«امام خمینی و ایجاد تحول در تاریخ اسلام و ایران» در گفت‌وشنود با دکتر عبدالله گنجی

تجدید نظرطلبان می‌گفتند: پس از امام نمی‌توان راه ایشان را ادامه داد!

تببین مکتب و کارنامه فکری ـ سیاسی امام خمینی، از ضرورت‌های قطعی دوران اکنون به‌شمار می‌رود. چه اینکه حجم تحریف و واژگونه‌نمایی در این حوزه، فراوان می‌نماید. در گفت‌وشنود پی‌آمده، دکتر عبدالله گنجی، پژوهشگر مسائل سیاسی، در بسط این مقوله سخن گفته است
تجدید نظرطلبان می‌گفتند: پس از امام نمی‌توان راه ایشان را ادامه داد!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
مبدأ آشنایی شما با نام و اندیشه امام خمینی، به چه دوره‌ای بازمی‌گردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من از طریق برادرم، با نام و مکتب حضرت امام خمینی آشنا شدم. در سال 1356، حدود نُه سال داشتم و ایشان عکس‌های حضرت امام را می‌آورد و ما در مدرسه پخش می‌کردیم. امام هم رهبر دینی ما بودند، که به دلیل جایگاه، صداقت و درک عمیق آن بزرگوار به ایشان علاقه‌مند بودیم، هم در نوجوانی که وارد جبهه شدیم، به لحاظ عاطفی و اعتقادی به ایشان وابستگی شدید پیدا کردیم. او برای ما، تجلی همه خوبی‌ها و آرمان‌های محقق‌نشده بود.

مکانت امام خمینی در تبیین اندیشه سیاسی اسلام را چگونه می‌بینید؟
حضرت امام در حوزه بسط و تحقق اسلام سیاسی، پس از امامان معصوم(ع)، در عداد اولین‌هاست و ما در تراز آن بزرگوار، تقریبا کسی را نداریم! البته در تشیع، که قرن‌هاست نداریم! در تسنن هم در دوران معاصر، کسی که بتواند چنین تحول عظیمی را ایجاد کند، نمی‌بینیم. زیرساخت فکری امام، یک اندیشه کلان‌نگر بود و نه صرفا یک رویکرد، تصمیم یا راهبرد مقطعی. تکانه‌ای که امام در اندیشه و معرفت دینی ایجاد کرد، در دویست سال اخیر جهان اسلام و از سوی یک رهبر دینی، کاملا بی‌نظیر است. از این جنبه، امام به هیچ روی با چهره‌هایی چون: سیدجمال و اقبال لاهوری، یا بزرگان متأخر شیعه چون: علامه طباطبائی، شهید صدر و دیگران قابل مقایسه نیست.
مهم‌ترین وجه از پروژه امام، این است که در دوران حاکمیت مدرنیته، توانست براساس اجتهاد پویا ــ که البته وفادار به فقه جواهری است ــ حکومتی مبتنی بر دین را تشکیل دهد، که به لحاظ فقهی بسیار جذاب و ساختارشکن است. امام دین را به شکل روزآمد وارد سیاست کرد. به عبارت دیگر، امام زندگی امروزین را پذیرفت. توسعه به مفهوم متعارف آن، تحزب، مشارکت، انتخابات، دانشگاه، ماشین (که جلال آل احمد به مثابه نماد زندگی نوین از آن اسم می‌برد) و مواردی از این دست را، قبول کرد و اینها را با مدلی که از دینداری ارائه نمود، قابل جمع دانست. نظام سیاسی و مردم‌سالاری امام، متکی بر نگاه درون‌دینی اوست. بومی‌گرایی امام اثبات کرد که اندیشه دینی ظرفیت و توان حل مسائل بشری را دارد. در دهه‌های اخیر، اندیشمندان سیاسی مخصوصا در میان اهل سنت، روی تحولی که امام ایجاد کرد، خیلی کار کردند. به‌هرحال عظمت امام از این جهت است که موجب تجدید حیات همه‌جانبه اسلام، به‌ویژه اسلام سیاسی در دوره حاضر بود.
 

