محمدرضا پهلوی برای برای تجمیع قدرت در دست خود چه کرد؟

راه‌های رسیدن به مردِ شماره یک سیاست ایران

شاید بتوان یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های دوران اولیه سلطنت محمدرضا پهلوی را پراکندگی قدرت و سهم‌خواهی همه بازیگران سیاسی در این دوران دانست. با وجود آنکه شاه امکانات لازم برای تجمیعِ منابع قدرت را در اختیار نداشت، چگونه توانست در پایانِ این دهه، به مردِ شماره یک سیاست در ایران تبدیل شود.
راه‌های رسیدن به مردِ شماره یک سیاست ایران
 
با اشغالِ ایران توسط متفقین در شهریورماه 1320، نظام سیاسی فروپاشید. با خلعِ رضاشاه از قدرت، ولیعهد، با وساطت محمدعلی فروغی، تاجِ شاهی را بر سر گذاشت، اما در آن مقطع تاریخی میراثِ رضاشاه برای پسرش چیزی جز سرخوردگی و ناکامی نبود. شاه جوان که نه از تجربه اداره کشور بهره داشت و نه از سوی نیروهای اثرگذار داخلی و خارجی در ایران جدی گرفته می‌شد، به بیش از دو دهه زمان نیاز داشت تا بتواند سلطنت مطلقه پهلوی اول را احیا کند. در این نوشتار کوتاه با نگاهی مقایسه‌ای بر فرازوفرود سلطنت پهلوی، تلاش می‌شود به قدرت‌‌یابیِ تدریجی محمدرضا پرداخته شود.
 
اپیزود اول: شاه ضعیف و پراکندگی قدرت در ایران
روایتِ به شاهی رسیدنِ محمدرضا پهلوی، مملو از تناقض‌ها و شرایطِ تحقیرآمیزی است که پیامدِ طبیعیِ اشغالِ ایران توسط متفقین به‌شمار می‌رفت. با خلع رضاشاه از قدرت و تبعیدِ او، کوشش‌های فروغی برای حمایت از ولایتعهدی محمدرضا به ثمر نشست و قدرت‌های پیروز در جنگ جهانی پذیرفتند که شاه جوانِ ایران سکان سلطنت را در اختیار بگیرد.
 
آزاد شدن زندانیانِ سیاسی، بازگشت مخالفان از تبعید، تلاش‌های ملاکین و فئودال‌ها برای بازپس‌گیریِ املاک و اموالشان، انتقاد افسارگسیخته رسانه‌ها از شاه مخلوع تنها بخشی از مشکلاتی بود که پیشِ روی شاه جوان قرار داشت. از طرف دیگر روس‌ها در شمال با تأسیس و تحریک گروه‌های چپ و نیز حزب توده، به مداخله در سیاست داخلی ایران می‌پرداختند و انگلیسی‌ها در جنوب و آمریکایی‌های تازه‌نفس در نهادهای موجود در ایران به دنبالِ سهم‌خواهی، به تشتت و آشفتگیِ سیاسی در ایران دامن می‌زدند. اگرچه در ظاهر شاه در رأس هرم سیاسی قرار داشت، اما او تنها یکی از چند نیروی قدرتمند بود که تقریبا از سال 1327 توانست به‌صورت تدریجی قدرت را به‌طور کامل قبضه نماید و به تثبیت سلطنت خود بپردازد.1
 
شاید بتوان یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های دوران اولیه سلطنت محمدرضا پهلوی را پراکندگی قدرت و سهم‌خواهی همه بازیگران سیاسی در این دوران دانست. بااین‌همه، شاه اگرچه امکانات لازم برای تجمیعِ منابع قدرت را در اختیار نداشت، اما به پشتوانه قانون اساسی مشروطه و حمایت نخست‌وزیران قدیمی در پایانِ این دهه توانست به مردِ شماره یک سیاست در ایران تبدیل شود.
 
