«فردای روز دوم (عاشورا) من و همسرم برای دیدن آنچه از تظاهرات باقی مانده بود، از خانه خارج شدیم و در مسیر راهپیمایی حرکت کردیم؛ به قدری آفیش و دیوارنوشته بر ویترینها و دیوارها بود که قابل توصیف نیست؛ به زنم گفتم: گویی اقیانوسی در یک شب طوفانی هر آنچه را که در دل داشته بیرون ریخته...