روش امام خمینی در مبارزه سیاسی و معرفی فکری که بدان اشاره کردید، چگونه بود؟
اندیشه‌ورزی و گفت‌وگو؛ لذا امام هرگز در دوران مبارزه، سلاح را تجویز نکرد و این یکی از بزرگ‌ترین افتخارات ایشان و ماست. امام فقط آگاهی عمومی و حضور گسترده مردم را برجسته کرد و به اذعان دوست و دشمن، همین هم رمز موفقیت ایشان بود.
 
بسیاری از نهضت‌های مصلحان و احیاگران اسلامی در قرن‌های معاصر، دستخوش افول و تحریف شده است. از دیدگاه شما، چرا پس از سپری شدن دهه‌ها از رحلت امام خمینی، این اتفاق نیفتاد؟
موضوع جانشینی و پیوستگی حداکثری رهبریِ پس از امام به مکتب ایشان، امر بسیار مهمی است که من به شکلی مبسوط، در کتابی به آن پرداخته‌ام. در اغلب انقلاب‌های دنیا، جانشینان بنیان‌گذار آن، از مسیر اولیه عدول کردند؛ برای مثال الان در چین از زمان رهبری مائو، تنها نظام تک‌حزبی مانده و دیگر چیزی به اسم کمونیسم وجود ندارد! اما رهبر معظم انقلاب مانند امام، به اسلام فقاهتی و در عین حال پویا معتقد و پایبندند و لذا گرفتار لیبرالیسم و امثالهم نمی‌شوند. در میان یاران قدیم و جدیدِ امام، خیلی‌ها به ایشان ارادت عاطفی دارند، اما کسی که ارادت عملی هم دارد و همچنان با قدرت سیره و مسیر امام را ادامه می‌دهد، رهبری هستند. بسیاری از شاگردان و همراهان امام، در مقاطعی احساس کردند که دیگر نمی‌شود با ایشان جلو رفت و بعضی‌ها حتی این را هم گفتند و بر آن اصرار هم ورزیدند. از نگاه برخی، یکی از اتهامات رهبری این است که ایشان روی تفکر و خط امام اصرار و پافشاری جدی می‌کنند.
 
