در سال 1341، رفراندومی شکل گرفت که هدف از آن کسب آرای مردمی برای اجرای لایحه انقلاب سفید بود. واکنش علما به رفراندوم 1341 از بسیاری جهات درخور تأمل بود، اما مهمترین وجه آن، شکل مخالفت آنها بود که تا آن زمان استثنایی بهشمار میآمد
در سال 1341، رفراندومی شکل گرفت که هدف از آن کسب آرای مردمی برای اجرای لایحه انقلاب سفید بود. این لایحه از همان ابتدا با انتقاد امام خمینی و روحانیان روبهرو شد. مخالفت امام و علما نقش مهمی در گسترش اعتراضات عمومی داشت؛ چنانکه بعد از صدور اعلامیههایی از سوی علما، بازار شهرهایی چون تهران و قم به تعطیلی کشانده شد و مردم به اعتراضات گسترده دست زدند. واکنش علما به رفراندوم 1341 از بسیاری جهات قابل تأمل بود، اما مهمترین وجه آن، واکنش دستهجمعی علما بود که تا آن زمان در نوع خود بینظیر و استثنایی بود.
چرا رفراندم 1341 با مخالفت علما مواجه شد؟
رفراندم 1341 که در 6 بهمن صورت گرفت، رفراندومی جهت سنجش پاسخ شرکتکنندگان به لایحه انقلاب سفید بود. در اصل آنچه باعث مخالفت با رفراندوم بود، از مخالفت با لایحه انقلاب سفید نشئت میگرفت. در این لایحه موضوعاتی از قبیل اصلاحات ارضی، سپاه دانش، فروش سهام کارخانجات و سهیم بودن کارگران از سهام یادشده و... مطرح شده بود. امام خمینی با صدور بیانیهها و سخنرانیهای متعدد علت مخالفت خود با لایحه و رفراندوم را اینگونه بیان کردند: «اولا باید روشن شود چه مقامی صلاحیت برگزاری رفراندوم را دارد؛ ثانیا اصولی که برای مردم نامفهوم است چگونه میتواند مورد تصویب قرار گیرد؛ ثالثا شرط اصلی یک رفراندوم آزادی است که اکنون وجود ندارد؛ رابعا اگر اینها برای اجرای اصلاحات حسن نیّت دارند و میخواهند برای ملت کاری انجام دهند، چرا به برنامه اسلام و کارشناسان آن مراجعه نمیکنند؟ خامسا به نظر میرسد که این رفراندوم اجباری مقدمهای برای از بین بردن اصول اسلامی است».[1]
امام و مخالفان، لایحه را نتیجه سیاستهای دستوری آمریکا به شاه میدانستند؛ زیرا این لایحه بعد از سفر شاه به آمریکا در فروردین 1341 مطرح شد. به اعتقاد مخالفان، محمدرضا پهلوی این لایحه را مطرح کرد تا به اربابان خود بقبولاند که شخصا میتواند «اصلاحات صوری» را به انجام رساند و احتیاجی به فردی مانند علی امینی نیست؛ لذا در بازگشت امینی را برکنار و اسداللّه علم را به نخستوزیری منصوب کرد.[2] ازاینرو با اعلام برگزاری رفراندوم، بسیاری از علما و روحانیان به مخالفت با آن برخاستند؛ البته امام به عنوان رهبر اعتراضها، پیش از هر گونه اقدامی بر آن شد تا شاه را نصیحت کند.
امام خمینی بر فراز منبر مسجد اعظم قم در دوران آغاز نهضت اسلامی
در این رابطه امام خمینی مراجع و علمای قم را به چارهجویی و قیامی دوباره فراخواند. با آنکه هدفهای پشت پرده رژیم از اصلاحات و رفراندوم برای شخص امام آشکار و رویارویی اجتنابناپذیر بود، اما در این نشست تصمیم جمعی بر این شد که با شاه مذاکره کنند و انگیزه او را جویا شوند. پیغامهای طرفین با اعزام نمایندگانی برای مذاکره در چند مرحله رد و بدل شد. محمدرضا پهلوی در ملاقات با آیتالله کمالوند تهدید کرده بود که اصلاحات به هر قیمتی ولو با خونریزی و خراب کردن مسجد انجام خواهد شد.[3] پاسخ شاه اتمام حجت با مخالفان و بستن هر دری برای سازش و آغاز مخالفتها بود. بر این اساس مخالفتها هم پیش از شکلگیری رفراندوم صورت گرفت و هم پس از آن:
مخالفت علما و روحانیان با رفراندوم پیش از برگزاری آن
به جز امام خمینی(ره)، که پیشگام اعتراضها بود و اعلامیهای نیز درباره تحریم رفراندوم صادر کرد، آیات عظام خوانساری، بهبهانی، خویی، گلپایگانی و شریعتمداری از دیگر علمایی بودند که به مخالفت با رفراندوم برخاستند. این آیات عظام، پیش از انجام رفراندوم، طی اعلامیههایی رفراندوم را تحریم کردند. در این اطلاعیهها آیتالله گلپایگانی مراجعه به آرای عمومی در قبال احکام شرعیه را بیمورد و موجب نگرانی علما و مردم و مضر به استقلال و مصالح مملکت دانست و آن را غیرقانونی ذکر کرد. آیتالله خوانسالاری نیز اعلام کرد که محرمات الهیه به تصویبنامه و آرای عمومی حلال نمیشود. آیتالله خویی رفراندوم را حرکتی علیه قانون اسلام و مواد قانون اساسی و مصلحت ملت و نوعی عوامفریبی دانست و خواستار مبارزه با قوانین ضد اسلامی شد که راه را برای دشمنان دین و مملکت هموار میسازد.[4]
همچنین گفته شده است در عصر روز چهارشنبه ۳ بهمن ۱۳۴۱ تعداد زیادی از روحانیان تهران که به منظور گفتوگو درباره رفراندوم شاه در منزل آیتالله شیخ محمد غروی کاشانی اجتماع کرده بودند «مواجه با هجوم نیروهای امنیتی به این منزل شدند و تعدادی از آنها دستگیر و روانه زندان شدند. کسانی چون آقای فلسفی و در شهرستانها نیز تعدادی از روحانیون مخالف با رفراندوم دستگیر شدند که از جمله آنان آقایان سیدحسن بحرالعلوم و سیدمحمود ضیابری از روحانیون سرشناس شهر رشت بودند».[5]
در تهران، علاوه بر علما مردم نیز به مخالفت و اعتراض دست زدند. مردم در اعتراض به رفراندوم، مغازههای خود را تعطیل کردند. جمعی از معترضان نیز به منزل آیتالله خوانساری رفتند و سیل جمعیت از همه نقاط تهران در بوذرجمهری و سهراه سیروس اجتماع کردند، جمع کثیری از روحانیان پیشاپیش مردم حرکت میکردند و شعار ادامه داشت. آیتالله بهبهانی نزدیک سهراه سیروس به استقبال مردم و روحانیان شتافت و جمعیت به منزل ایشان سرازیر شد. در اجتماع بزرگ مردم، فلسفی سخن گفت و سه روز به نشانه اعتراض به رفراندوم غیر قانونی تعطیلی اعلام شد.[6] اما با وجود تمام مخالفتها، رفراندوم در 6 بهمن برگزار شد. بااینحال، مردم، علما و روحانیان، همچنان به مخالفت خود ادامه دادند.
مخالفت علما و روحانیان با رفراندوم پس از برگزاری آن
رفراندوم انقلاب سفید، به ادعای مقامات رژیم پهلوی، با پنجمیلیون رأی به تصویب رسید. اجرای رفراندوم و نتیجه آن خشم بیشتر علما و روحانیان را به دنبال داشت. مخالفان معتقد بودند این رفراندوم با تقلب به تصویب رسیده است و تعداد شرکتکنندگان در رفراندوم، دروغی بیش نیست. آیتالله خامنهای از جمله کسانی بود که در مخالفت با رفراندوم به سخنرانی پرداخت. ایشان با عدهای از دوستانش بر اساس برنامه حسابشدهای به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو سه روز توقف در کرمان و سخنرانی و منبر و دیدار با علما و طلاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانیها و افشاگریهای پرشور ایشان بهویژه در ایام بهمن سالگرد انتخابات و رفراندوم قلابی شاه مورد استقبال مردم قرار گرفت.[7]
علاوه بر اینها، امام خمینی و روحانیان در حرکتی دستهجمعی تصمیم گرفتند به اعتراضهای خود ادامه دهند و از رفتن به مساجد خودداری کنند، اما واکنش حکومت به اعتراض روحانیان این بار نیز به جای مدارا و گفتوگو، بدتر از همیشه بود. محمدرضا پهلوی در 23 اسفند 1341، طی سخنانی در پایگاه وحدتی دزفول، از مراجع و روحانیون بهزشتی یاد کرد و نسبت به یک سرکوب قریبالوقوع هشدار داد. امام خمینی (قدس سرّه) نیز در همان روز با صدور اعلامیهای نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد. ازآنجاکه هر سال گروه بیشماری از مردم در ایام نوروز برای زیارت حضرت معصومه(س) و دیدن مراجع به قم میآمدند، آن سال این حضور، وسیلهای برای اعتراض مردم علیه رژیم شد. در روز 2 فروردین سال 1342 که مصادف با 25 شوال 1382ق و سالگرد شهادت امام صادق(ع) بود، مجلس سوگواری از سوی آیتالله گلپایگانی، در مدرسه فیضیه برگزار شد.[8]
تجمع در مدرسه فیضیه بهشدت سرکوب شد؛ موضوعی که تا به حال در کتابهای متعددی به آن پرداخته شده است و ما نیز از ذکر جزئیات آن خودداری میکنیم. بااینحال حادثه فیضیه نیز موجی از خشم و ناراحتی مردم و علما را به دنبال داشت. خشونتی که شعلههای آن در قیام 15 خرداد 1342 به آتش کشیده شد و رسما به نقطه عطف آغاز مبارزات مردمی تبدیل شد.
سخن نهایی
رفراندوم بهمن 1341، نقطه عطف مهمی در اعتراض دستهجمعی روحانیان و مراجع تقلید در حکومت پهلوی بود. بسیاری از مراجع و روحانیان پیش از این رفراندوم، بنا بر شرایط سیاسی کشور یا مشی اعتقادی و مبارزاتی خود، سکوت یا مدارا را بهترین شیوه مواجهه با رژیم میدانستند. برخی از آنان نیز به دنبال فرصتی ناب برای مبارزه بودند. این شرایط باعث شده بود از زمان شکلگیری حکومت پهلوی اول تا پهلوی دوم، به جز چند مورد انگشتشمار، شاهد سکوت و انفعال علما باشیم، اما رفراندوم بهمنماه، پایانی بر این سکوت و انفعال و آغازی برای شکلگیری یک نهضت جدید شد؛ نهضتی که با امام خمینی آغاز شد و با رهبری او نیز به سرمنزل نهایی خود رسید.
پینوشتها
------------------------------------------------
[1] . جمعی از نویسندگان، بانک جامع مقالات انقلاب اسلامی ایران، اصفهان، مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان، 1390، صص 442- 443.
[2] . دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج 7، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 592.
[3] . جمعی از پژوهشگران، گلشن ابرار، ج 1 و 2، قم، مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان، ص 666.