
افزون بر اینها، خطوط ارتباطی ایران کوتاه‌ترین مسیری بود که شوروی را به آب‌های خلیج فارس و اقیانوس هند وصل می‌کرد؛ چنان‌که فیورانی می‌گوید موقعیت ژئوپلتیک ایران، کشور را در جایگاه دشواری قرار داد؛ چون تنها گذرگاه انتقال کمک به شوروی به‌شمار می‌آمد.12 از سوی دیگر مسیر ایران به دلیل اینکه حلقه اتصال قلمرو نفوذ و مناطق عملیاتی متفقین در منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس و خاک شوروی بود و همچنین برخورداری از شبکه ارتباطی شوسه و راه آهن نوساز و پیوند بین خلیج فارس و دریای مازندران در میان گذرگاه‌های موجود از اعتبار بیشتری برخوردار بود.13 دیگر دلایلی که در اشغال ایران اثرگذار بودند همچون ضرورت امنیت حوزه‌های نفتی ایران، دستیابی مجدد به بازارهای ایران و نقش و جایگاه ایران در برنامه نظامی هیتلر14 نیز می‌تواند بر جایگاه ایران نزد دول خارجی تأکید نماید.  
 
ایران که تا پیش از جنگ به دلیل موقعیت نظامی به مثابه حائلی برای حفظ امنیت هند به‌شمار می‌رفت، با وقوع جنگ به محلی تبدیل شد که تسلط بر آن، تسلط بر نفت و سیاست خاورمیانه بود. در واقع موقعیت جغرافیایی ایران و منابع نفتی دو عاملی بود که ایران را به عرصه رقابت بین دول خارجی تبدیل کرد. بنابراین بحث نزدیکی سیاسی ایران با آلمان تنها یک بهانه بود؛15 چه پیش از این نزدیکی از سوی کشورهایی چون انگلیس و شوروی تحمل می‌شد.
 
از سوی دیگر نقش ایران در برنامه نظامی هیتلر می‌تواند اهمیت ایران را نزد آلمانی‌ها نمایان سازد. آگاهی رهبران سیاسی و نظامی آلمان از موقعیت استثنایی ایران حداقل تا اواخر سال 1941 باعث شده بود ایران در طرح‌های نظامی فرماندهان نظامی آلمان جایگاه خاصی داشته باشد. هیتلر نیز در راستای تهدید منافع انگلیس به خلیج فارس و هندوستان چشم دوخته بود و از این رو روابط خود را با ایران گسترش می‌داد.16
 
در مجموع ایران از منظر هر یک از طرفین جنگ در راستای تأمین منافعشان از اهمیتی فوق‌العاده برخوردار بود؛ اهمیتی که برای رقابت آنان به منظور برتری در خاورمیانه و تأمین منافع به ویژه منافع نفتی‌شان حیاتی بود. همین تضاد منافع بین دول استعمارگر موجب شد ایران درگیرودار رقابت‌ها و منافع آنان قربانی شود. هرچند پیش از این، ایران قربانی مطامع و سیاست‌های اشتباهی حاکمان خودکامه بود.
 

رضاشاه که از مناسبات بین‌المللی اطلاعات کافی نداشت بهانه لازم را به دست انگلستان و شوروی داد تا در سحرگاه روز 3 شهریور 1320 به بهانه سهل‌انگاری ایران در عمل به درخواست دو کشور، در خاک این کشور پیشروی کنند
عبور نیروهای متفقین از خیابان‌های تهران  در شهریور 1320
شماره آرشیو:  342-8ع

پی نوشت:
 
1. احمد نقیب زاده، تحولات روابط بین‌الملل (از کنگره وین تا امروز)، تهران، قومس، 1381، صص200-201.
2. همان، صص 201-202.
3. همان، ص 206.
4. همان، ص 207.
5. همان‌جا.
6. همان، صص 224-225.
7. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران و دولت دست‌نشانده (57-1320)، تهران، قومس، 1376، ص 61.
8. همان‌جا.
9. همان، صص 62-63.
10. همان، ص 65.
11. همان‌جا.
12. والریا پیاتنچینی فیورانی، «جایگاه استراتژیک ایران»، ترجمه مریم بهرامیان، تاریخ روابط خارجی، سال دوم، ش 9 (زمستان 1380)، ص 37.
13. محمدرضا حافظ‌نیا، «نقش ژئواستراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم»، تاریخ روابط خارجی، سال دوم، ش 9 (زمستان 1380)، ص 67.
14. علیرضا ازغندی، همان، صص 72، 76 و 88 .
15. حسین آبادیان، «آمریکا و اهمیت نظامی ایران در جنگ جهانی دوم»، تاریخ روابط خارجی، سال 12، ش 47 (تابستان 1390)،  ص26.
16. علیرضا ازغندی، همان، ص 91.
  https://iichs.ir/vdcc.4q4a2bqxpla82.html
iichs.ir/vdcc.4q4a2bqxpla82.html
نام شما
آدرس ايميل شما