در سال 1344 به فرمان محمدرضا پهلوی نیروهای سهگانه زمینی، هوایی و دریایی ستادهای جداگانهای تشکیل دادند که این ستادها تابع «ستاد بزرگ ارتشتاران فرمانده» یا «ستاد بزرگ ارتشتاران» بود
«ستاد بزرگ ارتشتاران» یا همان ارتش شاهنشاهی یکی از ارکان تداوم قدرت محمدرضا پهلوی، بهویژه در دو دهه پایانی حکومت او بود. این نهاد را میتوان نمود عینی نوسازیهای محمدرضاشاه در ارتش در نظر گرفت؛ روندی که موجب شد تا هر چه بیشتر بر شخصیگرایی قدرت افزوده شود و شیب تغییرات به سوی تحولی بزرگ را تندتر نماید.
وجه تسمیه ستاد بزرگ ارتشتاران
اطلاق «ستاد بزرگ ارتشتاران» به فرماندهی ارتش ایران، مصداق عینی رویکرد باستانگرایی و تلاش پهلویها برای احیای گذشتهای پر افتخار بود که بهزعم آنان ورود اسلام آن را گسسته بود. حکومت پهلوی هویت خود را با بهرهگیری از عناصر تاریخی و فرهنگی ایران پیش از اسلام تعریف میکرد. این روند در دوران حکومت رضاشاه با قوت اجرا شد و در دوران محمدرضاشاه نیز ادامه یافت. پهلویها برای توجیه و مشروعیتزایی خویش ناگزیر از فراهم کردن پیشینه تاریخی بودند که آن را در اوراق تاریخ ایرانیان میجستند و از آن بهره میبردند. یکی از این بهرهمندیها بهکارگیری واژگان نظامی مرتبط با ادبیات گذشته ایرانی بود؛ چنانکه در لغتنامه دهخدا در توضیح واژه ارتشتاران آمده است: این کلمه در پهلوی «اَرتَیشتر» به معنی سپاهی و لشکری بوده که از کلمه اوستائی «رَثَه اِشتَرَه» به معنی رزمیان گرفته شده است. مسعودی «ارتشتاران سالار» (فرمانده سپاهیان ) را از مناصب عهد ساسانی یاد کرده است. در فرهنگ عمید نیز بزرگ ارتشتاران را اسمی نظامی و منسوخشده دانسته که در دوره پهلوی، به درجهای در ارتش اطلاق میشده که به شاه اختصاص داشته است؛ اصطلاحی که منظور از آن فرماندهِ کل قوا بوده است. در سال 1344 به فرمان محمدرضا پهلوی نیروهای سهگانه زمینی، هوایی و دریایی ستادهای جداگانهای تشکیل دادند. این ستادها تابع ستاد بزرگ ارتشتاران فرمانده بودند که مدتی بعد ستاد بزرگ ارتشتاران نامیده شد.1 نامگذاری نیروی ارتش شاهنشاهی به این عنوان، رویکرد باستانگرایی پهلویها را باز مینمایاند؛ آنچه از عهد پهلوی اول به یادگار مانده بود.
احیای تمدن ایران باستان موجب شده بود تا این واژه همچون بهکارگیری نام پهلوی توسط رضاشاه به ارتش شاهنشاهی ایران اطلاق شود. چون سبقه تاریخی بخشیدن به حکومت پهلوی و تاریخسازی برای آن اقدامی بود که میتوانست سلطنت پهلوی را به دوران قدرت ایران در عهد هخامنشیان و ساسانیان متصل نماید. دوران عظمت تاریخی ایران پیش از اسلام که برجسته ساختن آن رویکرد ضد اسلامی پهلوی را نیز نشان میداد؛ نمونهای از این کار توسط ذبیحالله قدیمی در کتاب تاریخ 25 ساله ارتش نوین شاهنشاهی ایران صورت گرفته و در شرح زندگی رضاخان، جد او یکی از شاهزادههای ساسانی معرفی میشود تا به گونهای رضاشاه وارث ساسانیان ترسیم گردد.2
در واقع ارتش شاهنشاهی کانون برجستهسازی ناسیونالیسم، باستانگرایی و فره پادشاهی بود. اعضای نیروهای مسلح به خدا، شاه و میهن سوگند وفاداری میخوردند و در تعلیمات آنها پیوسته بر وفاداری به پادشاه فرهمند و نیاز به تجدید عظمت گذشته تأکید میشد. خواندن سرودهای وطنی بر مبنای همین نگاه صورت میگرفت. استفاده از زبان فارسی در اسناد ارتش و نامگذاری یگانها و القاب نظامی در راستای ترویج عناصر جدید فرهنگی بود.3 بنابراین کاربرد این اسامی در راستای تحول فرهنگی و رویکرد باستانگرایی و توجیه سلطنت پادشاهی بهکار گرفته میشد؛ در نتیجه ستاد بزرگ ارتشتاران همان نیروی ارتش شاهنشاهی ایران است.
