کشمکش‌های درونی جبهه ملی ایران در آستانه انقلاب اسلامی؛

چرا جبهه ملی چهارم ناکارآمد بود؟

اگرچه سابقه مبارزاتی جبهه ملی به اوایل دهه1330ش و به‌ویژه جریان ملی شدن صنعت نفت باز می‌گشت اما در بحبوحه انقلاب و جریان مبارزه علیه رژیم پهلوی در سال 1357ش، این گروه در میان مردم تهران و به‌ویژه شهرستان‌ها و نسلی که از رویدادهای سیاسی دهه 1330ش خاطره‌ای نداشتند، پایگاه وسیعی به دست نیاورد
چرا جبهه ملی چهارم ناکارآمد بود؟

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ همواره در تاریخ سرگذشت احزاب ایران، با تشکل‌هایی روبه‌رو می‌شویم که از دوام و ثبات چندانی برخوردار نبوده‌اند. ائتلاف جبهه ملی به عنوان یکی از جمعیت‌های مهم تاریخ ایران، از مجموعه احزاب و گروه‌های اجتماعی است که در سال 1328ش شکل گرفت، اما به‌زودی تفاوت‌ها و تناقض‌های فکری در میان اعضای آن پدیدار و موجب انشقاق و انشعاب در این گروه شد. بااین‌حال جبهه ملی به حیات خود ادامه داد و از سال 1356ش هم‌زمان با مطرح شدن فضای باز سیاسی و سپس آغاز موج انقلاب فعالیت‌های سیاسی خود را از سر گرفت، اما این بار نیز به‌سرعت با اختلافات درونی مواجه و نوعی خودمداری بر فضای آن حاکم گردید. این نوشتار کوتاه، به بررسی اختلافات درونی جبهه ملی در جریان وقوع انقلاب اسلامی اختصاص یافته است.
 
تشکیل جبهه ملی چهارم
در اواخر سال 1355ش، محمدرضا پهلوی با توجه به وضعیت داخلی و بین‌المللی ایران به این واقعیت پی برد که دیگر نمی‌تواند چون گذشته با تکیه بر سرنیزه سلطنت کند و ناگزیر باید سیاست تازه و مبتکرانه‌ای در پیش گیرد؛ بنابراین هم‌زمان با اعلام ریاست‌جمهوری جیمی کارتر و طرح سیاست حقوق بشر وی، سیاست فضای باز سیاسی را در پیش گرفت. به دنبال اتخاذ این سیاست، شرایط برای تجدید حیات و فعالیت احزاب و گروه‌های مخالف و ناراضیان سیاسی فراهم شد.[1] در میان احزاب این دوره، جبهه ملی از قدیمی‌ترین و بانفوذترین گروه‌هایی بود که در فضای باز سیاسی، تحت تأثیر سیاست حقوق بشر دموکرات‌ها در آمریکا، پس از یک وقفه سیزده‌ساله، دوره چهارم حیات سیاسی خود را در 28 آبان 1356ش با عنوان «اتحاد نیروهای جبهه ملی ایران» با همکاری سه حزب «ایران» به رهبری شاپور بختیار، «ملت ایران» به رهبری داریوش فروهر و «جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران» تحت رهبری رضا شایان آغاز کرد.[2] 
 
جبهه ملی چهارم (به دوره فعالیت جبهه ملی از 1356 تا 1360ش، اصطلاحا جبهه ملی چهارم گفته می‌شود) تلاش خود را در راستای گسترش کار مبارزاتی و سازمانی جهت در برگرفتن تمام احزاب و گروه‌هایی قرار داد که اصول جبهه ملی را بپذیرند. آنها بازگشت آزادی‌های فردی و اجتماعی و استقلال کامل ایران از هرگونه وابستگی و نیز فراهم آوردن استقلال اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را از اهداف خود اعلام کردند[3] و برای عضویت در این سازمان سه شرط پذیرش اصول جبهه ملی ایران، اعتقاد به اصالت نهضت ملی و نداشتن سابقه ضدیت با محمد مصدق و نهضت ملی را اساس و مبنا قرار دادند.[4] 
 
احیای فعالیت‌های سیاسی در موج انقلاب
جبهه ملی، حضور و فعالیت سیاسی خود را در فضای سیاسی سال 1356ش با انتشار نامه سرگشاده به شاه آغاز کرد، اما نگاه آنان به مبارزه بر پایه نگرشی مصالحه‌جویانه در چهارچوب قانون اساسی و حفظ رژیم سازمان‌دهی شده بود. شیوه مبارزه آنان عمدتا نوشتن نامه، انتشار بیانیه و اعلامیه بود که به اقتضای مسائل پیش رو انتشار می‌یافت.
 
در 1357ش، جبهه ملی فعالانه وارد عرصه فعالیت سیاسی ضد رژیم پهلوی شد؛ به طوری که از شهریور 1357ش، که سیر رویدادهای سیاسی شتاب گرفت، نام جبهه ملی، به عنوان یکی از تشکیلات سیاسی خبرساز، در صفحات اول روزنامه‌های رسمی ظاهر شد. در 7 شهریور، جبهه ملی بیانیه‌ای منتشر کرد که حاوی دوازده خواسته بود، از جمله: انحلال ساواک، آزادی زندانیان سیاسی، بازگشت تبعیدشدگان داخلی و رانده‌شدگان به خارج، آزادی بیان و قلم و مطبوعات و احزاب، استقلال قوه قضائیه و اعاده حیثیت محکومان دادگاه‌های نظامی.[5]  پس از آن، شورای مرکزی موقت جبهه ملی تشکیل و کریم سنجابی به‌عنوان رئیس و دبیر هیئت اجرایی انتخاب شد.[6] اما به‌تدریج آشکار شد که جایگاه آنان با وجود پیشگامی در مبارزات سیاسی سال 1356ش و فعالیت‌های آن در مبارزات سال 1357ش در قیاس با مواضع نیروهای مذهبی در حال تنزل است.
 
تصویر روزنامه‌ای که دوازده خواسته جبهه ملی را منتشر کرده بود
  
بار دیگر اختلافات داخلی و بروز تفرقه
اگرچه سابقه مبارزاتی جبهه ملی به اوایل دهه 1330ش و به‌ویژه جریان ملی شدن صنعت نفت باز می‌گشت، اما در بحبوحه انقلاب و جریان مبارزه علیه رژیم پهلوی در سال 1357ش، این گروه در میان مردم تهران و به‌ویژه شهرستان‌ها و نسلی که از رویدادهای سیاسی دهه 1330ش خاطره‌ای نداشتند، پایگاه وسیعی به‌دست نیاورد. نیروهای مذهبی در فضایی که به آنها امکان فعالیت گسترده و جلب کردن نیروهای بسیار
می‌داد، ابتکار عمل را به‌دست گرفتند و مجالی برای عرض اندام جبهه ملی باقی نگذاشتند. شبکه سیاسی ـ مذهبی مساجد، که به کانون‌های بسیج ضد حکومت بدل شده بود، و گروه‌های مسلح و برانداز رابطه‌ای با جبهه نداشتند. خود جبهه هم سازمان و تشکیلات نظامی و ظرفیت این‌گونه فعالیت‌ها و حتی گرایشی به اقدامات نظامی نداشت.[7] به همین دلیل آنها در مسیر همراهی و همگامی با نهضت امام خمینی قرار گرفتند. البته در این روند، سرانجام نوعی دودستگی و اختلاف نظر در ادامه راه پدید آمد.
 
جریان نخست، به رهبری سنجابی، آرام آرام از شیوه مسالمت‌آمیز پیشین دست کشید و برای دیدار و گفت‌وگو با امام خمینی به پاریس رفت و عملا ادامه مبارزه در چهارچوب قانون اساسی و رژیم سلطنتی را ناممکن دانست و در مسیر همراهی و ائتلاف با نیروهای مذهبی قرار گرفت. همین دنباله‌روی، پس از مدت کوتاهی به شکافی در رهبری جبهه منجر گردید که اندکی بعد با مذاکره شاپور بختیار با محمدرضا پهلوی و انتخاب او به سمت نخست‌وزیری آشکار شد و نشان داد که سران رژیم برای توافق با جبهه ملی یا سرانی از جبهه ملی، در نهان در تلاش بوده‌اند.
 
کریم سنجابی در کنار حاج محمود مانیان در حال عزیمت به مدرسه علوی برای دیدار با امام خمینی (بهمن 1357)
کریم سنجابی در کنار حاج محمود مانیان
در حال عزیمت به مدرسه علوی برای دیدار با امام خمینی (بهمن 1357)
 
جریان دوم، به رهبری بختیار، همچنان بر مشی مبارزه مسالمت‌آمیز در چهارچوب رژیم سلطنتی وفادار ماند و آخرین کابینه حکومت پهلوی را تشکیل داد. روز 8 دی 1357 شاپور بختیار در دیدار با کادر رهبری جبهه ملی ضمن اعلام پذیرش فرمان شاه برای عهده‌داری منصب نخست‌وزیری، در برابر مخالفت اعضا گفت: «من تصمیم خودم را گرفته‌ام و کاری است که می‌کنم و شما هم هر کاری دلتان می‌خواهد انجام دهید».[8] 
 
شاپور بختیار در کنار محمدرضا پهلوی
 
سنجابی در خاطرات خود ضمن اشاره به اینکه بختیار تا زمان قبول نخست‌وزیری با هیچ کدام از رهبران جبهه ملی در این موضوع مشورتی نکرده بود دراین‌باره می‌نویسد:
 
