آیتاللهالعظمی سیدحسین طباطبائی بروجردی، از مراجع شیعه و یکی از مدیران حوزه علمیه قم، در برابر نهضت ملی و دولت مصدق چه موضعی داشت و چرا گفته میشود ایشان سیاست سکوت تأییدآمیز را دربرابر سقوط دولت مصدق در پیش گرفت؟
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛آیتاللهالعظمی سیدحسین طباطبائی بروجردی، از مراجع شیعه و یکی از مدیران حوزه علمیه قم، راهبرد محافظهکارانهای در قبال فضای سیاسی جامعه داشت و این نگرانی را در خود احساس میکرد که حمایت از رویداد یا شخصی یا مخالفت با آن، درصورتی که نتیجه نادرستی داشته باشد، به پای دین نوشته خواهد شد و حوزه و «مرجعیت» و بالطبع اسلام در برابر نیروهای سیاسی غیرمذهبی در موضع ضعف قرار خواهند گرفت؛ بنابراین، مواضع ایشان در برابر نهضت ملی، مصدق و تودهایها، بر مدار اسلام قرار داشت. در این نوشتار تلاش شده است گوشهای از مواضع ایشان در برابر نهضت ملی و دولت مصدق بررسی و به این پرسش پاسخ داده شود که «اسلام» و «حوزه» چه جایگاه و تأثیری در مواضع ایشان داشته است.
فقیه دوراندیش
دیدگاه آیتالله بروجردی بر مدار آموزهای قرار داشت که در کشاکش بین دولت، شاه و اسلام، اولویت اول آن بر دفاع و از اسلام و گسترش آن بود. ایشان بنا بر این اصل، اولویت اول را به حفظ و شکوفایی و استحکام حوزه علمیه قم میداد و با فعالیتهای حاد و انقلابی مانند فعالیتهای فدائیان اسلام و نواب صفوی موافق نبود. برای او حفظ حوزه بهعنوان یک دستاورد تاریخی در اولویت قرار داشت. به همین مناسبت است که درگیر و دار «نهضت ملی» و فعالیتهای مصدق و آیتالله کاشانی، با وجود اعتقاد به ولایت فقیه، طرفدار کار سیاسی، انقلاب و مبارزه با رژیم جهت تأسیس حکومت اسلامی نبود؛ درصورتیکه آیتالله کاشانی انتظار یک مبارزه مبناییتر در جهت مقابله با دربار در وقایع 30 تیر 1331 را داشت.
با توجه به همین نگرش است که آیتالله بروجردی دفاع و محافظت از اسلام را بر کارهای سیاسی و دفاع یا برائت از مصدق را بر مدار این اصل قرار میداد تا خللی بر این امر وارد نشود. او حفظ وضع موجود را با وجود مخالفتهایش با شاه و مصدق و انتقاداتی که به آنها داشت بر موضع انقلابی ترجیح میداد؛ چراکه شریعت و سیاست دو قدرتاند که در این میان شریعت از جایگاه بالاتری برخوردار است.
