درباره میزان مرگ و میرهای ناشی از این قحطی در میان پژوهشگران سنتی و امروز ایران و نیز غربیها اختلاف فاحشی وجود دارد، اما همگان بر اصل بروز قحطی و بیماریهای تشدیدشونده ناشی از قحطی و نیز نقش اشغالگران بهویژه انگلستان و روسیه در مرگ و میرهای ناشی از قحطی اتفاق نظر دارند.
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ ایران به دلیل قرار گرفتن در اقلیم خشک، پیوسته در معرض خشکسالی و قحطیهای ادواری بوده است، یکی از این خشکسالیهای ادواری در ایران، با جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط قوای متفق (1296-1298/ 1917-1919م) مصادف شد که این همزمانی و دخالتهای بیگانگان اشغالگر، موجبات قحطی بسیار دردناکی را فراهم کرد.[1] درباره میزان مرگ و میرهای ناشی از این قحطی در میان پژوهشگران سنتی و امروز ایران و نیز غربیها اختلاف فاحشی وجود دارد، اما همگان بر اصل بروز قحطی و بیماریهای تشدیدشونده ناشی از قحطی و نیز نقش اشغالگران بهویژه انگلستان و روسیه در مرگ و میرهای ناشی از قحطی اتفاق نظر دارند. در این میان گزارشهای برخی از افسران اشغالگر و برخی نویسندگان همعصر با این اتفاق ناگوار، با وجود اختلاف در آمار جانباختگان، عمق جانگداز این قحطی را آشکار میکند.
آمار کشتهشدگان ناشی از گرسنگی و بیماری
همانطور که گفته شد، درباره مرگ ایرانیان ناشی از قحطی میان پژوهشگران تاریخ معاصر ایران اختلاف نظر جدی دیده میشود، به گونهای که این آمار از یکمیلیون نفر تا هشتمیلیون و چه بسا دهمیلیون نفر در نوسان است. بنابراین آنچه قطعی به نظر میرسد این است که حداقل یک تا دو میلیون نفر است. لازم به توضیح است درباره تخمین جمعیت ایران در این دوره هم اختلاف نظر وجود دارد و آمارها از حدودا دهمیلیون نفر تا بیستمیلیون نفر متفاوت است. اما هولناکترین روایت از میزان کشته شدن را در کتاب «قحطی بزرگ» اثر محمدقلی مجد، محقق ایرانی مقیم آمریکا، میتوان سراغ گرفت که به استناد اسناد وزارت خارجه آمریکا روایت شده است. این محقق که از این اتفاق با نامهای «هولوکاست ایرانی» و «فاجعه» یاد میکند، از کشته شدن هشت تا دهمیلیون ایرانی سخن به میان میآورد که بر آن اساس حدود 40 تا 50 درصد مردم ایران قربانی این قحطیاند که به باور او قویا رهآورد جنگ جهانی اول و دخالتهای اشغالگران بهویژه انگلستان بوده است![2]
این نظر را بسیاری از پژوهندگان جدید مورد تردید قرار دادهاند. این تاریخپژوهان با وجود تأیید فاجعهبار بودن قحطی و تأکید بر نقش بیگانگان، این آمارها را با توجه به نبود احصاییه و فقدان سرشماری تا سال 1334 متقن نمیدانند و بخشی از آن را ناشی از بیگانهستیزی ایرانیان از حضور ویرانگر بیگانگان و نیز عمق واقعی فاجعه و خشم ناشی از آن قلمداد میکنند و معتقدند برای نشان دادن عمق فاجعه نیازی به این آمارهای دهشتناک نیست؛ به این معنی که «برای نشان دادن فاجعه لازم نیست رقم مرگ و میر را به شکل غیرعلمی افزایش دهیم» و برخی دیگر بیان این آمارهای بالا را خود سبب غیرقابل باور کردن اصل قحطی قلمداد میکنند که باعث میشود فاجعه مرگ بیش از یکمیلیون انسان غیرنظامی و بیگناه به حاشیه رود و این امر خود سبب میشود بر مظلومیت این بیگناهان قربانی جنگافروزان اروپایی و آمریکایی افزوده گردد.
علل قحطی و مرگ و میر ایرانیان در جنگ اول چه بود؟
حقیقت این است اصل خشکسالی کمی قبل از جنگ جهانی آغاز شده بود،[3] اما جنگ جهانی و ورود بیگانگان و ارتش اشغالگر متفق بر عمق ماجرا (به دلایلی که در ادامه خواهد آمد) و مرگ قربانیان افزود و در حقیقت عامل اصلی افزایش مرگ و میرها و فاجعه انسانی شد.
