در دوره حکومت محمدرضا پهلوی، نقش نخستوزیر به دلیل تمرکز قدرت مطلقه شاه نادیده گرفته میشد. این موضوع بیانگر یکی از جنبههای پیچیدهای است که در فرایند تصمیمگیری و اجرای سیاستها در دوره حاکمیت وی از تأثیرگذاری بالایی برخوردار بود
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ در دوره حکومت محمدرضا پهلوی، نقش نخستوزیر به دلیل تمرکز قدرت مطلقه شاه نادیده گرفته میشد. این موضوع بیانگر یکی از جنبههای پیچیدهای است که در فرایند تصمیمگیری و اجرای سیاستها در دوره حاکمیت وی از تأثیرگذاری بالایی برخوردار بود. در این نوشتار جزئیات چگونگی برخورد، تعاملات سیاسی و روابط قدرت محمدرضا پهلوی با نخستوزیر در دوره حکومت وی بررسی شده است.
ضعف نخستوزیری؛ هراس از مقابله
تلاش محمدرضا پهلوی برای کنترل کامل دیوانسالاری و تضعیف نخستوزیری در زمان اجرای برنامه اصلاحات ارضی آشکارا مشهود است. علی امینی، نخستوزیر، به دلیل تسلط شاه بر وزارت کشور گاهی از سیاستهای خود عقبنشینی میکرد. محمدرضا پهلوی با همکاری وزارت کشور قادر بود اکثریتی را به مجلس آورد تا در کار دولت اختلال ایجاد کنند.[1] رویارویی خشونتبار 15 خرداد 1342 نیز بهمنزله جنگ رژیم با بخش سنتی بازار و روحانیان بود. آنچه در کشور رخ میداد به انتقال ثقل قدرت دولت از قوه مقننه به قوه مجریه بهویژه به دربار و شاه منجر شد. قدرت رژیم از طریق حذف زمینداران، کنترل بر سازمانهای اجتماعی با تضعیف استقلال اتحادیههای صنفی و بازرگانی و قرار گرفتن تحت پوشش سازمانهای دولتی تقویت شد، اما رژیم به دلیل مقاومتهای این نهادها، در هدفش، یعنی بسیج و پشتیبانی مردمی برای انقلاب سفید و اصلاحات ارضی، شکست خورد.[2]
علی امینی در کنار محمدرضا پهلوی در حاشیه یکی از بازدیدها (سال 1340)
تضادهای جدی در چگونگی اجرای فرآیند اصلاحات ارضی، بین محمدرضا پهلوی و علی امینی (نخستوزیر) بروز کرد. امینی، حامی سازمان اصلاحات ارضی، مداخله شاه در کارهای دولتی را به ارتش و سازمانهای امنیتی و روابط خارجی محدود کرد و دیگر جلسه هیئتوزیران و جلسه شورای عالی اقتصاد در حضور شاه تشکیل نمیشد. وزیران نیز برخلاف گذشته حق شرفیابی به حضور محمدرضا پهلوی و دادنِ گزارش به او را نداشتند و کارها از راه نخستوزیر به آگاهی شاه میرسید.[3] اقدامات امینی بهتدریج سوءظن محمدرضا پهلوی را افزایش داد. سفر او به اروپا و ملاقات با دوگل، رئیسجمهور فرانسه، ملکه انگلیس، صدراعظم آلمان و پادشاه بلژیک بر دامنه نگرانیهای شاه افزود. وقتی امینی به ایران بازگشت، شنید: «شاه دیگر واقعا دارد دیوانه میشود».[4] پس از آن، محمدرضا پهلوی عَلَم را بهجای امینی به نخستوزیری منصوب کرد. در زمان نخستوزیری عَلَم، تقریبا شخصِ محمدرضا پهلوی کارها را در دست گرفت. او میدان زیادی به نخستوزیر نمیداد و خودش نطق و اسناد را توزیع میکرد.[5] بنابراین یکی از تکنیکهای شاه در مقابله با نخستوزیران، ایجاد هراس در دل آنها و در نتیجه عقبنشینی آنان بود.
