آیتالله بروجردی، از مراجع سیاسی شیعیان، نه تنها خود تمام مسائل سیاسی را رصد میکرد، بلکه برای برخی از اقدامات سیاسی خود، نمایندگانی را تعیین کرده بود و از طریق آنها پیامها یا اقدامات سیاسی خود را محقق میکرد. در مبارزه با فرقه ضاله بهائیت، نماینده آیتالله بروجردی مبارزهای را به راه انداخت که اسدالله علم را بهشدت عصبانی کرد
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ در دوره حکومت پهلوی، تعامل روحانیان و علما، یکی از مسائل مهم و تأثیرگذار بر روند تحولات سیاسی بود. نمونهای از این تعامل را میتوان در ارتباط میان حجتالاسلام فلسفی و آیتالله بروجردی مشاهده کرد. آیتالله بروجردی از مراجع سیاسی شیعیان، نه تنها خود تمام مسائل سیاسی را رصد میکرد، بلکه از طریق ارتباط با سایر علما، آنها را نیز در جریان مسائل روز کشور قرار میداد؛ چنانکه ایشان برای برخی از اقدامات سیاسی خود، نمایندگانی را تعیین کرده بود و از طریق آنان پیامها یا اقدامات سیاسی خود را محقق میکرد. حجتالاسلام فلسفی از جمله افرادی بود که بارها به نمایندگی از آیتالله بروجردی به اقدامات سیاسی متعدد دست زد یا حامل پیامهای ایشان به افرادی خاص بود که در این نوشته به برخی از وجوه این تعامل اشاره شده است.
نماینده بروجردی در زمان مرجعیت
آیتالله بروجردی در سال 1326 به عنوان مرجع عامه شیعیان انتخاب شد. بعد از این انتخاب، اولین ارتباط و تعامل سیاسی ایشان با سایر علما از جمله حجتالاسلام فلسفی هم شکل گرفت. ایشان در اولین مأموریت خود به نمایندگی از آیتالله بروجردی مأمور رساندن نامهها و پیامهای ایشان به مقامات دولتی بود. بر این اساس بعد از اعلام حکم مرجعیت آیتالله بروجردی، «آقاى فلسفى در همان زمان به حضور آیتالله بروجردى فراخوانده شد و بعد از طرح مسائلى که بیشتر براى امتحان او بود از ایشان خواست که نمایندگى او را براى رساندن پیامهاى مرجعیت شیعه به مقامات دولتى و شاه بپذیرد. وى پذیرفت به شرط آنکه از مسائل مهم و مربوط به امور دینى و مذهبى باشد. پیامهاى آیتالله بروجردى یا به طور مستقیم و به صورت شفاهى و یا به وسیله حاج احمد خادمى ــ خادم آیتالله بروجردى ــ و یا از طریق نامه (با مهر و امضا) به آقاى فلسفى مىرسید».1
زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی (سال 1328)
حجتالاسلام فلسفی همچنین در برخی از مراسمهای مذهبی نیز به نمایندگی از آیتالله بروجردی به منبر میرفت و سخنرانی میکرد. علاوه بر این، یکی از مأموریتهای مهم ایشان انتقال برخی از پیامهای آیتالله بروجردی به شاه بود؛ چنانکه آیتالله بروجردى در اواخر سال 1325ش، از طریق آقاى فلسفى به شاه پیام داد که باید تعالیم دینى نیز مثل خواندن و نوشتن جزء تعلیمات ابتدایى قرار گیرد. آقاى فلسفى این پیام را رساند و جواب مساعد گرفت. به دنبال این امر کمیسیونى تشکیل شد تا در برنامه درسى مدارس تجدید نظر و تعلیمات دینى نیز در آن لحاظ شود. این کمیسیون مرکب بود از آقایان فلسفى، راشد، شهابى، مشکوه، شعرانى، دکتر سحابى، محمّدتقى سبزوارى و مهندس بازرگان، که در 30 تیر 1327 تشکیل شد.2
به طور کلی رابطه آیتالله بروجردی و فلسفی در بسیاری از زمینههای سیاسی بسیار نزدیک به هم بود و همین موضوع هم باعث حساسیت برخی از مسئولان حکومت نسبت به این رابطه شده بود. برخی از مسئولان هم به طور کلی این رابطه را زیر سؤال میبردند و معتقد بودند حجتالاسلام فلسفی بدون اطلاع آیتالله بروجردی، خود را نماینده ایشان معرفی کرده است. از جمله این افراد میتوان به اسدالله علم اشاره کرد که در خاطرات خود آورده است: «شب چند مجلس روضهخوانی رفتم. در یکی محمدتقی فلسفی روی منبر بود. این آخوند تاریخچه درازی دارد. اولا بسیار واعظ زبردستی است؛ ثانیا حافظه بسیار خوبی دارد؛ ثالثا لحن صدای او در نطق کردن واقعا گیراست، ... وقتی سیزده سال پیش من وزیر کشور بودم، خود را نماینده سیدحسین طباطبائی بروجردی در تهران جا زده بود؛ یعنی واقعا از طرف بروجردی، در تهران امر و نهی میکرد و آن مرد مهم هم چیزی نمیگفت».3
البته مشخص است که دیدگاه علم کاملا مغرضانه و ناشی از ارتباط این دو عالم روحانی در قضایای مربوط به بهائیت بوده است؛ چنانکه علم خود در ادامه این مطلب آورده است: «... بههرحال در آن تاریخ، مقامات انتظامی و شاهنشاه را اغفال کرد و پیکاری علیه بهائیها راه انداخت که نزدیک بود یک غائله مملکتی بشود. در چندین شهر مردم بهائیها را کشتند. هر روز ظهر در ماه رمضان منبر میرفت و وعظ او از رادیو پخش میشد. آنقدر مردم را تحریک کرد که غائله در سرتاسر کشور سرگرفت... به هر صورت من با دیوانگی مخصوص خودم جلویش را گرفتم و اجازه ندادم منبر برود، تا کشور آرام شد. وقتی نخستوزیر بودم، باز هم علمدار علما و فئودالها علیه اصلاحات شاه شد، تا غائله 15 خرداد پیش آمد. آن وقت من او را گرفتم و حبس کردم».4
ماجرای مبارزه علیه بهائیت یکی از مهمترین موارد ارتباط و تعامل آیتالله بروجردی و فلسفی بود که در دهه 1330 اتفاق افتاد.