از دیدگاه شما، چگونه می‌توان امام خمینی را به نسل جدید، که هیچ شناخت، درک و خاطره‌ای از ایشان ندارد، شناساند؟
به نظرم اولین گام، شناخت ایران معاصر است. ما حدود دویست سال است که با غرب آشنا شده‌ایم و آثار این آشنایی را باید بر تمام ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران بررسی کرد. دومین گام، دیدن مسئله از منظر هویتی است. نسل جوان ما اگر بداند که بعد از جنگ جهانی اول، چه بر سر ایران و مختصات هویتی آن آمده و چگونه تمام این منطقه و به‌خصوص کشورش، دچار بحران شده است، عظمت کار امام و جایگاه ایشان را بهتر درک خواهد کرد. امام مسیری را جلوی پای ما گذاشت که با طی کردن آن، به استقلال هویتی و شخصیتی دست می‌یابیم. گام سوم، فریاد اعتراض امام بر عقب نگه داشته شدنی ده‌ها قَرنه است! تاریخ ایران در سده‌های گذشته، سیاهه‌ای سراسر اشغال، تجزیه، غارت و کشتار است! امام اثبات کرد که می‌توان ایران را تحت نام اسلام حفظ کرد. چرا در دوره قاجار و در برابر دشمنان و مهاجمان، مقاومتی جدی از طرف حکومت صورت نگرفت و بخش‌های زیادی از خاک ایران جدا شد؟ چرا آنها نمی‌توانستند مقاومت کنند؟ کاملا مشخص است؛ چون ایدئولوژی مبارزه نداشتند و امام این را تدوین و تبیین کرد. امام هم کلید حفظ ایران و هم کلید وحدت ایرانیان را پیدا کرد. وجه پیوند ملت ایران، اسلام است و امام با این کلید، خیلی از قفل‌ها را باز کرد. به قول رهبر معظم انقلاب: امام فکر می‌کرد، تصمیم می‌گرفت، توکل می‌کرد و یک درصد هم به خدا سوءظن نداشت و به همین خاطر، همیشه پیروز بود!... سوءظن نداشتن به خدا، در معادلات سیاسی امام، نکته بسیار مهمی است. این مرد، اساسا مفهوم قدرت را عوض کرد! امام از دنیا و متعلقاتش، هیچ نخواست و به همین دلیل در سال آخر عمر فرمود که اگر پس از من از بیت‌المال چیزی در اختیار احمد بود و پس نداد، دادستانی باید او را تعقیب کند. علاوه بر این، امام به خاطر ضعف امکانات، در مقابل دشمن قلدر مرعوب نمی‌شد، چرا؟ چون توکل داشت و لذا با دست خالی می‌فرمود: «اسلام ابرقدرت‌ها را به خاک مذلت خواهد نشاند...» و «اگر بخواهید در مقابل دین ما بایستید، در مقابل تمام دنیای شما خواهیم ایستاد...» و «ما درصدد خشکاندن ریشه‌های فاسد صهیونیسم، سرمایه‌داری و کمونیسم در جهان هستیم...». امام این حرف‌ها را با تکیه بر قدرت الهی می‌زد، وگرنه ثروت و قدرت نظامی ما، که با ابرقدرت‌ها قابل مقایسه نبود. امروز رهبر معظم انقلاب نیز، از همین جایگاه و با همین ادبیات سخن می‌گویند.
 
علت واگرایی جماعتی که در دوران انقلاب یا دهه نخست برقراری نظام اسلامی، به همراهی با امام خمینی تظاهر می‌کردند و الان از اندیشه و مسیر ایشان جدا شده‌اند را، در چه می‌بینید؟
برخی از آنها با رژیم طاغوت مشکل داشتند و فساد اقتصادی یا فرهنگی آن، یا ضدیت با مظاهر دینی را قبول نداشتند. اینان حوزوی یا روشنفکر بودند و دور امام جمع شدند، بی‌آنکه چشم‌اندازی از آینده مورد نظر ایشان داشته باشند! به همین دلیل هم وقتی امام از دنیا رفتند، دچار بحران هویت شدند و خیلی‌هایشان به این نتیجه رسیدند که بعد از امام نمی‌شود راه ایشان را ادامه داد! بعضی‌ها مثل اصلاح‌طلبان در سال 1368 گفتند که باید مثل جانشینان مائو عمل کنیم! شما در ادبیات خیلی از آنها، کاریکاتوری از وقایع انقلاب اسلامی را می‌بینید، که سعی می‌کنند تجدیدنظرطلبی‌شان را پشت آن پنهان کنند! آنها شاید علاقه عاطفی به امام را حفظ ‌کرده باشند، اما در تحقق اندیشه و سیره امام خلل ایجاد کردند یا اگر هم زورشان نرسید که در همه عرصه‌ها این کار را بکنند، به تحریف ایشان روی آوردند!
 