زندهیاد آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی
در آغازین سالهای اقامت در شهر قم
سیاست و شریعت؛ یار موافق
تفوق سیاست بر شریعت، یا نفوذ شریعت در سیاست در تاریخ معاصر جولانگاهی برای طرح مسائلی شده است که یکی از آنها چرایی سکوت تأییدآمیز آیتالله بروجردی دربرابر سقوط مصدق و حمایت نکردن از اوست. اگرچه در مقاطعی او سکوت تأییدآمیز خود را میشکست و به تأیید فعال غیرمستقیم روی میآورد، اما همچنان همان اصل اول در نظر ایشان جلوهگر بود؛ همچنان که در مقطعی از تاریخ به صورت ضمنی از مصدق حمایت کرد؛ «طومار پشتیبانی اهالی لرستان، خاستگاه و پایگاه عمده و اصلی ایشان از مصدق و نهضت ملی درست چهار روز پیش از برگزاری رفراندوم در حکم نظر آیتالله بروجردی درباره مصدق است. این طومار را میتوان به معنی گذار ایشان از سیاست تأییدآمیز به سیاست تأیید فعال غیرمستقیم او در قبال دولت مصدق تلقی کرد».1
بازتاب همروی سیاست و شریعت تا زمانی که مصدق به بنیادهای دولت موجود آسیب نمیزد، پابرجا بود، اما بهمحض تغییر وضعیت به سمت آشوب سیاسی و تغییر رژیم سیاسی، به سبب قاعده «حفظ نظم سیاسی» از آن دوری مینمود. آیتالله بروجردی به ضرورت حفظ نظم سیاسی و مصلحت عمومی معتقد بود؛ به جهت آنکه دخالت در سیاست تأثیر منفی برای اسلام نداشته باشد. ایشان همواره بر این قاعده تأکید میکردند که «اگر من چیزی بگویم که اثری نداشته باشد یا دخالت من اثر سوئی داشته باشد، این برای اسلام ضرر دارد».2
نهضت ملی و مواضع آیتالله بروجردی
با روی کار آمدن مصدق، داستان نفت و جنگ قدرت بین دولت و شاه، وضعیت به سمتی کشیده شد که خطر نفوذ کمونیسم و قدرت یافتن حزب توده، هراس روحانیت و عموم مردم را درپی داشت؛ بهگونهای که انتخاب بین بد و بدتر، یعنی بین شاه و دولت مصدق، کار را برای همه سخت کرده بود.3 در قضیه نفت، آیتالله بروجردی تأکید میکرد که «من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیشبینی کنم وارد نمیشوم. این قضیه ملی شدن نفت را نمیدانم چیست؟ چه خواهد شد؟ و آینده در دست چه کسی خواهد بود؟ البته روحانیت بههیچوجه نباید با این حرکت مخالفت کند».4
در این میان نگرش سیاسی فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی نسبت به مصدق و موضع آیتالله بروجردی نسبت به داستان نفت و نهضت ملی، از مباحثی است که فعالیت «انقلابی» را در برابر «فعالیت واقعبینانه» قرار میدهد. نگرش روحانیت ایران بهویژه مرجع عالیقدر آیتالله بروجردی جدا از چهارچوب فکری جبهه ملی و دیدگاه مصدق، که برپایه دفاع از منافع اقتصادی و سیاسی ایران و خلع ید از شرکت نفت انگلیس قرار داشت، نبود؛ چراکه بنا بر اصل کوتاه کردن دست کافران از سر مسلمانان، خلع ید از استیلای خارجی در هیئت و کسوت شرکت نفت، مطمح نظر ایشان قرار داشت. بهعلاوه، نهضت ملی شدن نفت یک خصوصیت ملی و «مذهبی» نیز به خود گرفته بود، با وجود این، آیتالله بروجردی از صدور بیانیههای آتشین و فتاوی سیاسی و لحن پرخاشگرانه و تهدیدآمیز، که گاهی لازمه مبارزه سیاسی جهت عقب راندن دشمن و حریف است، آنچنانکه محور کاشانی ــ نواب اتخاذ کرده بودند، بنا بر همان اصل سیاست سکوت، اجتناب ورزید.
اصل سیاست سکوت او ریشه در دکترین زهد و تقوا بهدور از ضرورتهای سیاسی این جهانی و افتوخیزهای سیاسی داشت. او ناخشنودی خویش را از کشیده شدن روحانیت به جریانهای سیاسی که بر جمیع جهات آن اشراف نداشت و لزوما آن را اهتمام به امور مسلمین نمیدانست، با «مقاومت منفی» و «سکوت» در مقابل اعلامیهها و بیانیههای تحریکآمیز، اعلام میکرد. درواقع آیتالله بروجردی در مقابل نهضت ملی شدن نفت نه ایستاد و نه با آن مقابله کرد. درعینحال ایشان نه موج به راه انداخت، نه بر آن سوار شد و نه اجازه داد که او را سوار بر آن کنند.
