پس از خرداد 1357ش وضعیت کاملا دگرگون شد و همه طبقات و گروههای اجتماعی به صف مخالفان رژیم پهلوی پیوستند و دامنه اعتراضات بیش از پیش گسترش یافت و موج مهارنشدنی انقلاب اسلامی را بهوجود آورد. رژیم برای رویارویی با این بحران، استراتژی جدیدی در پیش گرفت
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکدهتاریخمعاصر؛ در سال 1356ش سیاستهای حکومت پهلوی در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی که براساس برنامه توسعه/ نوسازی از بالا و انقلاب سفید تدوین شده بود، به بنبست رسید. افزایش نارضایتیها و گسترش بحران سیاسی و اقتصادی که از نیمه سال 1356ش آغـاز شد، در مردادماه 1357ش بهسرعت افزایش یافت و پس از آتشسـوزی سـینما رکـس آبادان شدت گرفت. هـراس محمدرضا پهلوی و نخبگان رژیـم از این موضوع به اندازهای بود که آنها تصمیم گرفتند در تاکتیکها و اهداف سیاسی خود بـازنگری کنند تا به ظن خود با سازوکارهای جدیـد اوضـاع رو به بحران را آرام سازند.
رژیم و دولتهای غربی بهخصوص آمریکا چاره کار را در اصلاح ساختار حکومت و اتخاذ سیاستهای سازشگرانه و اعطای برخی امتیازات به مخالفان دیدند، اما مخالفان نهتنها با امتیازاتی که به آنها داده میشد آرام نمیشدند، بلکه با هر قدم عقبنشینی دولت، گامی به جلو برمیداشتند و پایههای لرزان حکومت را به سقوط نهایی نزدیکتر میکردند. نوشتار حاضر پس از بررسی اجمالی اقدامات و امتیازاتی که حکومت پهلوی برای کنترل مخالفان، جلب تودهها به سوی خود و نیز کاستن از تب انقلابی ایران انجام داد، علل ناکام ماندن و سرانجام شکست سیاستهای تشویقی دولت در برابر گروههای مخالف و انقلابی را برخواهد شمرد.
ستیزهای اجتماعی و رویارویی رژیم پهلوی با بحران
در اواسط دهه 1350ش، به نظر میرسید رژیم پهلوی با تکیه بر ارتش عظیم، دیوانسالاری گسترده و درآمدهای بیحساب نفتی، همانند سدهای عظیمی که ساخته و نام بستگان خود را بر آنها نهاده بود، پایدار و برجاست. حتی اندک افرادی که به ثبات رژیم چندان امیدوار نبودند و از تنشهای اجتماعی پنهان و رو به گسترش آگاهی بیشتری داشتند، پیشبینی میکردند که این نظام تا پایان دهه 1360ش، یعنی دوران کاهش درآمدهای نفتی، پایدار بماند، اما دو بحران غیرمنتظره، یعنی بحران اقتصادی به شکل تورم حاد، و بحران ناشی از اعمال فشارهای خارجی برای رعایت حقوق بشر و تعدیل کنترلهای پلیسی، این محاسبات را کاملا بیاعتبار کرد.[1]
تا اواخر آبان 1356ش، در فضای باز سیاسی پدیدهآمده در نتیجه فشارهای بینالمللی، سازمانهای سیاسی قدیم و جدید و گروههای عمده مخالف حکومت کم کم به صحنه آمدند. جبهه ملی، نهضت آزادی، حزب توده، رهبران مذهبی و نیروهای دینمدار از جمله مهمترین گروههای مخالف رژیم بودند که با فعالیتهایی همچون تهیه و انتشار بیانیههای اعتراضآمیز، نامههای سرگشاده، تشکیل میتینگ، سخنرانی و برپایی تظاهراتهای خیابانی ضمن انتقاد/ اعتراض به سیاستهای رژیم پهلوی، در پیکر بهظاهر استوار آن شکافهای عمیقی پدید آوردند. در دیماه همان سال، اعتراضهای خیابانی چند برابر شد و با افت و خیزهایی تا خرداد سال 1357ش تداوم یافت، اما پس از خرداد 1357ش وضعیت کاملا دگرگون شد و همه طبقات و گروههای اجتماعی به صف مخالفان پیوستند و دامنه اعتراضات بیش از پیش گسترش یافت[2] و موج مهارنشدنی انقلاب اسلامی را بهوجود آورد. رژیم برای رویارویی با این بحران، استراتژی جدیدی در پیش گرفت.
اعمال سیاستهای تشویقی
در پیش گرفتن سیاست فضای باز سیاسی و برقراری موازنه میان حاکمیت و گروههای مخالف، که براثر فشارهای دولت دموکرات آمریکا و از سال 1356ش آغاز شده بود، با افزایش دامنه ناآرامیها و اعتراضها ادامه یافت. شاه کوشید با دادن امتیازات بیشتر به مخالفان، بهویژه مخالفان میانهرو از شدت بحران بکاهد؛ بنابراین، در سالگرد انقلاب مشروطه اعلام کرد که بهزودی یک «دموکراسی نوع غربی» برقرار خواهد شد و همه احزاب بهجز حزب توده خواهند توانست در مبارزه انتخاباتی آینده شرکت کنند. محمدرضا پهلوی همچنین، 261 زندانی سیاسی دیگر را بخشید، به فرستادن تظاهرکنندگان دستگیرشده به دادگاههای مدنی، که معمولا در آنجا تبرئه میشدند، ادامه داد. دادن مجوز فعالیت به مطبوعات مخالف، بیرون بردن نیروهای نظامی از دانشگاهها و عضویت اختیاری نمایندگان در حزب رستاخیز و نیز اجازه احیای برخی احزاب همچون حزب پانایرانیست از دیگر سیاستهای تشویقی شاه برای کاهش نارضایتیها و جلب اعتماد گروههای مخالف بود.[3] همچنین، او برای جلب رضایت رهبران مذهبی، چهار ژنرال ارتش خود را به همراه عبدالکریم ایادی، پزشک مخصوص خود، که همگی بهائی بودند، برکنار کرد.[4]
جابهجایی مهرهها و تعویض دولتها
با افـزایش اعتراض نیروهـای مـذهبی، محمدرضا پهلوی در 5 شهریور، جمشید آموزگار، نخستوزیر وقت، را برکنار و جعفر شریفامامی را به نخستوزیری تعیین کرد و اختیارات نامحدودی به وی داد تا با روحانیان میانهرو گفتوگو کند. شریفامامی از خانوادهای روحانی بود، با برخی از آیات آشنایی داشت و چند سال میزبان شخصیتهای مذهبی که از کشورهای عربی به ایران میآمدند، بود.[5] بنابراین آنچه در این برهه زمانی عینیت پیـدا کـرده فراگیـر شـدن خیزش انقلابـی و سرایت کردن در لایههای مختلف اجتماعی جامعه ایران بود؛ ازهمینرو، محمدرضا پهلوی با انتخاب شریفامامی به مقام نخستوزیری میخواست چنـین وانمود کند که از گذشته بریده است و قصد دارد به ارزشهای سنتی و اسلامی کشور باز گردد.[6]
شریفامامی با شعار «آشتی ملی» کار خود را آغاز کرد. آشتی ملی او بهسرعت تیتر رسانهها شد و خود او نیز ضمن یادآوری وابستگیاش به خاندان روحانیت، از مردم خواست برای تشکیل «دولت آشتی ملی» به پا خیزند. دولت شریفامامی بازی خود را خوب شروع کرد، اما در ادامه ماجرا نتوانست تصویر مقبول و تازهای از رژیم سلطنت به نمایش بگذارد. شریفامامی که کابینه خود را کابینه آشتی ملی معرفی کرده بود، با سیاستهای فریبکارانه خود سعی کرد اندکی از التهاب و تشنجهای جامعه بکاهد. او در اولین اقدام خود مبدأ تاریخ را از سال شاهنشاهی به هجری شمسی تغییر داد و طی اعلامیهای، دولت جدید را در اعطای آزادی فعالیت به احزاب قانونی، احترام به روحانیت و احکام اسلامی، توجه بیشتر به دانشگاهها و مسائل جوانان، آزادی فعالیتهای سیاسی به جز حزب کمونیست، تعقیب متجاوزین به بیتالمال، مصمم دانست.[7] همچنین، بسیاری از روحانیونی را که از سالهای گذشته در زندان بودند، آزاد ساخت و دستور تعطیلی کازینوها و قمارخانهها را در سراسر کشور صادر کرد.[8]
شکست سیاست تعدیل و سازش
