«شهید محمدعلی رجایی در قامت یک همسر» در گفت‌وشنود با عاتقه صدیقی (رجائی)

در قبال توهین به مقدسات، هیچ‌گونه گذشتی نشان نمی‌داد

شهید محمدعلی رجایی از نمادهای شاخص خدمت‌گزاری به ملت در تاریخ نظام اسلامی به‌شمار می‌آید؛ هم از این روی، شناخت تاریخچه زندگی و منش وی اهمیتی مضاعف می‌یابد. در گفت‌وشنودی که پیش روی دارید، همسر آن بزرگ، به بیان خاطراتی از سیره وی پرداخته است.
در قبال توهین به مقدسات، هیچ‌گونه گذشتی نشان نمی‌داد
در ابتدای این گفت‌وشنود، لطفا بفرمایید در چه سالی با شهید رجایی ازدواج کردید و چگونه در جریان مبارزات سیاسی ایشان قرار گرفتید؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. من در سال 1341 با ایشان ازدواج کردم و یک سال بعد، یعنی در قیام 15 خرداد 1342 ایشان در قزوین به علت مبارزات سیاسی دستگیر شدند. از آن زمان بود که به‌تدریج با مبارزات و مسائل سیاسی آشنا شدم.
 

 
 
از چه دوره‌ای خودتان رسما وارد مبارزات سیاسی شدید؟
من در جریان کم و کیف مبارزات ایشان بودم و از سال 1347، رسما همراه با ایشان به مبارزات زیرزمینی پرداختم. ایشان در سال 1353 توسط ساواک بازداشت شد. من در سال 1354 از طرف مدرسه رفاه دعوت شدم که با کادر آموزشی دینی همکاری کنم و تا سال 1360 در این مؤسسه مشغول به کار بودم.
 
طبعا اینکه چه ویژگی‌های شخصیتی برجسته‌ای در شهید رجایی وجود داشتند، در زمره رایج‌ترین سؤالاتی هستند که از شماپرسیده می‌شود. معمولا به این پرسش چگونه پاسخ می‌دهید؟
معمولا اشاره می‌کنم که ایشان انسان فوق‌العاده باپشتکار، مصمم و مقاومی بود. درباره خود و زندگی خود بسیار صرفه‌جو و در قبال دیگران، بسیار سخاوتمند بود. اگر کسی به خود ایشان آزار و اذیتی می‌رساند، به‌سرعت او را می‌بخشید و گذشت می‌کرد، اما اگر کسی به اسلام متعرض می‌شد یا جسارت می‌کرد، کوچک‌ترین گذشتی نشان نمی‌داد و به‌شدت مقابله می‌کرد. فوق‌العاده باحوصله، آرام و صبور بود. هرگز در قبال محبتی که به دیگران می‌کرد، انتظار تشکر و پاسخ و احترامی نداشت، اما خود را در قبال دیگران موظف به احترام و سپاس‌گزاری می‌دید. فوق‌العاده مخلص بود و جز رضای خدا هیچ چیزی را در نظر نمی‌گرفت و برای همه خیر می‌خواست.
بسیار کم‌حرف، پرکار، منطقی، انتقادپذیر، متواضع، عاطفی و بااحساس بود و همواره خود را در برابر رنج و استضعاف مردمان فرودست، مسئول می‌دانست و احساس می‌کرد به افراد انقلابی و کسانی که در راه به ثمر رسیدن آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب زحمت می‌کشند، مدیون است و باید به هر نحو ممکن دین خود را به آنها بپردازد؛ به همین دلیل سعی می‌کرد بیشتر برای آنها کار کند. بسیار آداب‌دان بود و در رفتارهای ظاهری و معاشرت‌ها، همه چیز را رعایت می‌کرد. بسیار متین و مؤدب و موقر بود.
بسیار اهل مشورت بود و به آرا و نظرات دیگران احترام می‌گذاشت و اهمیت می‌داد. ابدا خودرأی نبود و به همین دلیل در کارها، کمتر گرفتار اختلاف و مشاجره با دیگران می‌شد. بسیار انتقادپذیر بود و به دقت به انتقادات دیگران گوش می‌داد و بلافاصله موضع‌گیری نمی‌کرد. بعد هم اگر انتقادی را بجا می‌دید، بلافاصله و بدون هیچ تعصبی به رفع نقائص خود می‌پرداخت. اگر هم انتقاد بجا و غیرمنصفانه بود، گذشت می‌کرد. همواره تلاش می‌کرد باری از دوش دیگران بردارد و برای رفع نیازهای مادی و معنوی دیگران بکوشد و حتی در مواردی که خود به چیزی نیاز داشت، رفع حاجات دیگران را در اولویت قرار می‌داد. هرگز وقتش را به بطالت نمی‌گذراند و از لحظه لحظه عمرش برای تقویت دانش و اطلاعات خود یا خدمت به دیگران بهره می‌برد.
هرگز با هدف به دست آوردن پست و مقام یا اهداف مادی یا شهرت، مسئولیتی را به عهده نمی‌گرفت و فقط خود را ملزم به ادای تکلیف شرعی می‌دانست و در راه انجام وظیفه، حتی از آبروی خود نیز می‌گذشت؛ از همین رو در ابتدای انقلاب، بدون توجه به سمت، به عنوان کفیل در وزارت آموزش و پرورش به کار پرداخت. برایش عنوان مشاغل مهم نبود و در هر جا که از عهده کاری برمی‌آمد، مشغول انجام وظیفه می‌شد.
 