محمدرضا پهلوی و امیراسدالله علم
شماره آرشیو: 790-۷۹۴ع
نخستوزیری مصدق؛ تضعیف کشور
یکی دیگر از تکنیکهای محمدرضا پهلوی برای مهار نخستوزیری، همراهی نکردن با نخستوزیر در حل مسائل کشور و در نتیجه تضعیف آن بود. بهکارگیری این تکنیک در دوره محمد مصدق مشهود است. سالهای پایانی دهه 1320 و تضعیف حزب توده فرصتی را برای پیدایش یک جنبش ناسیونالیستی در اوایل دهه 1330 فراهم کرد. جبهه ملی نفوذ زیادی بهدست آورد و در مجلس چهاردهم توانست اکثریت کرسیهای مجلس را از آن اعضای خود کند و در رأس آن، دکتر محمد مصدق در سال 1331 نخستوزیر ایران شد. جبهه ملی ائتلافی از چند حزب بود که از میان طبقه متوسط برخاسته بودند. این احزاب با هم متحد شدند تا قدرت مجلس را احیا و بر اجرای قانون اساسی تأکید کنند و برای ملی کردن نفت ایران، که در دست یک شرکت انگلیسی بود، بکوشند.[6]
دکتر محمد مصدق در اولین دیدار خود با محمدرضا پهلوی و ثریا اسفندیاری بختیاری پس از احراز نخستوزیری
جبهه ملی در ابتدا موفقیتهای مهمی بهدست آورد و توانست قانون ملی شدن صنعت نفت ایران را از مجلس بگذراند. فعالیتهای جبهه ملی و تلاشهای مصدق برای تعیین وزیر جنگ، وزرای کابینه و در معرض تهدید قرار گرفتنِ سلطه شاه بر ارتش را باید در مسیر کسب آزادی در نظر گرفت، اما جنبش مصدق با پیدایش اختلافنظر بین نیروهای مذهبی و نیروهای غیرمذهبی و استقبال محمدرضا پهلوی از این اختلافات تضعیف شد. در حقیقت شکاف بین گروهها و احزاب غیرمذهبی و گروهها و نیروهای مذهبی راه را برای وارد کردنِ ضربه از جانب دربار هموار کرد. در زمینه دیپلماسی نیز دولت مصدق با پافشاری روی «سیاست موازنه منفی»، که مفهوم آن دوری از بلوک شرق و بلوک غرب به طور یکسان بود، در عرصه بینالمللی تنها ماند و کودتا علیه دولت وی شکل گرفت.[7] تمامی این موارد گویای این هستند که محمدرضا پهلوی در مقابل نخستوزیرانی که ایستادگی میکردند تاکتیک تفرقهافکنی و همراهی نکردن با آنان به منظور تضعیف دولت را در پیش میگرفت و حتی به کودتا متوسل میشد.
پایستگی مقامات؛ غلبه بر استقلال نخستوزیری
ارتباط دائمی محمدرضا پهلوی و مقامات سیاسی و نظارت شاه بر همه آنها پیامدهای گستردهای برای سیاست ایران داشت. شاید بتوان این پدیده را رفتوآمد شغلی میان متصدیان مختلف دانست؛ چنانکه شاه در مواقعی، از این توان برخوردار بود که فراتر از حق قانونی پیشنهاد کاندیدای مدنظر به مجلس، شخص مدنظر خود را برای تصدی نخستوزیری را به مجلس تحمیل کند یا در مواقع درخور توجهی، وزیر دربارِ خویش را به منصب نخستوزیری نشاند و در تعداد دفعات چشمگیری، نخستوزیر برکنارشده را به وزارت گمارد. در تبیین چرایی رخ دادن این پدیده، با مسئله محدود بودن تعداد کسانی روبهرو میشویم که مقامات ارشدِ نظام به آنها واگذار میشد؛ امری که باید آن را پایستگی مدیران ارشد نظام نامید.
جلسه هیئت دولت به ریاست امیرعباس هویدا در حضور محمدرضا پهلوی
شماره آرشیو: ۱-64544-۲۷۵م
در میان سالهای 1320 تا 1331 چهارصد منصب کابینهای را تنها 144 نفر عهدهدار شدند. پایستگی باعث میشد نخبگانی که به نخستوزیری میرسیدند غالبا از پایگاه اجتماعی ویژهای باشند. آنها از سابقه دوستی شخصی با نخبگان و بهویژه شخصِ شاه بهرهمند بودند. وجه دیگری از این پدیده، به ماهیت سنتی ساختارِ دیوانسالاری محمدرضا پهلوی مربوط میشد: توجه به وفاداری شخصی، به جای تأکید بر احساس وظیفه و استانداردهای حرفهای مهمترین معیار گزینش افراد برای مناصب حساس بود و در نتیجه استقلال نخستوزیری مهار میشد.[8]
نابودی هویت نخستوزیری، شکست پل پیروزی
نادیده گرفتنِ هویت و استقلال نخستوزیری از جانب محمدرضا پهلوی پیامدهای منفی مهمی داشت و باعث شد در بزنگاه نیاز به نخستوزیری، مورد استقبال جامعه قرار نگیرد. در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی، رقابت بین دولت و جامعه به نبرد بر سر موجودیت تبدیل شده بود و حتی عذرخواهی عمومی شاه و وعده برقراری دولت پاسخگو نیز نتوانست اوضاع انقلابی را تعدیل کند. سرانجام محمدرضا پهلوی با خروج از ایران موافقت و شاپور بختیار را به نخستوزیری منصوب کرد. در آن زمان دیگر حرکت انقلاب متوقفناشدنی بود. دولتی که بختیار کنترل آن را در دست گرفت، بیشتر به ساختمانهای دولتی و پستهای ارتش و پلیس محدود میشد. در حقیقت کشور به وضعیت تقریبا فلج رسیده بود و فقط مقامات نظامی قادر به ایجاد هرگونه فعالیت اداری بودند و جامعه مدنی نخستوزیر جدید را تأیید نمیکرد. او را بسیاری از مخالفان لیبرال انکار و حتی سلطنتطلبها تحقیر کردند. در چنین شرایطی اهداف بختیار چیزی جز بلندپروازی نبود. در حقیقت قولهای بختیار نظیر آزادی مذهبی، آزادی زندانیهای سیاسی، دفاع از حقوق بشر و آزادی احزاب سیاسی قانونی برای فعالیت در داخل کشور و حتی دستور انحلال ساواک بدون پشتوانه و حمایت نخبگانی و گروههای سیاسی چیزی جز رؤیاپردازی به دلیل خطاهای محاسباتی نبود.[9] دولت بختیار کمی بیش از یک ماه دوام آورد تا اینکه در برابر فشارهای مردمی فروپاشید. شاید بتوان یکی از دلایل همراهی نکردن جامعه با بختیار و سرعت شدید فروپاشی دولت او را نابودی هویت نخستوزیری توسط محمدرضا پهلوی و شکستن آخرین پل پیروزی دانست.
فشرده سخن
محمدرضا پهلوی با تمایل به کنترل بیشتر و تلاش برای حفظ قدرت خود، نهتنها از نخستوزیران با توانمندیهای سیاسی پشتیبانی نمیکرد، بلکه با اقداماتی همچون تغییر مکرر نخستوزیران و تحمیل این مسئولیت به افرادی با اهمیت کمتر، از ایجاد پایگاه قوی نخستوزیری و نیز از مواجهه آنان با مطالبات جامعه مدنی پرهیز میکرد. نادیده گرفتن جایگاه نخستوزیر توسط محمدرضا و ایجاد تنشها و مخالفتها با آنان، باعث ایجاد تنش بین دولت و جامعه و عدم پذیرش عمومی مقام نخستوزیری برای عبو از بحران رژیم شد. نادیده گرفتن استقلال نخستوزیر و بیتوجهی به مطالبات جامعه، در پایان به فروپاشی نظام منجر شد.
پینوشتها:
[1] . خاطرات علی امینی، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، نشر گفتار، 1376، ص 186.
[2]. مسعود کارشناس، نفت، دولت و صنعتی شدن در ایران، ترجمه یوسف حاجی عبدالوهاب و دکتر علیاصغر سعیدی، تهران، گام نو، 1382، صص 137-138.
[3]. امیر اسدالله عَلَم، یادداشتهای عَلَم، ویرایش و مقدمه از علینقی عالیخانی، ج 1، تهران، کتابسرا، چ دوم، 1372، ص 43.
[4]. وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، از 1299 تا 1357، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1396، ص 436.
[5]. مرتضی رسولیپور، گفتوگو با عباس سالور، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1394، ص 271.
[6]. علی اردلان، دفاع از آزادی: خاطرات، گفتهها و نوشتههای علی اردلان از جبهه ملی و جنبش آزادیخواهی در ایران، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، 1400، صص 37-40.
[7]. عباس نعیمی جورشری، اصلاحطلبی ناکام: واکاوی تئوریک جنبش ملی نفت و دولت دموکراتیک مصدق، تهران، نقد فرهنگ، 1398، صص 100-110.
[8]. مرتضی دهقاننژاد و امیر آغایلی، «بررسی و تحلیل ماهیت و نقش سیاسی وزارت دربار در عصر پهلوی دوم»، پژوهشهای تاریخی، ش 3 (آذر 1393)، صص 12-14.