محمدرضا پهلوی پس از رد پیشنهادش برای نخستوزیری توسط غلامحسین صدیقی و کریم سنجابی، به نفر دوم مهم در جبهه ملی روی آورد و به شاپور بختیار پیشنهاد نخستوزیری داد، اما اقدام بختیار در پذیرش این پیشنهاد داد اعضای جبهه ملی را درآورد؛ زیرا او بهنوعی نقض پیمان کرده بود
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکدهتاریخمعاصر؛ جبهه ملی یکی از نیروهای سیاسی بزرگی بود که در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران تأثیر بسیاری برجای گذاشت. یکی از رویدادهایی که پای جبهه ملی به آن کشیده شد به تحولات سالهای 1357 بازمیگردد؛ زمانی که محمدرضا پهلوی با هدف نجات حکومت در حال احتضارش، به شاپور بختیار پیشنهاد نخستوزیری داد و بختیار نیز، که یکی از اعضای این گروه بهشمار میآمد، این پیشنهاد را پذیرفت. کاری که بختیار کرد خشم اعضای جبهه ملی را در پی داشت و تضاد میان آنها را تشدید کرد، اما چرا جبهه ملی با این اقدام بختیار به مخالفت برخاست و در دوره نخستوزیری وی چه موضعی گرفت؟
بختیار؛ شکست پیمان
محمدرضا پهلوی پس از ناکامی در تحقق اهداف مورد نظر در دولت نظامی غلامرضا ازهاری، تصمیم گرفت با بهکارگیری نیروهای ملیگرا دولتی ائتلافی تشکیل دهد.[1] او ابتدا با غلامحسین صدیقی، عضو جبهه ملی، مذاکره کرد. صدیقی نخست با شرایط دولت ائتلافی موافقت کرد، اما پس از فشارهای حزبش، این پیشنهاد را نپذیرفت؛ بنابراین، شاه به کریم سنجابی روی آورد. هنگام مذاکره با او، محمدرضا پهلوی پیشنهادهای سنجابی شامل خروج شاه از کشور و تشکیل یک شورای دولتی را نپذیرفت. سرانجام محمدرضا پهلوی با شاپور بختیار ــ نفر دوم مهم در جبهه ملی پس از کریم سنجابی ــ به توافق رسید.[2] این توافق مخالفت شدید اعضای جبهه ملی را سبب شد. اعضای جبهه ملی بختیار را به تکروی متهم کردند؛ چون او بهنوعی نقض پیمان کرده بود.
ماجرا از این قرار بود که براساس قطعنامهای که چندی پیش جبهه ملی تصویب کرده بود، هیچ یک از اعضای آن حق تشکیل دولت در رژیم پهلوی را نداشتند؛ بنابراین اقدام بختیار در پذیرش حکم نخستوزیری به معنای نادیده گرفتن اصول حزبی جبهه ملی ایران بود. هرچند شاپور بختیار برای اعاده حیثیت حزبی خود مذاکراتی با اعضای ارشد جبهه ملی انجام داد، اما راه به جایی نبرد و در جلسه برگزارشده در منزل کریم سنجابی، سنجابی اعلام کرد که نظر جبهه ملی در مورد بیانیه سهمادهای پاریس روشن شده است و هر کسی که خارج از این چهارچوب اقدام کند، از انضباط حزبی خارج میشود و باید اخراج شود. او اخراج بختیار را خواستار شد و چون اکثر اعضا به اخراج بختیار رأی مثبت دادند، سرانجام هیئت اجرایی جبهه ملی در 9 دیماه 1357، اعلام کرد که شاپور بختیار از جبهه ملی اخراج شده است.
طاهر احمدزاده، کریم سنجابی، شاپور بختیار و محمود مانیان (برگرفته از کتاب «نیمه پنهان»)
بیانیه سهمادهای پاریس بیانیهای بود که کریم سنجابی هنگام سفر خود به پاریس و ملاقات با امام خمینی(ره) در پاییز ۱۳۵۷ منتشر کرد. محتوای این بیانیه چنین بود: «ماده اول: سلطنت کنونی ایران با نقض مداوم قانون اساسی و اعمال ظلم و ستم و ترویج فساد و تسلیم در برابر سیاستهای بیگانه فاقد پایگاه قانونی و شرعی است؛ ماده دوم: جنبش ملی اسلامی ایران نمیتواند با وجود بقای نظام سلطنتی غیر قانونی با هیچ ترکیب حکومتی موافقت کند؛ ماده سوم: نظام حکومت ملی ایران باید بر اساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال به وسیله مراجعه به آرای عمومی تعیین گردد». با وجود این بیانیه بود که بختیار پیشنهاد نخستوزیری را پذیرفت و در نتیجه آن از حزب اخراج شد. بهرغم صدور این حکم، بختیار اعلام کرد که همچنان به کوشش برای تشکیل کابینه ادامه خواهد داد، اما طرد خود را از جبهه ملی به ایجاد شکاف در آن نسبت داد و حسد و رقابت بین برخی اعضا را عامل اصلی این اخراج بیان کرد.[3]
در این زمان، با وجود اخراج بختیار از جبهه ملی، امینی و صدیقی پشتیبانی خود را از دولت او اعلام کردند. آنان اعلام کردند که فقط با تشکیل یک دولت انقلابی میتوان به حقوق ملت دست یافت و دولت آشتی ملی، محلی از اعراب ندارد.[4]
جبهه ملی؛ تلاش برای حفظ هویت
آنچه باعث شد محمدرضا پهلوی و آمریکا بختیار را برای این مأموریت انتخاب کنند پایگاه حزبی او بود. در واقع، این پایگاه حزبی برای او یک امتیاز بهشمار میآمد و باعث اعتماد شاه و آمریکا به او شد؛ چرا که حافظان وضع موجود در آن زمان این گمان را داشتند که جبهه ملی یکی از ارکان اصلی و البته معتدل مخالفان است.[5] بختیار با آگاهی از این موضوع کوشید از امتیازات عضویت در جبهه ملی حداکثر استفاده را ببرد. علاوه بر این تلاش کرد از حسن شهرت دکتر مصدق بهرهبرداری و خود را زیر سایه و نام او پنهان کند. بهرهگیری از وجهه مصدق، در واقع، مهمترین حرکت او در این زمان بود.
بختیار در هر فرصت نام دکتر مصدق را بر زبان میآورد و در مصاحبههای مطبوعاتی و تلویزیونی، زیر عکس او مینشست و در هر زمان تلاش میکرد خود را شخصیت مورد تأیید مصدق و دیگر رجال ملیگرا معرفی کند، اما به دلیل دیرتر بودن ظهورش، نتوانست از پایگاه حزبی همسنگران خود بهرهای ببرد و همچنین نتوانست برای خود شریکی پیدا کند.
شاپور بختیار پس از گزینش به نخستوزیری در کتابخانه منزل شخصی
از یکسو با توجه به حساسیت افکار عمومی و نفرت جامعه از عمل بختیار و از سوی دیگر با محکومیت بیدرنگ او از سوی امام خمینی و همچنین تصمیم وی برای مذاکره با امام خمینی و رد پیشنهادش از جانب امام، فضای عمومی در مخالفت با بختیار همدست شد. در این اوضاع مخالفت جبهه ملی با بختیار و حتی حکم اخراج رسمی او از جبهه تلاش اعضای جبهه ملی برای حفظ هویت خود بهشمار میآمد.[6]
در حقیقت تأثیر تصمیم بختیار در پذیرش سمت نخستوزیری بر سازماندهی و اعتبار جبهه ملی بسیار زیاد بود. از یکسو، این اتفاق به معنای شکست افرادی بود که امیدوار به دوران پس از انقلاب بودند. از سوی دیگر، از نبود تجانس فکری در میان اعضای آن حکایت میکرد که خود باعث چنددستگی و تقسیمات در جبهه ملی شد و موجبات شکست آنان در مواجهه با رژیم پهلوی و شرایط سیاسی آن روز را در پی داشت. نمونه این اختلاف فکری و نبود تجانس را در رویکرد غلامحسین صدیقی میتوان مشاهده کرد. او تنها حامی بختیار در جبهه ملی بهشمار میآمد.[7]
محاسبات اشتباه بختیار
