انقلاب مشروطه یا مشروطیت یکی از پیامدهای جنبش مشروطهخواهی در ایران است که فرمانش در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ توسط مظفرالدینشاه قاجار امضا شد، اما این واقعه مهم
تاریخ معاصر ناکام ماند و در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ رضاشاه تاجگذاری کرد. به راستی! چه عواملی موجب شکست انقلاب مشروطیت شد؟ در انقلاب مشروطیت چه اتفاقاتی افتاد که زمینه را برای ظهور رضاخان فراهم کرد. چرا مردم از انقلاب مشروطیت دل کندند و از صحنه خارج شدند؟ چرا چالش بین مشروعه و مشروطه ناکام ماند؟ چرا وزنه غربی شدن پررنگ شد؟ اینها سؤالاتی است که در این مقاله نگاهی گذرا به آن خواهیم انداخت.
زمینههای بروز انقلاب مشروطیت
در عصر قاجار، دو اقتدار ملی در سطح سیاسی کشور فعال بودند؛ اقتدار شاه در رأس دولت و اقتدار روحانیان در رأس ملت. دولت و ملت عمدهترین گروههای اجتماعی آن عصر به شمار میآمدند. مطالعات بر روی علل و عوامل تحولات اجتماعی ـ سیاسی این دوران نشان میدهد که تقریبا تمام تحولات سیاسی در زمینه تقابل میان این دو اقتدار صورت گرفته است.۱ از طرفی، دخالت دولتهای خارجی عمدتا روس و انگلیس و اعمال قدرت آنان نیز در جریان حوادث بیتأثیر نبوده است.
در بحبوحه انقلاب مشروطیت، اوضاع کشور هر روز ناآرامتر میشد. درخواستهای مردم برای «عدالت و آزادی و پیشرفت» هر روز بیشتر میشد و خواهان اصلاحات بودند. حکومت به علت ولخرجیها و سوءمدیریت به ضعف مالی دچار بود. به عقیده الگار این ضعف مالی ریشه اصلی ناآرامیها در دوره مظفرالدینشاه بود.۲
سیاست شاه و دولت، دریافت وام از دیگر کشورها برای برطرف کردن ضعف مالی بود. در مقابل این وامها واگذاری درآمد گمرکهای کشور و امتیازهایی نظیر جاده جلفا ـ تبریز، قزوین ـ تهران۳ کشور را بیش از پیش در اختیار بیگانگان قرار میداد.
روسیه در سال ۱۲۷۹ش 22/5 میلیون روبل به حکومت ایران وام داد که بهرهاش 5 درصد بود و میبایست در مدت ۷۵ سال بازپرداخت میشد. این وام صرف پرداخت مبلغ پانصدهزار پوند غرامت لغو قرارداد توتون و تنباکو به بانک شاهنشاهی شد و بقیه پول صرف سفر شاه و همراهانش به اروپا گردید.۴
نهضت تنباکو نشان داد پر قدرتترین مخالف حکومت روحانیان هستند. بعد از جنبش تنباکو مردم و علما به قدرت خویش در صحنه سیاست پی بردند. علاوه بر آن، روابط تجاری و فرهنگی بین کشورهای اروپایی و ایران، آنها را از رابطه تازهای بین دولت و ملت به نام دموکراسی آگاه کرد. کاتوزیان مسائل سیاسی ـ اجتماعی را با اهمیتتر از مسائل اقتصادی در زمینه انقلاب مشروطیت میداند و مینویسد: «رقابت روس و انگلیس معیارهای زندگی و آموزش اروپایی را که تحصیلکردگان ایرانی آنها را صرفا ثمره اشکال مختلف حکومت مشروطه میدانستند، به نمایش میگذاشت و به آنها آموخت که در نظامی دیگر، مالکیت خصوصی میتواند امن و قدرتمند باشد، قدرت سیاسی تقسیم شود، مقامهای دولتی از امنیت بیشتری برخوردار باشند و جان و مال مردم در برابر تصمیمات بیضابطه بهتر محافظت شود. به نظر آنها، این همه آن چیزی بود که برای ایرانی آزاد، قدرتمند و مرفه بدان نیاز بود».۵