همانگونه که اشاره شد، اکثر تاریخنگاران سنتی و مدرن و همچنین تاریخنگاران مقیم داخل و خارج با وجود اختلاف در آمار کشتهها در نقشآفرینی قوای متفق بهویژه روسیه و بالاتر از همه انگلیس در عمق بخشیدن به فاجعه، قحطی و مرگ و میرها اتفاق نظر دارند.
برخی از عوامل ثانوی تشدید قحطی در ایران سالهای جنگ جهانی اول به غیر خشکسالی، که در نظرات تاریخپژوهان و شاهدان و نیز افسران خارجی و نیز جهانگردان به آن اشاره شده است، عبارتاند از: احتکار محتکران ایرانی، خرید یا مصادره مقادیر عظیمی از غله و مواد غذایی از سوی ارتش بریتانیا و روسیه برای مصارف سربازان مقیم ایران، پلیس جنوب و نیز جبهههای نزدیک به ایران (جبهه شمال)، افزایش قیمت مواد غذایی ناشی از این اقدام، مانعتراشی انگلیسیها برای واردات مواد غذایی از آمریکا، هند و بینالنهرین، استنکاف انگلیسیها از پرداخت پول درآمدهای نفتی ایران، شیوع آنفولانزای اسپانیایی، وبا و تیفوس (که قحطی و کمبود غذا بر کشندگی و تلفات انسانها میافزود) آسیب دیدن و نابودی شبکه حملونقل ایران بر اثر مصادره حیوانات اهلی از سوی نظامیان خارجی و در نتیجه دشواری قابلیت انتقال گندم و سایر مواد غذایی و پخش یکسان آن در سراسر کشور، ترجیح صاحبان برخی از مزارع بزرگ برای فروش اقلام غذایی به خارجیها به دلیل قیمت پرداختی اشغالگران، این عوامل و عواملی نظیر آن را باید از مهمترین دلایل فاجعهبار شدن تلفات انسانی در ایران، در جنگ جهانی نخست قلمداد کرد.
متأسفانه فقدان مدیریت حاکمان بهویژه شاه و مسئولیتناپذیری نسبی دولت و ناتوانی در جلوگیری از فروش اقلام غذایی بهرغم برخی اقدامات مقطعی بر عمق فاجعه افزود.
انگلیسیها بر فاجعهبار بودن اقداماتشان در خرید نااندیشیده مواد غذایی اذعان داشتند[4] و در گزارشهای خود شاهد رها شدن اجساد ناشی از قحطی بودند، اما هیچ کدام از این مشاهدات عینی آنها را از اقدامات خود منحرف نکرد.
در ابتدای جنگ با وجود خرید آذوقههای سربازان داخل ایران قحطی آنچنان گسترده نبود و تأمین ارزاق پلیس جنوب نیز به دلیل محدودیت نظامیان آنها، چندان در قحطی تأثیرگذار نبود، اما متأسفانه اقدام اشغالگران انگلیسی، روسیه و عثمانی، بهویژه انگلیسیها برای ارسال غلات خریداریشده و مواد غذایی دیگر برای سربازان خارج از ایران، که به خاک ایران نزدیک بودند و نیز اشغال شبکه حملونقل و در نتیجه مصادره اسب و شترهای مردم، در کنار طمع تجار و صاحبان مزارع به دریافت ارز خارجی از جمله روپیه یا روبل شدت قحطی را فزونی بخشید.
ابعاد فاجعهآمیز قحطی از زبان شاهدان خارجی
ابعاد فاجعه انسانی ناشی از قحطی، که بیگانگان در تشدید آن و تبدیل آن به یک «جهنم انسانی» نقش داشتند، به حدی بود که برخی از شاهدان و بهتر بگوییم تماشاگران خارجی تشدیدکننده این فاجعه بهویژه انگلیسیها بدون هیچگونه تأسف یا لااقل کاستن از خریدهای آذوقه ایرانیها آنها را بیان میکردند؛ برای نمونه، ژنرال دنسترویل، فرمانده نیروهای انگلیسی موسوم به دنستر فروس، که در بهار 1298 به ایران حمله کردند، بدون اظهار تأسف از نقش متجاوزان و متهم کردن ایرانیان به بیرحمی درمقابل هموطنانشان، از دیدن اجساد زیادی در گیلان، قزوین و همدان سخن به میان میآورد: «در جادهها به مردهها و آنها که داشتند میمردند برخورد کردیم و از روستاهای نیمهویران عبور کردیم که ساکنان آن گرسنه بودند... اگر کسی در شهر (همدان) قدم میزد با دردناکترین صحنهها روبهرو میشد. مردم طوری از کنار (مردهها) رد میشدند که گویی یک دستانداز عادی در راه است».[5]
وی در مسیر قزوین به همدان با جسد چند قربانی مواجه میشود که در میان زیباترین گلها افتاده بودند. او همچنین از اجساد زیادی که در جادههای قزوین به همدان در فواصل مختلف افتاده بودند سخن به میان میآورد.[6]
گزارشهای مشابه دیگری را انگلیسیها و خارجیهای دیگری همچون سرگرد داناهو، افسر اطلاعات مأمور خدمت در ایران، همچنین کنسول آمریکا در تبریز و کشیشها و مأمورین انگلیسی و آمریکایی مقیم در جای جای ایران بیان کردهاند که آوردن همه آنها بدیهی است که در این مقال کوتاه نمیگنجد، اما این گزارشها گاه بسیار دهشتناکتر و دلآزارتر از گزارش دنسترویل انگلیسی است و بررسی آنها از نقشآفرینی مهم انگلیسیها، روسها و عثمانیها در بهوجود آمدن و تشدید این فاجعه و جهنم انسانی حکایت دارد.