در آغاز به نظر میرسید این تدابیر شریفامامی کارساز باشد، اما اندکی بعد و با وجود وعدههایی که داده شده بود نشانهای از همراهی مردم با رژیم دیده نشد و برعکس بر شدت اعتراضها در بیشتر شهرها افزوده شد و حتی تظاهرات به زد و خورد مردم با نیروهای نظامی، کشته و مجروح شدن عدهای و دستگیری تظاهرکنندگان میانجامید.[9] این اعتراضها وقتی شدت گرفت که امام خمینی(ره) از تبعیدگاه خویش، دیدگاهشان را درباره دولت جدید چنین عنوان کردند: «در این موقع بسیار حساس تاریخ ایران، شاه به وسیله کارشناسان خود دست به توطئه خطرناکی زده است... تبدیل مهره به مهرهای که از اول با اسلحه فریب و ریاکاری وارد میدان شده است به امر شاه، توطئه اغفال ملت و شکستن نهضت اسلامی است، و به هدر دادن خون جوانان عزیز اسلام».[10]
همچنین، امام خمینی با تأکید بر خودداری کردن از هرگونه سازش خطاب به نیروهای انقلابی چنین اظهار کردند: «ملت ایران بداند که در لب پرتگاهی است که با اندک غفلت سقوط میکند، ... لازم است نهضت شریف اسلامی خود را تا برچیده شدن رژیم ظالمانه و قلدری ادامه دهید و به وعدههای پوچ دولت غیرقانونی توجه نکنید...».[11] بدینترتیب، شریفامامی که تازه دو هفته کارش را شروع کرده بود، با بزرگترین راهپیمایی تاریخ ایران با شرکت بیش از سهمیلیون نفر در سراسر کشور[12] روبهرو شد.
امام خمینی در دیدار با جمعی از دانشجویان و علاقهمندان
در روزهای اولیه اقامت در نوفل لوشاتو
در حقیقت، امام خمینی از همان آغاز قیام، هدف را یک انقلاب تمامعیار قرار دادند و هرگونه توقف یا عقبگرد یا معاملهای را در این مسیر بهشدت رد کردند؛ بنابراین، در تمامی مراحل قیام، مردم و گروههای مبارز را به ادامه اعتراضها تا سرنگونی رژیم فراخواندند. حتی هنگامیکه محمدرضا پهلوی در واپسین تلاشها برای حفظ سلطنت خویش در یک نطق تلویزیونی اعلام کرد: «پیام انقلاب» مردم را شنیده است، بهزودی انتخابات آزاد برگزار خواهد کرد و «اشتباهات گذشته» را جبران خواهد کرد، امام خمینی از پاریس پیام فرستادند که اگر شاه واقعا «صدای انقلاب» مردم را شنیده است، باید بیدرنگ استعفا دهد و در برابر دادگاه اسلامی قرار گیرد. ایشان، همچنین اعلام کردند: جایی برای مصالحه و سازش وجود ندارد، هرکس به این حکومت ملحق شود به اسلام خیانت کرده است و مردم هم باید تا هنگامی که سلطنت را از بین نبردهاند، از پای ننشینند.[13]
فرجام سخن
رژیم پهلوی زمانی به سیاست تعدیل و سازش و اعطای امتیازات به مخالفان روی آورد که میدانست دوران «بزرگ ارتشتاران» به سر آمده و مُلک از دست مَلک خارج شده است. اوضاع عادی نبود، هرچند مقامات و رسانههای حکومتی تلاش بزرگی برای عادی جلوه دادن شرایط آغاز کرده بودند، اما توسعهنیافتگی سیاسی، بحران اقتصادی، تظاهراتهای پیدرپی و از همه مهمتر مواضع سازشناپذیر امام خمینی(ره)، این سیاست را ناکام گذارد. نکته مهم آن است که شاید آنگونه که برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا در دوره کارتر، نوشته است: «سیاست برقراری سازش و اعطای امتیازات به مخالفین به شرطی میتوانست مؤثر واقع شود که این سیاست دو یا سه سال قبل از آن، یعنی قبل از اینکه بحران از نظر سیاسی به یک مرحله حاد برسد، اتخاذ میگردید».[14]
پینوشتها:
[1] . یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1384، صص 612-613.