آنگونه که سفیر وقت ایالات متحده در تهران نقل میکند: آیتالله بروجردی نمایندهای نزد شاه ایران محمدرضا پهلوی میفرستد و به او پیغام میدهد که همه ما باید در برابر تهدید انگلستان که متوجه نهضت ملی شدن صنعت نفت است ایستادگی کنیم و جبهه واحدی را در برابر هجوم دشمن تشکیل دهیم.
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ نقش رهبران سیاسی و دینی در نقاط عطف تاریخی همواره یکی از مسائل مورد بحث میان پژوهشگران بوده است. در واقع برای شناخت مواضع و عملکرد این رهبران شاید بهترین شیوه نحوه موضعگیری و چگونگی عملکرد این رهبران در قبال رویدادهای مهم سیاسی و اجتماعی باشد. این امر در مورد رهبران دینی کشورمان نیز مصداق دارد. در حقیقت برای شناخت مواضع سیاسی رهبران دینی در ایران میتوان به این حوادث تاریخساز رجوع کرد.
این مسئله بهخصوص در ایران در مورد مرجعیت اهمیت بیشتری پیدا میکند؛ زیرا نهاد روحانیت در بالاترین سلسله مراتب شاهد حضور مرجعیت است و مرجعیت در بسیاری موارد چراغ راهنما و حجت تام و تمام برای حضور مردم در صحنه سیاسی بوده است. در واقع حتی در روزگاری که روحانیت در ایران در قدرت نبود و حاکمیت سیاسی را در دست نداشت به دلیل وارد شدن به مسائل سیاسی و تأثیرگذار بودن همواره در هندسه و معادلات قدرت در نظر گرفته میشد.
در این میان یکی از حوادثی که در تاریخ معاصر ایران بسیار تعیینکننده بوده و نقش روحانیت و مرجعیت در آن مورد ارزیابی قرار میگیرد حادثه ملی شدن صنعت نفت است؛ حادثهای که تأثیر آن شاید تا به امروز در مسائل سیاسی مشاهده میشود و استفاده قیاسی از آن بر تارک پرونده هستهای ایران سایه افکنده است. حال آنچه در اینجا مطرح است نقش مرجعیت شیعی و بررسی مواضع تنها مرجع زمان، یعنی آیتالله بروجردی، است. در حقیقت بیشتر مطالبی که به نهضت ملی شدن صنعت نفت اشاره دارد به بررسی نقش آیتالله کاشانی میپردازد و کمتر پژوهشی است که به مواضع مرجعیت شیعی پرداخته باشد. بر این اساس تلاش خواهد شد تا در سطور زیر به بررسی مواضع و عملکرد آیتالله بروجردی در قبال ملی شدن صنعت نفت و دولت محمد مصدق به طور کلی پرداخته شود.
پیشینه آیتالله العظمی سیدمحمدحسین بروجردی
آیتالله بروجردی در ماه صفر سال 1292ق در بروجرد به دنیا آمد. از لحاظ نسب به خاندان طباطبائی تعلق داشت که نسب آنها به امام حسن(ع) میرسد. از هفتسالگی به تحصیل علوم دینی پرداخت و پس از کسب مقدمات علوم دینی عازم اصفهان شد. پس از نه سال اقامت در اصفهان عازم نجف شد و در آنجا مورد توجه آیتالله العظمی آخوند خراسانی قرار گرفت. پس از هشت سال تحصیل در نجف به درجه اجتهاد رسید. به بروجرد بازگشت و در آنجا در مدت 33 سال به تدریس علوم دینی پرداخت. آیتالله بروجردی بعد از چند ماه اقامت در مشهد در سال 1307ش به بروجرد بازگشت و از اینجا بود که مرجعیت ایشان سر زبانها افتاد.[1]
زندهیاد آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی در میانسالی