«خبرنگار روزنامه لوموند یا خبرنگار خبرگزاری فرانسه به من تلفن کرد و پرسید آقای دکتر سنجابی این موضوع نخست‌وزیری آقای دکتر بختیار چیست؟ گفتم: موضوع نخست‌وزیری ایشان در بین نیست. مذاکره‌‌ای با جبهه ملی شده و فعلا هم تصمیمی به طور قطع گرفته نشده است. اگر مطلبی باشد بعدا به شما خبر می‌دهم. دو ساعت بعد همان شخص دوباره به من تلفن کرد و گفت: آقا! چه می‌فرمایید خبر نخست‌وزیری بختیار منتشر شده و همه خبرگزاری‌ها نقل کرده‌اند... بعد از تماس با بختیار به او گفتم: آقاجان! این کاری که تو می‌کنی نابود کردن تمام زحمات ماست، نابود کردن تمام سابقه جبهه ملی است و رسوا کردن همه مبارزات ما. زیرک‌زاده در مقابل او بلند شد و سرپا ایستاد و با دست اشاره کرد و گفت: اول خودت را رسوا می‌کنی و بعد همه ما را».[9] 
 
 پس از قبول نخست‌وزیری از طرف بختیار، شورای مرکزی جبهه ملی با توجه به حساسیت افکار عمومی و مخالفت مردم با اقدام بختیار، با انتشار اعلامیه‌ای وی را از جبهه ملی اخراج کردند. در این اعلامیه آمده است: «شورای مرکزی جبهه ملی ضمن مخالفت شدید با اقدام آقای دکتر شاپور بختیار به آگاهی همگان می‌رساند که در این شرایط تشکیل دولت از طرف ایشان به هیچ روی با مصوبات آرمانی و سازمانی جبهه ملی ایران سازگاری ندارد و به همین دلیل از عضویت جبهه ملی ایران برکنار می‌شود».[10] 
 
در حقیقت، انتخاب شاپور بختیار به نخست‌وزیری از سوی محمدرضا پهلوی پس از ملاقات سنجابی با شاه، نتیجه منفی ملاقات و عدم پذیرش پست نخست‌وزیری از سوی سنجابی، مسئله عدم تجانس فکری و فقدان مواضع سیاسی مشترک نسبت به سلطنت و نحوه مبارزه با رژیم و اختلاف بین اعضای اصلی جبهه ملی را بار دیگر آشکار ساخت و به انشعاب فکری بین رهبران جبهه دامن زد. افزون بر اختلاف در سطح رهبری جبهه ملی، سطوح پایین آن نیز همگام با رهبران خود در اتخاذ مواضع سیاسی و خط مشی مبارزاتی‌شان دچار اختلاف شدند که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر موقعیت و قدرت اثرگذاری آن تأثیری جدی برجای گذاشت.
 
فرجام سخن
در دوره‌ سوم فعالیت جبهه‌ ملی (جبهه‌ ملی چهارم) یعنی دوره‌ مبارزه برای انقلاب اسلامی، سیر حوادث، برتری نیروهای مذهبی در میان انقلابیون، بروز دیدگاه‌های متفاوت در شیوه مبارزه و در نتیجه فقدان یک برنامه مبارزاتی مشخص و واحد سبب گردید که تجربه اختلافات درونی بار دیگر جبهه ملی را تضعیف کند. دودستگی و رهبری نامنسجمی که نمی‌توانست جامعه پرتشنج آن روز را به آرمان‌ها و شعارهای جبهه ملی متمایل کند، سبب شد جبهه ملی در واپسین ماه‌های سلطنت پهلوی از اقدامی مؤثر بازماند و بیش از پیش از متن رویدادها به حاشیه رانده شود.

پی‌نوشت‌ها:
 
[1] . ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، 1375، ص 322.
[2] . جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ص 254.
[3] . روزنامه کیهان، ش 10552 (8 شهریور 1357)، ص 2.
[4] . همان، ش 10553 (9 شهریور 1357)، ص 2.
[5] . «12 خواسته جبهه ملی اعلام شد»، روزنامه اطلاعات، ش 15698 (7 شهریور 1357)، صص 1-4.
[6] . همان‌جا.
[7] . جان. دی. استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، 1377، ص 80.
[8] . احمدعلی مسعود انصاری، پس از سقوط، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۷۱، ص 141.
[9] . کریم سنجابی، خاطرات سیاسی سنجابی، تهران، صدای معاصر، ۱۳۸۱، صص ۳۴۴ -345.
[10]. ناصر نجمی، از سید ضیا تا بازرگان، ج ۲، تهران، ناشر نویسنده، ۱۳۷۰، ص 1804.
https://iichs.ir/vdcauinu.49ny015kk4.html
iichs.ir/vdcauinu.49ny015kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما