تهیه و تنظیم: فرهاد قلیزاده
«... در اواخر سال 1321 که امید شورویها به پیشرفت در جنگ علیه آلمان زیاد شد به فکر افتادند هدفهای خصوصی خود را در ایران هم دنبال نمایند؛ یعنی به اشاعه مرام و سیاست محلی خود در ایران پردازند. به همین جهت خرج خود را از انگلیسها جدا کردند و امتیاز روزنامه "رهبر" به نام ایرج اسکندری گرفته شد که ناشر افکار
حزب توده ایران شد و مخارج حزب و روزنامه هم از منابع ریالی حمل و نقل راهآهن شمال (که عملا در اختیارشان بوده و پروانه دادن واگون حمل و نقل به اشخاص و امثال آن) تأمین میشد. به همین جهت انگلیسها هم به فکر دستهبندی در برابر روسها در ایران افتادند و قبل از همه با مشورت
مظفر فیروز به یاد آقاسیدضیاءالدین طباطبائی درآمدند که تا آن موقع در خارج از ایران و به حال تبعید دوره رضاشاه در فلسطین به کار زراعت میپرداخت و مظفر فیروز جمعی را برای دعوت آقا سیدضیاءالدین به ایران برداشته به فلسطین رفت و با تبلیغات خاصی آقا سیدضیاءالدین را به ایران وارد نموده در تهران به منزل مجللی او را وارد کردند که با کلاهپوستی خود از واردین با چای نعناع پذیرایی مینمود و من برای اولین دفعه به اصرار مظفر فیروز او را در این خانه مجلل که گویا در خیابان فیشرآباد بود، دیدم و چای نعناع او را هم نوشیدم. بدیهی است ورود او به این ترتیب در مطبوعات چپی از قبیل "رهبر" و امثال آن بهشدت مورد حمله و اعتراض قرار گرفته مبارزه روس و انگلیس در دو صف مشخص حزب توده و دسته سیدضیاءالدین که بعدا به نام
حزب اراده ملی نامیده شد درگرفت.
روزنامه "رهبر" ناشر افکار حزب توده از یک طرف و روزنامه "رعد امروز" به صاحب امتیازی مظفر فیروز از طرف دیگر که ناشر افکار حزب اراده ملی و سیدضیاءالدین طباطبائی بود به جان یکدیگر افتاده به مبارزات قلمی میپرداختند که نشان میداد روسها چندان نگرانی از جنگ ندارند که برای پیشرفت هدفهای سیاسی خود در ایران دست به کار شدند و انگلیسها را هم ناچار نمودند صفی برای مبارزه با سیاست آنها تشکیل دهند.
در عین حال که این صفبندی به میان آمده بود و روس و انگلیس به تجهیز صفوف طرفداران خود پرداخته بودند از نظارت در اجتماع ایران، یعنی آنهایی که مورد سوءظنشان قرار داشتند خودداری نکردند؛ به همین جهت صورتهایی از ایرانیها تهیه نمودند که عقیده داشتند آنها با جاسوسان آلمانی ارتباط داشته در امر پیشرفت متفقین اخلال مینمایند. این صورتها را به سهیلی، نخستوزیر ایران، ارائه داده پافشاری نمودند که باید عموماً دستگیر شده تحویل مقامات نظامی روس و انگلیس گردند. بدیهی است نخستوزیر ایران هم که چارهای جز اطاعت نداشت، آنها را که در میانشان اشخاصی از قبیل
آیتالله کاشانی، هیئت، دکتر متین دفتری، دکتر سجادی، سپهبد آقاولی و عدهای در حدود بیش از یکصد نفر بودند از وزرا و وکلا و روزنامهنویس و افسر و افراد عادی، به وسیله مأمورین حکومت نظامی دستگیر نموده صورت مربوط به روسها را تحویل آنها داده به شمال ایران بردند و صورت مربوط به انگلیسها را هم به اراک برده تحویل مقامات ارتشی انگلیسها شدند.
این اقدام دولت سهیلی که سخت باعث حمله و اعتراض محافل سیاسی و مطبوعاتی واقع شد بیش از پیش او را تضعیف مینمود و برای انتقادکنندگان وسیله بحث و انتقاد فراهم ساخته بود.»1