ارتش در عصر پهلوی دوم
رضاشاه مؤسس ارتش نوین در ایران و پایهگذار نظامیگری در سلطنت پهلوی است. با برکناری او، مدتی طول کشید تا محمدرضاشاه نیز به میراث پدری عمل کند و این بار ارتش به یکی از ارکان قدرت در ایران تبدیل شود. با فروپاشی ارتش مدرن رضاشاه در برابر متفقین و اشغال ایران، بازگشت اعتبار و آبروی ارتش به مدتی زمان نیاز داشت. اما بهتدریج و بهویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332، محمدرضاشاه به نقش و اهمیت ارتش در حفظ قدرت خویش پی برد و به این نتیجه رسید که قدرت اقتصادی بدون قدرت نظامی وجود خارجی ندارد و بنابراین در پی افزایش قدرت نظامی خود برآمد.4 این امر با دکترین نیکسون آمریکا همزمان شد و تطابق اهداف منطقهای آمریکا با اهداف جاهطلبانه شاه موجب نزدیکی این دو کشور و تقویت پیش از پیش ارتش شاهنشاهی گردید. بهویژه با مانوری که شاه بر ایده «تمدن بزرگ» میداد توجه به ارکان نظامی و نقش ارتش در نوسازی شاه برجسته گردید؛ چنانکه پس از اواسط دهه 1340 که با استقرار ثبات سیاسی ظاهری، پیشرفتهای صنعتی کشور و افزایش درآمد حکومت از فروش نفت، علاوه بر اسطورهسازی و دیکتاتوری فردی، نیروی نظامی در کنار نفت و تشدید وابستگی به آمریکا از مختصات حکومت پهلوی گردید. در این مقطع محمدرضا پهلوی در چهارچوب ایدئالهای احیای استقرار امپراتوری هخامنشی، نقش ژاندارمی منطقه را در دکترین آمریکایی بر عهده داشت و همین موجب شد شاه به افزایش قدرت نظامی و گسترش آن در حوزه خلیج فارس بپردازد.5 محمدرضا پهلوی درباره تقویت نیروی نظامی و ارتش مینویسد: با کسی سر جنگ نداشتیم، ولی باید به همه میفهماندیم در صورت تجاوز به ایران، از هر ناحیهای که باشد قادر هستیم به خوبی از خود دفاع کنیم. 6
سازمان ارتش
به موجب قانون اساسی فرماندهی کل نیرهای نظامی بر عهده شاه بود که از آن به عنوان «بزرگ ارتشتاران فرمانده» یاد میشد. نیروهای مسلح در ایران نیز شامل ارتش شاهنشاهی (نیروهای سهگانه زمینی، هوایی و دریایی)، سازمانهای گارد شاهنشاهی، ژاندارمری و شهربانی کشور بود. دو سازمان اخیر از نظر اداری تابع وزارت کشور و از لحاظ امور پرسنلی و مقررات دادرسی مشمول قوانین نیروهای مسلح شاهنشاهی و از لحاظ امر لجستیکی وابستگی زیادی به ارتش شاهنشاهی داشتند. این دو سازمان مانند نیروهای سهگانه ارتش تحت نظر مستقیم شاه، یعنی فرمانده کل قوا، قرار داشتند. به صورتیکه برخی از اوامر محمدرضا پهلوی از طریق ستاد بزرگ ارتشتاران به این دو سازمان نیز ابلاغ میشد.7
وظیفه و مأموریت ارتش شاهنشاهی و نیروهای انتظامی حفظ استقلال و حدود و ثغور و تمامیت کشور ایران و دفاع از حکومت مشروطه سلطنتی و رژیم شاهنشاهی بود. نیروهای مسلح پس از طی دورههای آموزشی مقدماتی خود در پایان دوره، هنگام نیل به مقام سربازی، درجهداری و افسری، برای تأکید بر اعتقادات پذیرفتهشده و تأیید آن، در مقابل قرآن و پرچم سوگند یاد میکردند و دوام رژیم شاهنشاهی را حافظ استقلال و تمامیت کشور میدانستند.8
البته در این مقطع محمدرضا با افزایش قدرت خویش بر شخصیگرایی حکومت افزوده بود؛ چنانکه در زمان او، فرماندهی هر یک از نیروها در ستاد ارتشتاران گزارشهای خود را به صورت مستقیم به شاه اطلاع میدادند و نیازهای خود را تأمین میکردند. شاه هر یک از این فرماندهان را در روزهای خاص و جداگانه ملاقات میکرد و جزئیات هر یک را به صورت مستقیم تحت نظر داشت. ستاد مشترک نیروهای مسلح ایران و رئیس آن اختیارات سازمانها و مقامات مشابه آن در سایر کشورها را نداشتند و بیشتر در قالب دفتر طرح و هماهنگی عمل میکردند. فرماندهان هر یک از سه نیرو به صورت مستقل کار خود را انجام میدادند و از روابط و ضوابط مستقلی برخوردار بودند؛ ازاینرو، امکان اینکه یک فرمانده تحلیل جامعی از وضعیت ارتش داشته باشد وجود نداشت.9