از آیتالله بروجردی خواسته شد که به قم عزیمت کنند و بعد از فوت آیتالله حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، ریاست آن را بر عهده بگیرند، اما این درخواست چندین بار با مخالفت ایشان روبهرو شد. در نهایت در سال 1325ش بود که پس از بهبود فضای سیاسی کشور و اصرار مکرر علما و بزرگان دینی ایشان به قم مهاجرت کردند و ریاست حوزه علمیه را بر عهده گرفتند. از این مقطع به بعد تا حدود پانزده سال حوزه علمیه شاهد مرجعیت بلا منازع ایشان بود.[2]
مواضع آیتالله بروجردی در قبال نهضت ملی شدن صنعت نفت
دکتر مصدق، که برای خلع ید از شرکت نفت انگلستان در اردیبهشت سال 1330ش کابینه خود را تشکیل داده و به واسطه اختلافات سیاسی یک بار استعفا کرده بود، بعد از قیام 30 تیر 1331ش دوباره به قدرت بازگشت و تا کودتای 28 مرداد سال 1332ش به کارش ادامه داد. مصدق به واسطه نقشش در نهضت ملی کردن صنعت نفت مورد حمایت قشرهای مختلف جامعه قرار گرفت. در مورد روحانیون میتوان گفت که حمایت این قشر از نهضت و شخص مصدق دارای تفاوتهایی بود. بخشی از روحانیون به رهبری آیتالله کاشانی نقش مهمی در حمایت از مصدق داشتند و به نوعی خود در میدان مبارزه نقشآفرینی کردند، اما بخش سنتی حوزه و به تعبیری همفکران و همراهان آیتالله بروجردی مسیر دیگری در پیش گرفتند. در حقیقت هرچند آنان که خط مشی آیتالله بروجردی را دنبال میکردند تلاش کردند از طریق تلگراف، صدور اعلامیه و راههای دیگر جنبش را مورد حمایت قرار دهند، اما نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که آیتالله بروجردی به عنوان طلایهدار این جریان با اتخاذ موضعی احتیاطآمیز آن را مورد حمایت ضمنی خود قرار داد.[3]
آیتالله محمدباقر سلطانی طباطبائی در خاطرات خود مواضع آیتالله بروجردی را چنین شرح داده است: من در قضایایی که وارد نباشم، به آن اشراف نداشته باشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیشبینی کنم در نهایت چه اتفاقی خواهد افتاد، وارد نمیشوم. قضیه ملی شدن صنعت نفت نیز از جمله این موارد و مصادیق است. نمیدانم که این نهضت در اصل چیست و آینده به وسیله چه کسی رقم خواهد خورد. ایشان البته در ادامه نکات مهمی را بیان میکند که تا حدودی مسیر را روشنتر مینماید. آیتالله بروجردی میگوید البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند. اگر با این جنبش مردمی از سوی روحانیت مخالفتی شود و این حرکت در نهایت ناکام بماند در تاریخ ثبت خواهد شد که روحانیت باعث و بانی این شکست شد؛ لذا به آقای بهبهانی و سایر علمای تهران نوشتم که با این جریان مخالفتی ابراز ننمایند.[4]
همچنین به نقل از سفیر وقت ایالات متحده در تهران، آیتالله بروجردی نمایندهای نزد شاه ایران، محمدرضا پهلوی، میفرستد و به او پیغام میدهد که همه ما باید در برابر تهدید انگلستان، که متوجه نهضت ملی شدن صنعت نفت است، ایستادگی کنیم و جبهه واحدی را در برابر هجوم دشمن تشکیل دهیم. این بیانات بهخوبی پرده از ذهنیت پنهان آیتالله بروجردی برمیدارد و راز این چالش را آشکار میسازد که مواضع مرجعیت شیعه در قبال مسائل روز چیست. در نتیجه این مواضع جدی و صریح بود که مخالفان قیام ملی شدن صنعت نفت به هراس افتادند و تلاش خود را برای به شکست کشاندن آن دو چندان کردند.[5]
زندهیاد آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی
غائله سیدعلیاکبر برقعی
مواضع آیتالله بروجردی در قبال دولت مصدق تنها به نهضت ملی شدن صنعت نفت محدود نبود. در واقع غائله سیدعلیاکبر برقعی بهخوبی مواضع آیتالله را در قبال دولت مصدق نشان میدهد. ماجرا از این قرار بود که سیدعلیاکبر همراه یک روحانی دیگر به نام شیخ محمدباقر کمرهای در زمستان سال 1331ش به نمایندگی از حزب توده به همراه هیئتی در کنگره وین شرکت میکنند. هنگام بازگشت استقبال چشمیگری از آنان در قم صورت میپذیرد. استقبالکنندگان با هیئت وارد حرم میشوند و این سرآغاز یک تنش در حرم میشود. در مراجعت از حرم بین آنان و طلاب درگیری ایجاد میشود. در نتیجه نیروی انتظامی دخالت میکند و گاز اشکآور میزند تا مردم متفرق شوند. در این بین یکی از طلاب اسلحه یکی از سربازان را میگیرد و درگیری ایجاد میشود.[6] یکی از طلاب به نام جعفر شجونی نیز شروع به سخنرانی میکند و این سخنرانی که علیه حزب توده و هوادارانش بود به مدت پانزده روز ادامه پیدا میکند.[7]
در پی این ماجراست که عدهای از علما در منزل آیتالله بروجردی اجتماع میکنند و حتی چند تن از آنان از ایشان میخواهند که دولت مصدق را به واسطه این حوادث محکوم کند، اما آیتالله بروجردی با توجه به درایتی که داشتند متوجه شده بودند که این غائله برای ایجاد اختلاف میان ایشان و مصدق است و در واقع با این توطئه دربار قصد دارد دولت مصدق را تضعیف و در نهایت سرنگون کند؛ ازاینرو به پیشنهاد این اشخاص توجهی نکردند و در یکی از کلاسهای درسشان به این موضوع واکنش نشان دادند و گفتند: رئیس دولت وقت، یعنی دکتر محمد مصدق، با تمام گرفتاریها و مشغلههایی که داشت با شخص بنده تماس گرفت و به تمام نکات من پیرامون حوادث اخیر صحه گذاشت. ایشان تمام تقاضاهای من را اجابت کرد و من از ایشان هیچ گله و شکایتی ندارم. رئیس دولت برای مملکت خدمت میکند و روحانیون و طلاب بهتر است به دنبال درسشان باشند و این ماجرا را دیگر دنبال نکنند.[8]
البته باید به ذکر این نکته پرداخت که محمد مصدق در پی این حوادث یک هیئت سهنفره مرکب از سرتیپ مدبر، ملکاسماعیلی معاون نخستوزیر و یک نفر از قضات شاخص را به قم اعزام کرد و آنان برای فعالیت حزب توده محدودیتهایی بهوجود آوردند. به این ترتیب بود که این واقعه نیز ختم به خیر شد و بدون اینکه بتواند میان مرجعیت از یکسو و دولت محمد مصدق از سوی دیگر اختلاف و نزاع ایجاد کند به پایان رسید.[9]
در مجموع و با توجه به دو مورد ذکرشده در بالا باید گفت که موضع آیتالله بروجردی همانند اکثر روحانیون در حمایت از دولت محمد مصدق و پیگیری منافع ملی و به صورت خاص مبارزه با استعمار انگلستان بوده است. هرچند ایشان بهصراحت و به صورت علنی وارد ماجرا نشده بودند، اما از پیدا و پنهان میتوان متوجه شد که ایشان نیز مانند سایر رهبران دینی مواضعی مشخص در زمینه خواست تاریخی ملت ایران برای رهایی از استعمار و استبداد داشتند.
پینوشتها:
1. رحیم روحبخش، «آیتالله بروجردی و دوران ملی شدن صنعت نفت»، تاریخ معاصر ایران، سال 7، ش 26 (1382)، صص 33-36.
[2]. رسول جعفریان، «مرجعیت سیاسی شیعه»، ماهنامه زمانه، ش 7 و 8 (1382)، ص 14.