بهطورکلی، در انقلاب مشروطیت تضاد بین مردم و ساخت سیاسی اهمیت زیادی داشت. از طرف دیگر، نظام سیاسی مستبد کشور را در گرو وامهایی گذاشته بود که نه برای توسعه کشور بلکه برای خوشگذرانی شاه و درباریانش صرف میشد. مردم خواهان عدالت و اصلاح نظام سیاسی بودند. آنان در همه جا به وسیله عوامل حکومتی سرکوب میشدند و هیچگونه حق قانونی و سیاسی نداشتند. کمکم با رهبری روحانیان عمده پایتخت و همراهی تجار، تلاش برای سرنگون کردن استبداد، ستمگری، سرکوب و تغییر ساخت سیاسی کشور آغاز شد.۶
علما و بازاریان و روشنفکران
علما اقتدار اجتماعی ـ سیاسی داشتند و در نزد مردم محترم بودند. ارتباط علما با مردم نزدیک بود. ازاینرو، سازمان مذهبی گستردهترین سازمان موجود در کشور بود. بعد از فوت میرزای شیرازی، ملا محمدکاظم خراسانی، میرزاحسین تهرانی و سیدمحمدکاظم یزدی از مجتهدان برجسته بودند که در نجف حضور داشتند. آیتالله شیخ فضلالله نوری،
سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی نیز مهمترین روحانیان در تهران بودند.
محمدعلیشاه مجلس اول را به توپ بست و برای مدتی کوتاه استبداد صغیر برقرار شد. اما مشروطهخواهان با کمک نیروی نظامی «تبریز و گیلان و اصفهان» تهران را فتح کردند. نکته مهم ترکیب نیروهایی بود که به صحنه آمدند
حکومت تلاش داشت اقتدار علما را محدود کند، اما موفق نشد؛ مثلا برای اعمال قدرت دولت بر علما، در مهر ۱۲۸۲/ رجب ۱۳۲۱ به دستور عینالدوله چهارده طلبه بازداشت شد. آنها را با چوب زدند و به هم زنجیر و به اردبیل تبعید کردند. این امر موجب انزجار علما و مردم شد و با سخنرانی یا بستن بازار در برخی شهرها مخالفت خود را نشان دادند.۷
گروه مهم دیگر جامعه، بازاریان بودند. کاتوزیان مینویسد: «تجار بزرگ ایران در این زمان، از رشد تجارت خارجی سود بردند و بر قدرت سیاسی بالقوه خود افزودند».۸ علاوه بر تمایلات مذهبی ـ ملی که بازاریان را به مخالفت با دولت میکشاند، عوامل دیگر نیز نقش داشت: از جمله، مأموران بلژیکی گمرک، نسبت به صادرات و واردات ایرانیان حُسن نظر نداشتند؛ بهخصوص از تجار مسلمان عوارض بیشتری میگرفتند و با آنها بدرفتاری میکردند؛ در حالی که نسبت به تجار مسیحی چنین رفتاری نداشتند.۹ گروه دیگر که در جنبش مشروطیت نقش داشت، روشنفکران بودند. در ساختار سنتی دوره قاجار، شکلگیری و پیدایش روشنفکران جدید از مهمترین رویدادها در «تاریخ و فرهنگ و جامعه ایران» است.
از مشروطیت تا غربی شدن کشور
انقلاب مشروطه تغییر ساختار دولت و تبدیل استبداد به نوعی حکومت عادلانه بود. البته در ایران از گذشته دور تا دوره قاجار، امنیت به عهده دولت بود و تمشیت امور مردم در دست روحانیان قرار داشت. بنابراین مردم در روابط اقتصادی و اجتماعی خود طبق فتوای مجتهدان عمل میکردند.