عباس قره باغی، آخرین رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، نیز مینویسد: رئیس ستاد بزرگ ارتش هیچگونه سمت فرماندهی نسبت به فرماندهان نیروهای سهگانه ارتش نداشت. روش جاری این بود که فرماندهان سه بخش زمینی، هوایی و دریایی ارتش، خود در امور مربوطه از شخص شاه کسب تکلیف میکردند. اما اوامر محمدرضاشاه از طریق رئیس ستاد به نیروها ابلاغ میشد. ولی فرماندهان نیروهای سهگانه مستقیم گزارش خود را به شخص شاه میدادند و دستورات لازم را میگرفتند و نتیجه را به ستاد منعکس میکردند تا ستاد، اقدامات لازم را برای اجرای اوامر فرماندهی انجام دهد. فرماندهان نیروها درباره مسائلی که نیاز به هماهنگی با سایر نیروها داشت مراتب را به ستاد گزارش و رئیس ستاد بزرگ نیز پس از بررسی گزارشها و هماهنگی با سایر نیروها جریان را به عرض شاه میرساند و اوامر صادره از شخص محمدرضاشاه را به نیروها ابلاغ میکرد. در مورد اوامر و دستورات مستقیم شاه به فرماندهان نیز ستاد گزارشهای رسیده از نیروها را بررسی و جریان را ضمن نظر ستاد بزرگ در آن مسئله به عرض شاه میرسانید. کارهای عادی ستادی و اداری نیروها نیز برابر روش جاری توسط ستاد بزرگ ارتشتاران انجام میشد.10 همچنین شاه با هدف تعدیل قدرت رؤسای ارتش، فرماندهان ارشد ارتش را همچون مهرههای شطرنج به جهتهای مختلفی حرکت میداد.11 در واقع شخصیگرایی و دیکتاتوری شاه در ارتش نیز نمود عینی داشت.
ارتش از اجزای وزارت جنگ محسوب میشد. روابط ستاد بزرگ ارتشتاران با وزرات جنگ برابر اوامر شاه و روش جاری ارتش شاهنشاهی بدین صورت بود که رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران و فرماندهان نیروهای سهگانه تحت امر مستقیم محمدرضاشاه (فرمانده کل) بود. گزارشهای مرتبط با ارتش را رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران و فرماندهان نیروها به صورت مستقیم به شاه میدادند و اوامر را دریافت میکردند. تنها موضوع بودجه و مسائل مالی و قوانین مربوط به ارتش از طریق وزارت جنگ به دولت و مجلسین داده میشد؛ بنابراین وزیر جنگ نیز دخالتی در امور ستاد ارتش و نیروها نداشت.12
ستاد ارتش از نظر سازمانی تا سال 1328، دارای یک دفتر و چهار رکن و سه دایره تعاون و انتشارات، جغرافیایی و چاپخانه بود. ادارات ارتش نیز شامل اداره بازرسی و اداره مستشاری به عنوان اداره یکم، اداره دوم اداره بودجه، اداره سوم حقوقی، اداره چهارم سررشته داری، اداره پنجم دارایی ، اداره ششم مهندسی، اداره هفتم توپخانه، اداره هشتم تسلیحات، اداره نهم دادرسی، اداره دهم بهداری، اداره یازدهم نظام وظیفه، اداره دوازدهم امور دواب، اداره سیزدهم باربری و اداره چهاردهم کارگزینی بود.13 اما چون شاه بهرغم نظارت گسترده خود بر امور نظامی، نگران توطئه نظامیان علیه خویش بود سازمانهای مختلفی متشکل از خود نظامیان مانند بازرسی شاهنشاهی، دفتر مخصوص و رکن دو ایجاد کرد که بر کار ارتش نظارت نمایند.14 در واقع محمدرضا پهلوی متأثر از ویژگی شخصیگراییاش، مجموعی از امرای ارتشی را دور خود جمع کرده بود که تنها مطیع شخص او بودند و وفاداری صد درصدی به وی داشتند و شاه از طریق آنان در صدد تحقق آرزوها و رویایش بود.15