در اهمیت نقش اشغالگران همین بس که در گیلان تا زمان حاکمیت جنگلیها خبری از قحطی گزارش نشده است، اما به محض شکست جنگلیها گزارشها از مرگ و میر و گرسنگی از این استان حاصلخیز ایران نیز حکایت دارد.
برخی اقدامات مثبت
در کنار غارت بیامان اشغالگران انگلیسی، روسی و ترک، که وضع تغذیه در ایران را بحرانی کرد، به اقدامات مثبتی هم میتوان اشاره کرد. از جمله این اقدامات، تلاش میسیونرهای آمریکایی بود. آنها مردم را بسیج کردند و با بهرهگیری از نیروهای خود و نیز آموزش دانشآموزان دبیرستانی به شناسایی افراد ذیحق در پایتخت و تغذیه آنها اقدام کردند. این اتفاق مثبت با نام «کمیته امداد»[7] مشهور شد.
همچنین همین عمل اطعام در مواردی توسط برخی از اعضای دولت و خیرین و نیز در مواردی از سوی خارجیهای دیگر مقیم ایران انجام شده است. دولت نیز در مواقعی با دستوراتی به حوزه فروش غلات به انگلیسیها و سایر اشغالگران وارد شد که اگرچه به لحاظ طمع تجار و صاحبان مزارع بزرگ از نتایج آن کاسته شد، اما نشانه آن است که برخی از دولتمردان در برابر این قطحی خانمانسوز دست روی دست نگذاشتند. از جمله میتوان به اقدامات نخستوزیر وقت و نیز ارباب کیخسرو، که از سوی دولت ایران مأمور خرید آرد و غله بود، در مبارزه با محتکران و خرید برخی از غلات موجود از جمله خرید مقدار زیادی جو و غله انبارشده احمد شاه قاجار اشاره کرد که مانع دامنگیرتر شدن این فاجعه انسانی شد.[8]
یکی دیگر از اقدامات دولت و حاکمیت که اگرچه دیرهنگام بود، اما بالاخره انجام شد، «تفتیش ارزاق» بود که به منظور مدیریت اوضاع انجام شد و به منع صدور گاو و گوسفند از ایران، انحصار خرید گندم به وسیله دولت و تحویل آن به انبار غله دولت، ضابطهمندتر کردن خرید و فروش و تجارت غلات در زمان بحران منجر شد.[9]
در این میان شاید انتصاب لامبرت مولیتور بلژیکی به عنوان مدیرکل ارزاق تهران و حومه آن، با اختیارات کامل در امور ارزاق، نیز در مدیریت اوضاع بیتأثیر نبود.
اندک اندک در بهار 1919 با برداشت محصول جدید و نیز تلاشهای دولت از جمله مدیرکل ارزاق در جلوگیری از احتکار و سوءاستفاده مجدد ملاکان، خروج روسها و نیز همکاری بیشتر احمدشاه در فروش ذخیرههای انبار سلطنتی، سایه شوم قحطی از ایران برداشته شد؛ اگرچه سایه فقر و بیمسئولیتی دولتهای غیرمسئول و سوءمدیریت در ایران تا سالها بر روی فقرا و مردم بیچاره سایه افکنده بود.
پینوشتها:
[1] . الهام ملکزاده، «روایت اسنادی قحطی شرق ایران در جنگ جهانی اول»، فصلنامه مطالعات فرهنگی ـ اجتماعی خراسان، صص 106-120.
[2] . محمدقلی مجد، قحطی بزرگ نسلکشی ایرانیان در جنگ جهانی اول 1296 تا 1298 ش/ 1929-1917م، ترجمه محمد کریمی، ویراست دوم، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صص 142-157.