ماندگاری طولانی امیرعباس هویدا بر مسندِ نخستوزیری (به مدت سیزده سال) موضوعی است که همواره مورد توجه محققان بوده است، اما راز این ماندگاری را باید در تغییراتی جست که در دهه 1340 رخ داد
در تاریخ معاصر ایران کسی را مانند امیرعباس هویدا نمیتوان یافت که بدون وقفه، سیزده سال (از بهمنماه 1343 تا مردادماه 1356) بر مسندِ نخستوزیری تکیه زده باشد. هویدا پس از حسنعلی منصور، میراث او را تحویل گرفت، اما ماندگاری طولانی او در این پست همواره موردتوجه محققان بوده است. با چنین اهمیتی، نوشتارِ پیش رو به راز این ماندگاری اختصاص یافته است و تلاش دارد تا پرتوی نوینی بر چرایی ماندگاری هویدا افکند. مهمترین دلایل این ماندگاری بهقرار زیر است.
محمدرضاشاه بر قایقِ آرامش
از سالهای نخستینِ دهه 1340 یک تغییر اساسی در دولتمردان حاکم ایجاد شد. شاه مایل بود بیشتر از نیروهای جوان تحصیلکرده استفاده شود و دولتمردان باتجربه که در رده سنی شاه یا بالاتر از او قرار داشتند، کنار گذاشته شدند. این جوانان دوران ضعفِ شاه را به چشم ندیده بودند و قاعدتا حرفشنوی بیشتری از مقام سلطنت داشتند.1
در واقع تفکر محمدرضا پهلوی از دهه 1340 تا واپسین لحظاتی که پای او بر خاک ایران بود با تکروی و فردمحوری پیوندی عمیق یافته بود. تفکر او این بود که نخستوزیر هر چه مطیعتر بهتر، مجلس هر چه مطیعتر بهتر. هویدا یکی از این سیاستمداران جوان بود. او شاید بهترین فرد برای ارضا و اجرای مقاصد محمدرضا بود. هویدا و وزرایش در حقیقت نوکران شاه بودند و از خود شخصیتی نداشتند. دهههای 1340 و 1350، شاه بیشتر با کسانی همراهی میکرد که با سیاستها و افکار او تضادی نداشته باشند. هویدا در دسته این سیاستمداران قرار میگیرد. سیاستمداری که خود را «چاکر» و علم وزیر دربار را «غلام شاه» مینامید.2 خود هویدا در جایی اذعان کرده که «اینجا مثل شرکتی است که شاه رئیس آن است و من مدیرعامل آن محسوب میشوم».3
البته بخشی از مطیع بودن آن نیز به زیرکی او بر میگشت. هویدا با زیرکی موفق شد به داخل سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی نفوذ کند و مخصوصا تلاش کرد از گزارشهای آنان برای کنار زدن رقبای احتمالی خود استفاده نماید. بهاینترتیب توانست مخصوصا در سالهای آخر سلطنت، برج عاجی در اطراف شاه بهوجود آورد. میکوشید به او تلقین کند که همهچیز روبهراه است، همهچیز بیعیب و نقص است، همهچیز در حال بهبود و پیشرفت است. او و ارتشبد نصیری، رئیس ساواک، در اجتناب «از تکدر خاطر ملوکانه» همدست بودند. این ویژگی هویدا را به فردی تبدیل کرده بود که شاه را بر قایق آرامش مینشاند تا سیاستهای خود را پیش ببرد.
هویدا؛ مجری تغییرات نهادی در جهتِ اقتدار سلطنت
کارکردهای نهادی و سیستماتیک یک نظام سیاسی اگر بهگونهای صحیح عمل کنند، میتوان شاهد شفافیت و مشارکت شهروندان در آنها بود. در دوره محمدرضا پهلوی چنین اتفاقی رخ نداد و تلاشهای نهادی او بیشتر در قالب سلطنت مطلقه و اقتدارگرایی قرار داشت. هویدا در پیش بردن این رویه به محمدرضاشاه کمکهای مهمی کرد و از همان ابتدا و هنگامیکه هویدا دبیر کلی حزب رستاخیز را پذیرفت، آغاز شد. حزب رستاخیز تنها در تأسیس و انتخاب رئیس وابسته به شخص شاه نبود، بلکه در فرایندهای درونحزبی نیز ردپای اقتدارگرایی نهادی محمدرضا پهلوی نمایان است.
با پایان یافتن انتخابات دوره 24 مجلس شورای ملی، شاه به تشکیل دو جناح در درون حزب رستاخیز تمایل نشان داد. امیرعباس هویدا، نخستوزیر و دبیر کل وقت حزب رستاخیز، دستور داد در اولین فرصت مقدمات تشکیل و فعالیت جناحهای حزبی فراهم شود. هویدا در 17 و 18 تیرماه 1354 گروهی از مقامات دولتی و حزبی و نیز وکلای مجلسین سنا و شورای ملی را به هتل اینترکنتینانتال دعوت و قصد شاه را برای تشکیل دو جناح حزبی تشریح نمود و تأسیس دو جناح حزب را به اطلاع آنان رسانید. به دنبال تشکیل دو جناح، جمشید آموزگار و هوشنگ انصاری، به ترتیب برای رهبری «جناح ترقیخواه» و «جناح لیبرال سازنده» برگزیده شدند. آموزگار و انصاری علاوه بر رهبری دو جناح حزبی، به ترتیب، وزارت کشور، وزارت دارایی و امور اقتصادی را نیز اداره میکردند. حتی اسامی جناحها نیز با دخالت هویدا تغییر پیدا میکرد، بهگونهای که مدتی پس از آغاز فعالیت دو جناح یادشده، اسامی آنها به ترتیب به جناحهای پیشرو (بهجای ترقیخواه) و جناح سازنده (بهجای لیبرال سازنده) تغییر یافت و هویدا اسامی اخیر را به دلایلی که بر ما معلوم نیست مناسبتر از عناوین سابق ارزیابی کرد.4
هویدا آنچنان غرق در اجرای فرمان شاه بود که حتی وقتی عبدالمجید مجیدی (وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامهوبودجه ایران) به او گفت: «ما حاضریم بیاییم جوابگو بشویم برای کارهایی که کردهایم، ولیکن این کاری است ــ در واقع پوست خربزهای است ــ که زیر پای شماست» و حتی به هویدا گوشزد کرد که این نشانهای است که شما دیگر مطلوب نیستید، هویدا باز هم باید فرمان شاه را اجرا میکرد و خود او نیز در آخر اسیر همین کمیسیون شاهنشاهی شد
تشکیل کمیسیون شاهنشاهی ــ جهت پاسخگویی مدیران ردهبالا ــ از دیگر فرمانهایی بود که هویدا بهخوبی اجرا کرد. اواخر دولت او بود که جلسات کمیسیون شاهنشاهی به ریاست معینیان و با حضور تیمسار فردوست تشکیل و جریان آن از تلویزیون پخش میشد. وزیران یکییکی میآمدند و ایرادات خود را توضیح میدادند. اولینبار هویدا داشتنِ چنین طرحی از جانب محمدرضا پهلوی را اعلام کرد. برخی از دولتمردان پهلوی تلاش زیادی کردند تا به هویدا بفهمانند که کار درستی نیست و حتی ممکن است اثرات نامطلوبی برای مملکت و دستگاه داشته باشد. هویدا شبی در خانه فاطمه پهلوی که برخی در آن میهمان بودند، چنین بیان کرد که تصمیم به تشکیل کمیسیون رسیدگی گرفته شده است و خودتان را آماده جوابگویی بکنید.
هویدا آنچنان غرق در اجرای فرمان شاه بود که حتی وقتی عبدالمجید مجیدی (وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامهوبودجه ایران) به او گفت: «ما حاضریم بیاییم جوابگو بشویم برای کارهایی که کردهایم، ولیکن این کاری است ــ در واقع پوست خربزهای است ــ که زیر پای شماست.» و حتی به هویدا گوشزد کرد که این نشانهای است که شما دیگر مطلوب نیستید،5 هویدا باز هم باید فرمان شاه را اجرا میکرد و خود او نیز در آخر اسیر همین کمیسیون شاهنشاهی شد. جالبتر آن است که او هنگامیکه باید بازداشت میشد چنین گفت: «من سرباز اعلیحضرت هستم... هر دستوری که فرمانده به من بدهند من اجرا میکنم، با کمال میل و آمادهام».6 در مجموع هویدا به مجری فرمانهای شاه در سطح نهادی و در جهت اقتدار سلطنت تبدیل شده بود و درنتیجه دولت که قوه مجریه بود آن طوری که بایدوشاید، قدرت تصمیمگیری نداشت.
ابتکار شاه در عرصه بینالملل؛ همراهی هویدا
طرح شاه برای آینده ایران مبتنی بر رشد اقتصادی و نه توسعه سیاسی و رشد اقتصادی همزمان بود. در خصوص هویدا نیز چنین بود. برای پیجویی ریشههای این «اقتصادزدگی» باید جوانب متعددی از تجربیات و تمایلات فکری وی را موردتوجه قرار داد. اندیشههای سیاسی هویدا در سالهای دهه دوم قرن حاضر شکل گرفت؛ یعنی در دورهای که مهرومومهای مارکسیستی و بهطور ویژه روایت استالینی آن هژمون بود. اکثر مارکسیستهای آن روزگار به تأسی از استالین بر این اعتقاد بودند که اگر بتوان زیربنای اقتصادی جامعه را دگرگون کرد، روبنای فرهنگی و سیاسی نیز به توازن زیربنا دگرگون خواهد شد.7
شاه دست یافتن به چنین رشدی را در پیوند عمیق با غرب میدانست. سرسپردگی هویدا شرایط را فراهم کرد تا دست به ابتکار عمل در حوزه سیاست خارجی با الگوی «مستقل ملی» بزند تا با پیوند با غرب این آرزو را برآورده سازد. در این دوره شاه در سیاست خارجی نقش اساسی را ایفا میکرد. اگرچه نقش هویدا را در این زمینه نمیتوان نادیده گرفت، اما سکان هدایت سیاست خارجی بهکلی در دستان شاه قرار میگیرد.8
شاه همهچیز را در دست داشت. وزارت خارجه اصولا نمایشی شده بود و مرکز سیاست خارجی ایران خودِ شاه بود. حتی گاهی در ملاقات با هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه آمریکا، وزیر امور خارجه ایران اجازه حضور نمییافت. یکبار علم میگوید: «من بهجای وزیر خارجه خجالت کشیدم!». شاه به وزارت خارجه گفته بود که هیچ مقامی غیر از خودش حق ندارد در کارهای وزارت خارجه مداخله کند. حتی گفته بود که فریدون هویدا، برادر هویدا که نماینده ایران در سازمان ملل بود، حق ندارد به نخستوزیر گزارش بدهد. فریدون هویدا در زمانی نیز به جرم «گزارش به برادرش» توبیخ شد.9 هویدا این نحوه مدیریت را دیده بود که به برادرش (فریدون) گفت: «مگر او میگذارد کسی احساس مسئولیت هم بکند؟ همه تصمیمها را خود شخصا میگیرد».10
در نهایت گزارش سفارت آمریکا پیرامون شاه در سال 1354 به وزارت خارجه آن کشور، تمامِ آنچه آمد را تصدیق میکند. بر اساس این گزارش، شاه در کلیه سطوح و فعالیتها دخالت میکند تا مطمئن شود که ملت در راه ترسیمی او باقی است و «شاه در مورد مسائل سیاسی از دیگران کمتر نظر مشورتی میخواهد بنابراین پارهای از ناظران بر این باورند که او از واقعیتها جدا شده است».11
فشرده سخن
شاه در دهههای 1340 و 1350 در جهتِ اقتدارگرایی و شخصمحوری عمیقی در حرکت بود و تمامی سیاستها را همانند یک بازی برای دست یافتن به آرزوهای خود طراحی میکرد. در این بازی، هویدا مهرهای بس مطلوب بود. هویدا با سیاست داخلی و خارجی شاه مخالفتی نداشت و همراه بیبدیلی برای شاه محسوب میشد. همه اینها به شاه آرامش بخشیده و رضایت بیسابقهای را رقمزده بود؛ بنابراین محمدرضا پهلوی مهرهای چون هویدا را به مدت سیزده سال برای بازیای حفظ کرد که خود طراحی و قوانین آن را مشخص میکرد.
.
محمدرضا پهلوی در مراسم سلام خاص در حضور عدهای از وزرای کابینه هویدا در کاخ گلستان
شماره آرشیو: 5724-11ع
پی نوشت:
1. محمد سمیعی، نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، تهران، نشر نی، 1397، چ سوم، ص 542.
2. اسکندر دلدم، زندگی و خاطرات امیرعباس هویدا، تهران، نشر گلفام، 1372، ص 178.
3. محمد سمیعی، همان، ص 542.
4. مظفر شاهدی، حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ، ج 1: خودکامگی در ایران عصر پهلوی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1382، صص 435-438.
5. خاطرات عبدالحمید مجیدی، ویراستار حبیب لاجوردی، تهران، گام نو، 1382، چ سوم، صص 170-171.
6. همان، ص 182.
7. عباس میلانی، معمای هویدا، تهران، نشر اختران، چ سیزدهم، 1382، صص 45- 46.
8. محمد اختریان، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران، تهران، انتشارات علمی، 1375، ص 115.
9. محمد سمیعی، همان، ص 521.
10. فریدون هویدا، سقوط شاه، تهران، اطلاعات، 1374، چ هفتم، ص 31.
11. محمد سمیعی، همان، ص 522. https://iichs.ir/vdcb.8bwurhbg8iupr.html