دولت مصدق و آیتالله بروجردی
در ماههای آغازین پس از ملی شدن نفت در 1330، آیتالله بروجردی از مصدق و نبرد ضدامپریالیستی او برای احقاق حقوق ملت حمایت میکرد. او حتی مصرانه از شاه خواسته بود به حمایت از مصدق ادامه دهد و ملت را متحد نگه دارد،5 اما این حمایت رفتهرفته رنگ باخت تا جایی که در 1331 با دولت مصدق اختلاف پیدا کرد و کار بهجایی کشید که تهدید کرد به نجف مهاجرت میکند؛ بنابراین، مؤلفه وحدت و برقراری نظم سیاسی در نزد آیتالله بسیار مهم و تعیینکننده بود. در ماجرای 9 اسفند 1331 نیز در همین چهارچوب بود که ایشان با پادرمیانی، نمایندگان دولت و شاه را که به ترتیب آقایان ملکاسماعیلی و سلیمان بهبودی بودند، به حضور پذیرفت و طی دو جلسه غائله ختم به خیر شد. ایشان در متن پیامی که چند روز بعد در مطبوعات به چاپ رسید فرمود: «با اظهار تأسف از واقعه اخیر، امید و انتظار دارم کمافیالسابق وحدت نظر، اتحاد و اتفاق را حفظ نموده تا عناصر منحرف و اخلالگر فرصتی برای اغتشاش و بینظمی در کشور بهوجود نیاورند».6
آیتالله العظمی بروجردی پس از پایان محفل درسی خود در حرم حضرت معصومه(س)
موضوع دیگری که محل مناقشه بین آیتالله بروجردی و مصدق شد حق رأی زنان بود که مانع زمینههای سوءاستفاده از جانب گروههای سیاسی شد. اگرچه آیتالله کاشانی از موضع مصلحتاندیشی و پراگماتیسم مذهبی خواهان حق رأی زنان بود، آیتالله بهبهانی و اهالی قم و بهویژه آیتالله بروجردی از طرح موضوع حق زنان ناراضی بودند، چنانکه ایشان در مقدمه حکم شرعی خود که در روزنامه «اطلاعات» مورخ 15 دیماه 1331 به چاپ رسید نوشته است: «اگرچه اولیای امور متوجه به این معنی بوده و هستند لکن نظر به آنکه همین قسم مرقوم داشتهاند ممکن است بعیدا که بعضی زمزمهها تأثیری داشته باشد، مستدعی است [یعنی دولت] تذکر دهید».7 سپس در ادامه ایشان نظر شرعی خود را بسیار موجز اعلام کرده و نوشته است: «در کشور اسلامی امری که مخالف احکام ضروریه اسلام است ممکنالاجرا نیست».8 در ادامه این مخالفت، آیتالله بهبهانی و وعاظ تهران نیز با استناد به فرمان صریح آیتاللهالعظمی بروجردی درباره حرمت ورود زنان در انتخابات تقاضا میکنند که این فرمان عملی شود.
نتیجهگیری
رویکرد آیتالله بروجردی نسبت به دولت و محمد مصدق بر مدار قاعده نظم سیاسی، حفظ و شأنیت اسلام و حمایت از حوزه بهعنوان یک دستاورد تاریخی قرار داشت؛ بنابراین، محافظهکاری ایشان را نباید یک «قاعده» بلکه «ضرورت» آن هم با توجه به شرایط ناهموار جامعه سیاسی ایران نسبت به تضعیف شاه، هراس از قدرتگیری کمونیسم و حزب توده و جمهوریخواهی یاران تندرو مصدق دانست. بنا بر آنچه گفته شد، حمایت یا سکوت او در قبال دولت مصدق بر اساس مؤلفههای یادشده و بنا بر مصلحت سیاسی قرار داشت که توانست هم شأنیت اسلام را حفظ کند و هم کشور را از خطر عناصر ناپاک مصون بدارد.
پی نوشت:
1. علی رهنما، نیروهایمذهبیبربسترحرکتنهضتملی، تهران، گام نو، 1384، صص 1006-1007.
2. علی دوانی، مفاخراسلام، ج 12، تهران، امیرکبیر، 1363، ص 362.
3. سیدحسن هاشمیانفر، گونهشناسیرفتارسیاسیمراجعتقلیدشیعه، تهران، دانشگاه امام صادق، 1390، ص 118.
4. علی دوانی، همان، ص 365.
5. داریوش بایندر، ایرانوسازمانسیا:بازنگریدرسقوطدولتمصدق، ترجمه بهمن سراجیان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، 1394، ص 196.
6. علی رهنما، همان، ص 875.
7. همان، ص 498.
8. همانجا.