اشاره‌ای به پیشینه رابطه ایشان با حضرت امام داشته باشید.
ایشان پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، مقلد حضرت امام شد و همیشه ارادت خاصی به ایشان داشت و ازآنجاکه از سال 1342 درگیر مبارزات سیاسی شده بود، مقام امام را به خوبی درک کرده بود و تنها ایشان را شایسته رهبری انقلاب می‌دانست. پس از انقلاب هم همگان شاهد رابطه زیبا و عاطفی ایشان با حضرت امام بودند و این مسئله زبانزد شد.
 
یکی از فرازهای مهم زندگی شهید رجایی مواجهه با بنی‌صدر بود. از رفتار ایشان در آن روزها برایمان بگویید.
ایشان پس از ایفای وظیفه در مقام کفالت وزارت آموزش و پرورش، وزارت و نمایندگی مجلس، در شرایط فوق‌العاده حساس و دشوار اول انقلاب و به قیمت بازی با آبروی خود، نخست‌وزیری بنی‌صدر را پذیرفت، درحالی‌که به‌خوبی با شرایط آشنا بود. کسانی که توکل و ایمانشان مثل ایشان نبود، تصور می‌کردند که ایشان نهایتا بیش از یکی، دو ماه در پست نخست‌وزیری دوام نخواهد آورد و زیر فشارهای همه‌جانبه بنی‌صدر و منافقین، میدان مبارزه را ترک خواهد کرد، ولی این‌گونه نشد و ایشان در ظرف نُه ماهی که نخست‌وزیر بود، تمام دشواری‌ها را تاب آورد و در خدمت به پیشبرد انقلاب از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.
 
ازآنجاکه شهید رجایی اساسا یک شخصیت فرهنگی بود، درباره تغییر نظام آموزشی چه پیشنهاداتی داشت؟
ایشان خواهان تغییرات اساسی و زیربنایی در آموزش و پرورش و تبدیل نظام فرهنگی طاغوتی به فرهنگ اسلامی بود؛ لذا از ابتدای قبول مسئولیت در آموزش و پرورش، به توزیع عادلانه نیروی انسانی در مدارس پرداخت و با تقویت و تأسیس مراکز تربیت معلم و راه‌اندازی امور تربیتی، به‌رغم کارشکنی‌هایی که از سوی برخی از جناح‌ها اعمال می‌شد، توانست تغییرات مهمی را در نظام آموزش و پرورش به‌وجود بیاورد.
 