سال‌های ابتدایی دهه 1320ش در ایران را می‌توان دوران نخست‌وزیرانِ قدرتمند دانست که یکی از آنها، یعنی فروغی، زمینه‌سازِ قدرت‌یابی محمدرضاشاه شد و دیگری یعنی قوام، فضا را برای تثبیتِ قدرتِ سیاسی او با کاستن از قدرت حزب توده و عقب راندن روس‌ها به مرزهایشان فراهم کرد.2 محمدرضا پهلوی تا پیش‌ازاین در چتر حمایت پدرش و به‌دور از عرصه سیاست در ایران بود، اما محمدعلی فروغی با اقناع قدرت‌های خارجی حاضر در ایران، توانست به ابقای سلطنت پهلوی و انتخابِ محمدرضا به‌عنوان فردی ضعیف که البته مدنظر روس‌ها و انگلیس‌ها بود مبادرت ورزد.3
 
به نظر می‌رسد متفقین با گرایش به سلطنتِ شاهی ضعیف به دنبال تحکیم و تعمیقِ نفوذِ خود در ایران بودند و بهمن دلیل با پیشنهاد فروغی از ایجاد حکومت جمهوری؛ مدنظر روس‌ها و احیاء سلطنت قاجار به پیشنهاد انگلیس‌ها چشم پوشیدند. بی‌تجربگی شاه و پراکندگی قدرت پس از اشغال ایران، فرصتی برای شخصیت‌های سیاسی کهنه‌کار به وجود آورد که از این طریق بتوانند زمینه لازم برای احیای ایده شاه قدرتمند را فراهم آورند.
 
در حقیقت محمدرضا پهلوی وارثِ کشوری آشفته با حضور پررنگ کشورهای خارجی، ایلات و خوانین سرکش و روشنفکرانِ منتقدی که از فضای باز ایجادشده در راستای استقرار قانون و آزادی و رهایی از شر حکومت‌های فاسد و بی‌کفایت بهره می‌گرفتند، بود. در این اوضاع و احوال مهم‌ترین مشکلِ داخلی، شورش‌های محلی ایلات و مناطقی همچون آذربایجان و کردستان بود که با توجه به قدرتِ متزلزلِ محمدرضا پهلوی، آزمونی به‌غایت دشوار به‌شمار می‌رفت. بر همین اساس وقتی شاه از انتصاب حامیانِ وفادار خود، مأیوس شد چاره‌ای جز پذیرفتن یکی از بهترین دشمنان خود، یعنی قوام نداشت.4 قوام به‌خوبی توانست با سرکوب ایلات و ایالات خودمختار، وفاداریِ خود را به سلطنت نشان دهد، اما با توجه به قدرت‌یابی تدریجی محمدرضاشاه، حضور این نخست‌وزیران قدرتمند، بلا موضوع شد.
 
در سال 1327، وقتی‌که کشور از تب‌وتاب اشغال، ناامنی، شورش و قحطی خارج‌شده بود، تنها یک بهانه لازم بود تا محمدرضا به قبضه کردن تمام قدرت در دستانِ خود بیندیشد. ترورِ ناکام و احتمالا ساختگیِ او، در بهمن‌ماه 1327، همه آن چیزی را که شاه می‌خواست برای او فراهم کرد. با قدرت گرفتنِ شاه، نه‌تنها نخست‌وزیران بلکه اندک‌اندک همه شخصیت‌های بانفوذ و باتجربه در سیاست ایران، یکی پس از دیگری حذف شدند. حضورِ ایالات متحده آمریکا و ایفای نقش مستشاری توسط این کشور که هم‌زمان با افول سیاست‌های استعماری انگلیس و شوروی شده بود، برای محمدرضاشاه تکیه‌گاهی جدید ساخته بود که او را از حمایتِ اجتماعی طبقات مختلف در ایران، بی‌نیاز می‌کرد. کودتای 28 مرداد 1332 که با حمایت ایالات متحده آمریکا به وقوع پیوست، مُهرِ پایانی بر پراکندگیِ قدرت در ایران و تمرکز قدرت به‌صورت تمام و کمال در دستانِ شاهی بود که حالا همه امکانات لازم برای ایفای نقشِ پادشاهی قدر قدرت و مطلقه را در اختیار داشت.
 