سرانجام با همراهی «روحانیان و روشنفکران و مردم» مظفرالدینشاه فرمان مشروطه را امضا کرد. اما از همان آغاز، تقابل دو اندیشه مشروعهخواهی و مشروطهخواهی که در جریان انقلاب مخفی مانده بود، آشکار شد. اما چون مقاومت مشروعهخواهان با برنامهای همراه نبود، به شکست آنان در مقابل مشروطهخواهان انجامید. بنابراین دولت به علت کشمکش دائمی با روحانیان و بحران مشروعیت، هویت دینی را کنار گذاشت و ماهیت خویش را تغییر داد و به سمت غربی شدن پیش رفت.
محمدعلیشاه مجلس اول را به توپ بست و برای مدتی کوتاه استبداد صغیر برقرار شد. اما مشروطهخواهان با کمک نیروی نظامی «تبریز و گیلان و اصفهان» تهران را فتح کردند. نکته مهم ترکیب نیروهایی بود که به صحنه آمدند. این ترکیب با اول انقلاب فرق داشت. این نیروها به علت پشتیبانی انگلیس از آنها، بیش از آنکه از مدیریت روحانیان برخوردار باشند، به تجدد میاندیشیدند یا از انگلیس حرفشنوی داشتند.
روشنفکران و رضاخان
دولت انگلستان از زمان امضای فرمان مشروطیت، ضمن حفظ اقتدار خویش در دربار خود را نیز با مشروطهخواهان همراه کرده بود و اصلاحات مورد درخواست مردم را به سمت و سوی استقرار نوعی حکومت لیبرال ـ دموکراسی هدایت مینمود. پس از فتح تهران، دو حزب در ایران تأسیس شد: «دموکرات عامیون» و «اجتماعیون اعتدالیون». تأسیس این دو حزب با توجه به ایدئولوژی حاکم بر آنان نشان میدهد که مدار جریانهای سیاسی به نفع دموکراسی ـ لیبرال پیش میرفت. در نتیجه غالب شدن این دو حزب و پررنگ شدن جریانهای نوگرایی، کمکم انسجام نیروهای انقلابی از بین رفت و هرکس به گوشهای خزید و زمینه برای حضور بیگانگان و میدانداری روشنفکران آمادهتر شد.
رفتهرفته روحانیت از صحنه فعال سیاسی کشور کنار گذاشته شد. با کنار رفتن روحانیان، توده مردم نیز از صحنه کنار رفتند. روحانیان که از صحنه کنار گذاشته شدند، ارتباط آنان با دولت و حکومت قطع شد و کار یکسره به دست روشنفکران غربباوری افتاد که با دولت و سفارتخانهها در تماس بودند. درکل، نیروهایی که هویت و منافع خویش را در همسانسازی خود با فرهنگ و قدرت بیگانگان میدیدند، نمود پیدا کردند.
روشنفکران، رضاخان را که دارای شخصیتی مستبد و خودخواه بود، برای اهداف خود مناسب دیدند. به همین دلیل به سوی او جذب شدند. رضاخان نیز با تمسک به این آرمانخواهی توانست در قالب دولت مطلقه مدرن که به ظاهر پیامآور چنین استقلال و عظمتی است در صحنه ظاهر گردد.
بهطورکلی، نهضت مشروطه با ساختارهای سنتی جامعه ایران در چالش بود؛ زیرا تأکیدی که مشروطیت بر فرد داشت و از سوی دیگر انتقاداتی که از معیارهای استبدادی و پدرسالارانه میکرد و نشان دادن تمایل خود به یک نظام ارزشی نوین را میتوان از عوامل عمده این چالش بدانیم.۱۰ بنابراین اغلب ایرانیان در مقابل این بحران، بازگشت یک دولت مرکزی قوی را خواستار شدند که بتواند نظم و امنیت را به کشور برگرداند.۱۱