اقدام شاپور بختیار در پذیرش حکم نخستوزیری انتقاد اعضای جبهه ملی را برانگیخت؛ زیرا به نظر آنان، این اقدام به نقض اصول حزبی جبهه ملی ایران میانجامید، اما مسئله فراتر از نقض اصول حزبی بود. جبهه ملی از زمانی که دریافت مخالفت با محمدرضا پهلوی جز با تأیید امام خمینی قابل قبول نیست، هرگونه دولتی را که بدون تأیید ایشان برقرار میشد، محکوم کرد. آنها به دلیل اینکه اعتقاد داشتند هدف بیانیه سهمادهای پاریس سقوط نظام پادشاهی بوده است، نسبت به تأیید امام خمینی برای برقراری دولت جدید بیش از شاه یا نظام سلطنتی ابراز علاقه میکردند. بر اساس مواضع و وقایع بعدی جبهه ملی، آنها اظهار کردند که از نظر آنها، بودن یا نبودن شاه و حتی نظام سلطنتی اهمیت چندانی ندارد، بلکه موضوع حیاتی برای آنها، حمایت از فردی است که در فردای ایران، اصول و عملکرد نظام جدید را نمایان میکند؛ ازاینرو، آنها بر اهمیت تأیید دولت جدید (به هر شکلی که باشد) توسط امام خمینی تأکید داشتند و همین موضوع باعث شد شاپور بختیار، که این خط قرمز را رد کرده بود، از جبهه ملی رانده شود.[8]
پیروی جبهه ملی از امام خمینی و محاسبات اشتباه بختیار به خوبی در اقدامات هماهنگ این جبهه با قیام اسلامی مردم ایران نمایان است. شاپور بختیار یکشنبه 17 دی را که سالگرد چاپ مقاله توهینآمیز نسبت به امام خمینی در روزنامه «اطلاعات» و نیز روز بزرگداشت شهیدان چند هفته پیش در شهرهای مختلف کرمانشاه، نهاوند و مشهد بود به مناسبت سالروز «شهادت غلامرضا تختی» عزای عمومی اعلام کرد. جبهه ملی و عدهای از بازاریان تهران نیز پشتیبانی خود را از این اقدام اعلام کردند، اما پس از آنکه مشخص شد روحانیان از این اقدام دولت حمایتی نمیکنند و روز دوشنبه 18 دی را روز عزای عمومی اعلام کردهاند، ملّیون مجبور شدند روز دوشنبه را نیز در تأیید اعلامیه رهبران نهضت اسلامی عزای عمومی اعلام کنند؛ بنابراین عزای عمومی از یکشنبه به دوشنبه انتقال یافت و علت نیز این بود که بختیار پیشدستی کرده و روز 17 دی را به مناسبت سالروز «شهادت غلامرضا تختی» روز عزا نامیده بود تا بدین ترتیب هر جمعیتی را که در خیابانها مشاهده میشود به عزاداران سالروز تختی منتسب کند. ملّیون نیز برای دوری از همگامی با دولت بختیار و همبستگی هرچه بیشتر با روحانیت و ابراز حسن نیّت، عزای عمومی اعلامشده ازسوی آنها را تأیید و اعلامیهای صادر کردند. در اثنای این مخالفتها، افراد جبهه ملی همراه رهبران مذهبی به فرمان امام در راهپیماییهایی که مصادف با اربعین حسینی بود شرکت کردند.[9] در نتیجه اصلاحات، سخنان و تهمیداتی که ناشی از ترس بختیار از قشر متوسط جامعه بود نتوانست باعث ثبات قدرتش شود. حتی وزیران بختیار نیز به علت اعتصابهای کارکنان و کارگران نتوانستند در منصب تعیینشده خود شروع به کار کنند و در نهایت شکست آن دولت و پیروزی امام خمینی بر همگان آشکار شد.
فشرده سخن
اقدام شاپور بختیار ــ یکی از اعضای مهم جبهه ملی ــ در پذیرش نخستوزیری تأثیرات گستردهای بر سازماندهی و اعتبار جبهه ملی ایران گذاشت. این پذیرش افزایش شکستپذیری اعضای جبهه و نیز نقض اصول حزبی و نبود تجانس فکری در میان آنها معنا شد. این اقدام بختیار و آثار آن بر تشکیلات حزبی جبهه ملی باعث شد جبهه راه خود را از بختیار جدا و در ابتدا او را از عضویت خود خارج کند و سپس برخلاف پیشبینی بختیار، با مسیر امام خمینی و انقلاب اسلامی همراه شود.
پینوشتها:
[1]. جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 306.
[6]. عمادالدین باقی، بررسی انقلاب ایران (با درآمدی پیرامون تاریخ معاصر ایران)، تهران، سرایی، چ دوم، 1382، صص 313-314.
[7]. کریم سنجابی، خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، تـهران، صدای معاصر، 1381، صص 344-346.
[8]. احمد زیرکزاده، پرسشهای بیپاسخ در سالهای استثنائی، تهران، نیلوفر، 1376، صص 229-231.
[9]. علیرضا ملائی توانی و فریده باوریان، «واکاوی رفتار سیاسی جبهه ملی چهارم در تحولات منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی»، فصلنامه ژرفاپژوه، ش 1 (پاییز 1393)، ص 100.