از ایام وزارت، نخست‌وزیری و سپس ریاست‌جمهوری ایشان خاطراتی را بیان بفرمایید.
خاطرات در زندگی پرماجرای مشترک با ایشان فراوان‌اند. در ایامی که شهید رجایی در زندان قصر به سر می‌برد، نماز جماعت ممنوع بود! عده‌ای از زندانیان مؤمن تصمیم می‌گیرند این مقررات ضددینی را بشکنند و اقدام به برگزاری نماز جماعت می‌کنند. رئیس زندان هم به این جرم، آنان را به زندان عادی می‌فرستد و با دزدها و قاتل‌ها و معتادها هم‌بند می‌‌کند. در ملاقاتی که با ایشان داشتم، ایشان تکه کاغذی را که روی آن شعری نوشته بود، به‌رغم مراقبت مأموران به شیشه چسباند و من سریع یادداشت کردم. آن شعر را به خاطر ندارم، اما مضمون آن مبارزه با دشمن و مقاومت در برابر آزار و اذیت‌های دشمنان اسلام و آزادی بود. ایشان در آن شعر مرا به مقاومت و صبر دعوت کرده و از من خواسته بود کاری نکنم که دشمنان تصور کنند ضعیف شده و روحیه مقاومت خود را از دست داده‌ایم.
یک بار هم شبی در دوران نخست‌وزیری ایشان، در اطراف خانه ما تیراندازی شد و بچه‌ها سخت نگران پدرشان شدند! ایشان وقتی به خانه برگشت، با خونسردی تمام گفت: «نگران نشوید، من اگر کشته شوم، سرمایه‌گذاری برای اسلام و انقلاب است!» ایشان همواره دعا می‌کرد: خدایا! به من آنچه را که مصلحت هست عطا کن، نه چیزی را که خودم می‌خواهم، مرا به راهی هدایت کن که عاقبت به‌خیری برای خود و خانواده‌ام و مردم مملکتم را به همراه داشته باشد... همیشه در برابر امر خدا، حالت تسلیم و رضا داشت. من حدود بیست سال با مردی زندگی کردم که جز رضای حق و جز خدمت به محرومان و فرودستان هدف و انگیزه‌ای نداشت و از همین روی جز شهادت، چیز دیگری را شایسته وی نمی‌دانستم.
 
شهید رجایی در زمره کسانی بود که به‌شدت از جانب دشمنان تخریب شخصیت می‌شد. به نظر شما چرا به رغم تبلیغات سنگین دشمنان، ایشان همچنان از مهر و محبت مردم برخوردار بود؟ رمز این جاذبیت چه بود؟
این به درک و فهم بالای انقلابی امت اسلامی برمی‌گشت که به‌رغم تبلیغات سنگین دشمن و شایعه‌پراکنی‌های گسترده منافقین و دار و دسته بنی‌صدر، دوست را از دشمن و خائن را از خادم تشخیص می‌دادند. از سوی دیگر شهید رجایی در رفتار و گفتار ذره‌ای ریا و خودبینی نداشت و در برابر مردم تواضع به خرج می‌داد و دلسوزشان بود. اینها ویژگی‌هایی هستند که موجب محبوبیت فرد می‌شوند.
 
شهادت ایشان چه تأثیری روی روحیه فرزندان شما گذاشت؟
همیشه در خانه ما صحبت از زندان و شکنجه‌ها و مبارزات مطرح بود؛ به همین دلیل بچه‌ها آمادگی روحی برای قبول هر اتفاقی داشتند. هنگامی که حادثه نخست‌وزیری پیش آمد و شهید رجایی و شهید باهنر در آتش بی‌رحمی دشمنان اسلام و انقلاب سوختند، پسرم کمال شاهد این منظره بود و با آنکه به‌شدت ناراحت بود، اما به قدری مردانه با این اتفاق روبه‌رو شد که من حیرت کردم. یک‌بار از او پرسیدم: «اگر مرا ترور کنند چه خواهی کرد؟» با کمال آرامش گفت: «من پذیرفته‌ام که مرگی هست و انسان در لحظه‌ای که از جانب خداوند مقرر شده است از دنیا خواهد رفت!»
 
با تشکر از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید. https://iichs.ir/vdcd.j0j2yt0z9a26y.html
iichs.ir/vdcd.j0j2yt0z9a26y.html
نام شما
آدرس ايميل شما