تعامل حجتالاسلام فلسفی و بروجردی در ماجرای بهائیت
حجتالاسلام فلسفی خود یکی از معترضان و مبارزان اصلی با فرقه بهائیت بود. بهائیان در دوره حکومت پهلوی نفوذ زیادی پیدا کرده و در بسیاری از ارکان سیاسی کشور راه یافته بودند؛ چنانکه بر اساس مندرجات منابع یهودی، «بسیاری از خانوادههای یهودی از جمله در همدان، کاشان، شیراز و…، که به دلایل خاص به بهائیت گرویده بودند، به مناصب و موقعیتهای بسیار بالای دولتی و مالی دست پیدا کردند. از میان این افراد و خانوادهها میتوان به نمونههایی چون امیرعباس هویدا، ثابت پاسال همدانی و سرلشکر عبدالکریم ایادی، پزشک مخصوص، اشاره کرد».5
قاعدتا این موضوع برای مردم ایران و علمای آنها که به اسلام و شعائر آن التزام زیادی داشتند، تحملپذیر نبود و واکنش تند آنها را به همراه داشت. بر این اساس و به نقل از منابع متعدد مردم در واکنش به این موضوع، از شهرهاى مختلف به آیتالله بروجردى نامه مىنوشتند و از اعمال بهائیان شکایت مىکردند. به دنبال شکایت مردم به علما و از جمله آیتالله بروجردی، ایشان نامهاى به آقاى فلسفى نوشت تا او شاه را ملاقات کند و اعتراض مرجع بزرگ را به او برساند. در بخشی از این نامه آمده است: «... چند روز است که از اطراف به وسیله مکاتیب و تلگراف به من شکایت از فرقه ضاله بهائیه میکنند. از جمله مکتوبی است که از اطراف کرمان رسیده و تلگرافاتی است که از الیگودرز مخابره و رونوشت به حقیر دادهاند... . خواهشمند است جنابعالی جناب اشرف آقای نخستوزیر را ملاقات کنید و مطلب را به ایشان برسانید که هرچه زودتر قضیه را خاتمه دهند که منجر به نزاع و مقابله و خونریزی نشود...».6
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی
در حال سخنرانی در شهر بهشهر (دهه 1330)
حجتالاسلام فلسفی بعد از درخواست آیتالله بروجردی، برخورد با این موضوع را در دستور کار خود قرار داد. ایشان مصلحت را در آن دانست که این قضیه را در سخنرانىهاى مسجد شاه، که به طور مستقیم از رادیو پخش مىشد، مطرح کند. با تأیید آیتالله بروجردى، این کار انجام شد و موجى بزرگ در سراسر کشور بر ضد بهائیت پدید آمد. آقاى فلسفى تصریح کرد که هدفش آشکار ساختن گمراهى بهائىهاست و نباید هیچ مسلمانى خودسرانه دست به قتل و خونریزى بزند. هیجان و احساسات مذهبى مردم در تمام کشور بر ضدبهائیان تحریک شد؛ بهطورى که شاه را واداشت دستور تعطیلى حظیرهالقدس را صادر کند. البته در عمل، حظیرهالقدس به طور کامل تخریب نشد و تنها گنبد آن را خراب کردند.7
تعامل این دو عالم روحانی، تا زمان حیات آیتالله بروجردی ادامه داشت؛ بااینحال بعد از ارتحال آیتالله بروجردی، حجتالاسلام فلسفی مبارزات خود را در ارتباط با امام ادامه داد و در بسیاری از مسائل سیاسی، همچون اعتراض به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید، کاپیتولاسیون و... در کنار امام قرار گرفت.
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی (دهه 1330)
سخن نهایی
بسیاری معتقدند که روحانیان و علما در دهههای 1320 و 1330 فعالیت سیاسی چندانی نداشتند و در بسیاری از موارد سکوت اختیار کرده بودند. برخی حتی مدعی هستند که روابط برخی از علما با یکدیگر چندان مساعد نبود و آنها بر سر بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلاف داشتند. گرچه نمیتوان اختلاف دیدگاه میان علما را انکار کرد و وجود چنین اختلافی امری طبیعی نیز هست، اما واقعیت آن است که بسیاری از علما حتی با وجود اختلاف نظر در برخی از مسائل، در تعامل سیاسی و فکری با یکدیگر بودند و از دورترین نقاط کشور و حتی خارج از کشور مسائل را با هم در میان میگذاشتند. تعامل آیتالله بروجردی و حجتالاسلام فلسفی، که در این نوشته به آن اشاره شد، گواه خوبی بر این ادعاست.
پی نوشت:
1. جمعی از پژوهشگران، گلشن ابرار، ج 5، قم، نشر معروف، 1382، ص 523.
2. همانجا.
3. اسدالله علم، یادداشتهای اسدالله علم، ویراستار، علینقی عالیخانی، ج 1، تهران، انتشارات مازیار ـ معین، 1377، صص 159- 160.
4. همانجا.
5. سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 106.
6. میکائیل جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 494.
7. جمعی از پژوهشگران، همان، ص 523.