تهیه و تنظیم: فرهاد قلیزاده
جمعه 16 ـ پنجشنبه 29 اسفند 1348
«... هر چه در توان داشتم انجام دادم تا میانجی پریسیما،1همسر والاحضرت عبدالرضا، بشوم که یازده سال است از دربار طرد شده... ولی فقط خشم شاه را برانگیختم. گفت: "این زنیکه چادر سرش میکرد و پنهانی به دیدن دکتر
مصدق میرفت، بعد هم شایعاتی را پخش میکرد و در دربار پشت سر من غیبت میکرد. در آن زمان من وارث ذکور نداشتم. خوب به یاد میآورم که یک روز با پریسیما در باغ کاخ قدم میزدیم. پسرش به طرف ما دوید و درحالیکه او به طرف ما میآمد، برگشت و به من گفت: از هماکنون نشانههای پادشاهی ایران را در ناصیه او میبینم. تحمل من هم اندازهای دارد و حقیقتا این زن بیشتر از حدی که بشود او را بخشود پایش را از گلیم خودش درازتر کرده است." من هم احساس کردم که پایم را از گلیمم بیشتر دراز کردهام.»2