نیروی زمینی ارتش مرکب از 255 هزار نیرو و متشکل از چهار لشکر رزرهی، چهار لشکر پیادهنظام، چهار تیپ مستقل (پیاده نظام، زرهی، هوابرد و نیروهای ویژه) بود. در نیروی زمینی تجهیزات مدرنی در قسمتهای ترابری، توپخانه و پدافند هوایی و زمینی وجود داشت. همچنین نیروی زمینی دارای 950 فروند پرنده به ویژه بالگردهای هوانیروز بود. در نیروی دریایی نیز بالغ بر 25 هزار نفر نیرو مشغول فعالیت بودند و مجموعهای از کشتیهای پیشرفته در اختیار این نیرو قرار داشت. اما نیروی هوایی بیش از دو شاخه نظامی زمینی و دریایی رشد یافت. در این شاخه بیش از صدهزار نفر و 460 هواپیمای گوناگون وجود داشت.16 همچنین مجموعهای از شرکتهای آمریکایی از جمله نورث روب، لاکهید، جنرال الکتریک و گرومن و بل صنایع نظامی هوایی ایران را مجهز و حفاظت میکردند.17 در مجموع ستاد بزرگ ارتشتاران، نهادی نظامی در راستای منویات و مطامع شخص شاه بود که شخصی شدن قدرت، نفت و وابستگی به آمریکا و باستانگرایی را علنی میکرد.
محمدرضا پهلوی متأثر از ویژگی شخصیگراییاش، مجموعی از امرای ارتشی را دور خود جمع کرده بود که تنها مطیع شخص او بودند و وفاداری صد درصدی به وی داشتند
محمدرضا پهلوی و همراهان وی هنگام حضور در یک مراسم نظامی
شماره آرشیو: 498-461الف
پی نوشت:
1. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1299-1357)، تهران، کویر، 1384، ص 463.
2. ذبیحالله قدیمی، تاریخ 25 ساله ارتش شاهنشاهی ایران، تهران، چاپخانه مجلس شورای ملی، بانک ملی، 1326، صص 51-56.
3. فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه، ترجمه علی طلوع، تهران، علم، 1358، ص 16.
4. محمدجواد هراتی و محمد ظفری، «تفاوت نقش و جایگاه ارتش در فرایند انقلاب اسلامی و تحولات 201 مصر»، فصلنامه پژوهشنامه انقلاب اسلامی، سال دوم، ش 8 (1392)، صص 129-155.
5. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران و دولت دست نشانده (1320-1357)، تهران، قومس، 1385، ص 55.
6. محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، مترجم، 1371، ص 266.
7. اعترافات ژنرال؛ خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی (مرداد ـ بهمن 1357)، تهران، نشر نی، 1368، ص 90.
8. همانجا.
9. ویلیام سولیون، ماموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، بیجا، هفته، 1361، ص 53.
10. اعترافات ژنرال؛ خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی (مرداد ـ بهمن 1357)، همان، صص 157-158.
11. سعیده لطفیان، ارتش و انقلاب اسلامی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 117.
12. اعترافات ژنرال؛ خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی (مرداد ـ بهمن 1357)، همان، ص 160.
13. ذبیحالله قدیمی، همان، صص 172-173.
14. غلامرضا علیبابایی، تاریخ ارتش ایران از هخامنش تا عصر پهلوی، تهران، آشتیان، 1385، ص 370.
15. همان، ص 371.
16. محمدجعفر چمنکار، «ماموریت نظامیگری پهلوی دوم و تأثیر آن بر سیاست خارجی ایران»، پژوهشهای تاریخی، سال دوم، ش 4 (زمستان 1389)، صص 59-63.
17. هوشنگ امیراحمدی و علیرضا طیب، سیاست خارجی منطقهای ایران، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، سال هفتم، ش 11 و 12 (1372)، ص 9. https://iichs.ir/vdcc.mq4a2bqi0la82.html