در سال 1327، وقتی‌که کشور از تب‌وتاب اشغال، ناامنی، شورش و قحطی خارج‌شده بود، تنها یک بهانه لازم بود تا محمدرضا به قبضه کردن تمام قدرت در دستانِ خود بیندیشد  
اپیزود دوم: قدرت پوشالی و حکومت استبدادی
 بعد از کودتای 28 مرداد، شاهِ ایران دیگر همان جوانِ بی‌تجربه و بی‌قدرتِ دهه 1320 نبود، بلکه با حمایتِ آمریکا و تأسیس نهادهای اطلاعاتی و امنیتی توانسته بود قدرت خود را تثبیت کند. به‌علاوه اجرای سیاست‌هایی همچون اصلاحات ارضی به تغییراتی در ساختار اجتماعی و اقتصادی منجر شده که ضمن کاهش قدرت و نفوذ مالکان بزرگ به گسترش دامنه نفوذ دولت در روستاها انجامیده بود.5 اما آنچه به افسارگسیختگی قدرت شاه در ایران منجر شد افزایش چهاربرابری قیمت نفت در این سال‌ها بود که سبب شد محمدرضا در محاسباتِ خود درباره میزان و بُرد مؤثر قدرت و اقدامات خود دچار اطمینانِ بیش‌ازحد و توهم‌گونه شود.
 
اولین سال این دهه، با برگزاری جشن‌های 2500 ساله آغاز شد. ایجاد القاب جدید همچون آریامهر و تغییر تقویم هجری ازجمله اقداماتی بود که گواه نیت‌های جاه‌طلبانه شاه به‌شمار می‌رفت. در این جشن‌ها به گفته هویدا، شاه چنان فریفته ایران باستان بود که معتقد بود تجدید حیات ایران مفهومی ندارد جز حراست از میراثِ امپراتوری عهد هخامنشیان که فقط طی یک نسل توانسته بودند به چنان قدرت فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی تبدیل شوند که الگوی زندگی و ارزش‌های انسانی و اخلاقی و اجتماعی برای دنیا شوند.6 ایجاد مشابهت میان شاهان هخامنشی با شاه ایران و تلاش برای اسطوره‌سازی از شخصیت او، در دستور کار ایدئولوگ‌های پهلوی و روشنفکران نزدیک به دربار قرار گرفت. این اسطوره‌سازی‌ها و توهم قدرت سبب شده بود شاه در اغلب برنامه‌های خود طرح‌های بلندپروازانه‌ای همچون ریشه‌کن کردن بی‌سوادی در سراسر کشور، تبدیل کویرها به جنگل، تغییر نام عدالت اجتماعی به عدالت پهلوی7 و رشد حداقل 25 درصد8 را عنوان کند.
 
این ادعاهای گزاف و تبدیل ایران به دروازه تمدن، همه از توهمِ خودقوی‌پنداری محمدرضاشاه نشأت می‌گرفت که متکی به حمایت‌های آمریکا و افزایش بی‌سابقه قیمت نفت در ایران بود. با تغییر موازنه قدرت میان مردم و محمدرضا که درنتیجه بسیج نیروهای اجتماعی از سوی امام خمینی و همچنین کاهش قیمت نفت و کاسته شدن از سیاست‌های حمایت‌گرایانه شاه به‌وجود آمده بود، توخالی بودن قدرت وی، علی‌رغم در اختیار داشتن تمام امکانات مادی و سیاسی آشکار شد. فروریختن قدرتِ به‌ظاهر مطلقه محمدرضا پهلوی با فریادهای مردمِ عادی و در زمانی کمتر از آن چیزی که تحلیلگران خارجی تصور می‌کردند، نشان داد هر قدرتی بدون پشتیبانیِ مردم، محکوم به شکست است.
 
فرجامِ سخن
سلطنت محمدرضا پهلوی با سوگند در برابر نمایندگان مجلس در 26 شهریور 1320 در شرایطی آغاز شد که ایران در اشغال نیروهایی بود که پدر او را تبعید و برای تغییر سلطنت و رژیم کشور رایزنی کرده بودند.9 این وضعیت تحقیرآمیز در کنار بی‌تجربگی شاه جوان سبب شد در سال‌های اولیه سلطنت او، نخست‌وزیران قدیمی باشند که قدرت اداره کشور را در اختیار بگیرند. اگرچه این سال‌ها با «رفت‌وآمد کابینه‌ها» و عمر کوتاه حکومت وزرا همراه است، اما در بزنگاه‌های حساس، خلأ وجود شاه قدرتمند را نخست‌وزیران پر می‌کردند. بااین‌همه قدرت‌یابی تدریجی محمدرضا پهلوی که با رخداد ترور او در 1327 آغاز شد و تا کودتای 28 مرداد ادامه یافت، زمینه‌ساز اسطوره‌سازیِ شاه قدرتمند را پدید آورد.
 
افزایش بهای نفت منابع لازم برای این اسطوره‌سازی را در اختیار شاه قرار داد و تمرکز قدرت در دستان یک نفر، ثمره و نتیجه آن بود. بااین‌همه عدم همراهی مردم با سیاست‌های محمدرضا پهلوی که درنتیجه استبداد رأی و توهم‌های خودبزرگ‌پندارِ او به‌جود آمده و گسترش‌یافته بود، کاخِ پوشالیِ آرزوهای او را درهم ریخت؛ و با افول جنبش فکری ناسیونالیسمِ مبتنی بر ایرانشهری از یک‌سو و تغییرات عمده در ساختار اجتماعی جامعه ایران از سوی دیگر، گفتمان مبتنی بر ایجاد یک آرمان‌شهر این جهانیِ اسلامی در ذهنیت جامعه ایران گسترش یافت.10
 
دانش‌آموزان یکی از مدارس دخترانه تهران در کنار تصویر رضاشاه و محمدرضا پهلوی در سالروز کشف حجاب
با خلعِ رضاشاه از قدرت، ولیعهد، با وساطت محمدعلی فروغی، تاجِ شاهی را بر سر گذاشت، اما در آن مقطع تاریخی میراثِ رضاشاه برای پسرش چیزی جز سرخوردگی و ناکامی نبود
مراسم سالروز کشف حجاب با حضور دانش‌آموزان یکی از مدارس دخترانه تهران
شماره آرشیو: 3944-11ع

پی نوشت:
1. ابوالفضل دلاوری، جامعه‌شناسی تحولات ایران از انقلاب مشروطه تا 1342، تهران، پژوهشکده امام خمینی، 1390، ص 178.
2. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1320 -1357، تهران، قومس، 1376، ص 154.
3. حبیب لاجوردی، خاطرات محمود فروغی، تهران، نادر، 1383، صص 58-61.
4. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، مشهد، دانشگاه فردوسی، 1396، ص 353.
5. حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران، گام نو، 1382، ص 95.
6. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح. الف. مهران، تهران، اطلاعات، 1386، صص 119-120.
7. منوچهر فرمانفرماییان، خون و نفت، خاطرات یک شاهزاده ایرانی، تهران، ققنوس، 1381، ص 476.
8. محمدرضا پهلوی، فرمایشات اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر در دومین اجلاسیه تجدیدنظر در برنامه عمرانی پنجم، بی‌جا: اداره کل انتشارات وزارت اطلاعات و جهانگردی، 1353، ص 18.
9. وحید سینایی، همان، ص 352.
10. مهدی نجف‌زاده، جا‌به‌جایی دو انقلاب، چرخش‌های امر دینی در جامعه ایرانی، تهران، تیسا، 1395، صص 259.
  https://iichs.ir/vdci.5avct1az5bc2t.html
iichs.ir/vdci.5avct1az5bc2t.html
نام شما
آدرس ايميل شما