تحریف امام مقوله‌ای است که امروزه جریان‌های متنوعی یکدیگر را به آن متهم می‌کنند، اما به نظر می‌رسد که این نسبت، بیشتر بر رفتار تجدید نظرطلبان و خستگان از انقلاب بنشیند. از دیدگاه شما، تفسیر کنونی آنان از امام چیست؟
اینها می‌خواهند امامی را ارائه بدهند که معتقد به اسلام موسوم به رحمانی و دموکراسی‌ای شبیه به فرانسه باشد! امامی که اقتدار نداشته باشد، لیبرال باشد، تساهل و تسامح در دستور کارش و عملا هیچ‌کاره و کاری به چیزی نداشته باشد! درحالی‌که از نگاه رهبر معظم انقلاب و اساسا با رجوع به کارنامه امام، درمی‌یابیم که ایشان جامعیتی کم‌نظیر داشته است. به قول رهبری: چرا می‌خواهید امام را به گونه‌ای تفسیر کنید که غرب بپسندد؟... اگر قرار بود این کار را بکنیم، که مرحوم بازرگان را دنبال می‌کردیم، چرا باید یک مرجع و فقیه را در صدر انقلاب قرار می‌دادیم؟ در سه دهه اخیر، خیلی‌ها سعی کردند تا به غرب بفهمانند که ما با همان معیارهای شما، حقوق بشر را می‌فهمیم! مفاهیم جهان‌شمول را همان‌طور که شما می‌فهمید، می‌فهمیم! اما امام اینها را قبول نداشتند و می‌گفتند: اینها فاسدند! امام معتقدند که اقتصاد منهای رشد فضایل اخلاقی و اجتماعی، یعنی حیوانیت و حکومت نسبت به اخلاق و فرهنگ مردم مسئول است.
 
در ادبیات کنونی روشنفکری، واژه «عقلانیت» به وفور مورد استفاده یا سوء استفاده قرار می‌گیرد! در نگاه امام خمینی و انقلاب اسلامی، عقلانیت به چه معناست؟
تمدن غرب، عقلانیت را مبتنی بر سود و لذت تعریف کرده، که از همجنس‌گرایی تا مصرف انبوه و بی‌پایان را شامل می‌شود، ولی عقلانیت در نگاه ما، ماهیت دینی دارد. مفهوم آن مسیری است که نهایتا به توحید ختم می‌شود. این عقلانیت به انسان یک چهارچوب می‌دهد، اما یک محدوده بی‌در و دروازه و حصار نیست؛ چون عقل مثل یک تیغ دولبه است، که هم می‌تواند انسان را به سعادت برساند و هم او را از حیوان پست‌تر کند! بستگی دارد که بر کدام مبنا، از آن استفاده شود.
یکی از آسیب‌هایی که ما خوردیم، این بود که ما در مواجهه با عقلانیت غربی، کار تئوریک درخوری نکردیم،‌ درحالی‌که مخالفین با دین و اندیشه امام، به‌شدت در این زمینه فعال بودند، کتاب نوشتند و در رسانه‌‌های مختلف آرا و نظرات خود را منتشر کردند. شما در زمینه رابطه دین و عقل، دین و علم، دین و سیاست، خاتمیت، نبوت، عصمت، عاشورا و...، صدها کتاب پیدا می‌کنید، ولی در زمینه مردم‌سالاری دینی، کمتر کتابی پیدا می‌‌کنید که در ساحت تئوریک نوشته شده باشد.
 
عبدالله گنجی

و سخن آخر؟
ما در حوزه بنای مکتب، از رهبر معظم انقلاب اسلامی، دو مفهوم‌سازی شاخص داریم: یکی مکتب امام خمینی، که ایشان تبیین کردند و یکی مکتب شهید سلیمانی، که بهترین الگو برای جوانانی است که می‌توانند با توجه به آن، چفت و بست شخصیتی خود را محکم کنند! مکتب امام راهگشا و راهبردی است. مکتبی می‌تواند مشکلات بشر امروز را حل کند که خاستگاه وحیانی و توحیدی داشته باشد، نه عقل خودبنیادی که منجر به ازدواج سفید و ازدواج همجنس‌ها با هم و قانونی کردن ضدارزش‌هاست! واقعیت این است که ما در عرصه تئوریک، برای تبیین مکتب امام کار درخوری نکرده‌ایم، درحالی‌که مخالفان اسلام و امام، بسیار در این عرصه‌ها فعال بوده‌اند.
https://iichs.ir/vdceev8w.jh8xvi9bbj.html
iichs.ir/vdceev8w.jh8xvi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما