پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
طبعا نخستین پرسش ما در این گفتوشنود، این است که در چه مقطعی و چگونه با زندهیاد آیتالله محیالدین حائری شیرازی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. وقتی مرحوم آیتالله حائری شیرازی عنوان امام جمعه شیراز انتخاب شدند، من نوجوان بودم. اولین نماز جمعهای که به همراه مرحوم پدرم (دکتر احمد نجابت) در آن شرکت کردم، به امامت آن بزرگوار بود؛ لذا از همان زمان، با نام ایشان آشنا شدم. مضاف بر اینکه یک نسبت قوم و خویشی هم با خانواده ما داشتند، که بعدها از آن مطلع شدم. نهایتا هم در سال1377، توفیق پیدا کرده و به کسوت دامادی آیتالله حائری درآمدم و ارتباط نزدیکی با ایشان پیدا کردم.
در دوران نوجوانی شما، جریانی در شیراز، بهشدت علیه آیتالله حائری فضاسازی میکرد. ایشان در برابر این موج تبلیغی، چه واکنشی داشت؟
بعد از شهادت آیتالله دستغیب، که امام جمعه شیراز بودند، حضرت امام آیتالله حائری را به عنوان نماینده خود و امام جمعه شیراز انتخاب کردند. نکته دیگر اینکه حضرت امام از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، یک نماینده در استان فارس داشتند، که مرحوم آیتالله ربانی شیرازی بود. شهید آیتالله دستغیب هم، امام جمعه شیراز بودند، ولی وقتی آیتالله حائری امام جمعه شیراز شدند، حضرت امام ایشان را به عنوان نماینده خود در استان هم انتخاب کردند؛ چرا که آقای حائری چهره شناختهشده و ملیتری بود و در اولین دور از انتخابات مجلس شورای اسلامی، به عنوان نماینده اول مردم شهر شیراز انتخاب شد. البته آیتالله حائری سابقه کار مبارزاتی هم داشت. مخصوصا که نگاه ایشان در حوزه مبارزات هم، معطوف به فرهنگ و تربیت شاگرد بود. ایشان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، مسجد شمشیرگرها را مرکز پرورش انقلابیون کرده بود. آیتالله حائری در همان دوره، مدرسِ مدرسه حقانی هم بودند و به همین واسطه، با
شهید آیتالله بهشتی،
شهید آیتالله قدوسی و آیتالله مصباح یزدی نیز ارتباط و تعاملاتی داشت. منتها بعد از شهادت آیتالله دستغیب، شاید این تلقی وجود داشت که به خاطر محبوبیت آن شهید، فردی از دورن خانواده یا منتسبین ایشان به امامت جمعه شیراز انتخاب شود. اما حضرت امام مرحوم آیتالله حائری را برگزیدند و این خود، سرآغاز مجموعهای از اختلافات در شهر شیراز شد. در واقع طرفداران و منتسبین خاندان آیتالله دستغیب، این انتخاب را برنتافتند و جریانی شکل گرفت که تقریبا از ابتدای امامت جمعه ایشان، تا اواخر یا دست کم اواسط دهه 1360، با شدت و ضعف فعال بود. اوج این اختلاف هم، از سال 1363تا 1365 بود. من هم در همان دوران نوجوانی، کم و بیش این اختلاف و دوقطبی را درک میکردم. طلایهدار این مخالفت، آیتالله سیدعلی محمد دستغیب، حال نه خودش، بلکه شاید شاگردها و مریدانش بودند! اگرچه آن مسجدی را هم که بعد از پیروزی انقلاب مربوط به ایشان میدانستند، از قبل پایگاه انقلابیون شهر شیراز محسوب میشد.
علت اختلاف این جریان با آیتالله حائری چه بود؟
از یک جنبه میتوان گفت، اختلافاتی که در شهر شیراز رخ داد، ریشه تاریخی داشت. این اختلافات برآمده از دو نوع نگاه روحانیتِ شیراز بود. جریان مخالف آیتالله حائری، یکی دوتا مستمسک برای مخالفت خود داشتند. اولا: ایشان را مخالف آقای منتظری قلمداد میکردند. خاطرم است در ایام نوجوانیام، یکی از شعارهایی که علیه آیتالله حائری میدادند، مرگ بر ضد ولایت فقیه بود! چرا که معتقد بودند آقای حائری با قائممقامی آقای منتظری مخالفت کرده است؛ ثانیا میگفتند: آیتالله حائری داماد مرحوم آیتالله سیدنورالدین حسینی الهاشمی است. سالها قبل از پیروزی انقلاب، روحانی ارشد و بزرگ شهر شیراز، مرحوم آیتالله سیدنورالدین حسینی الهاشمی بود. اگرچه آیتالله حائری بعد از فوت آیتالله حسینی الهاشمی با دختر ایشان ازدواج کرده بودند، اما بالطبع جریان مخالف، مرام و منسوبان آیتالله الهاشمی را قبول نداشتند. انقلاب اسلامی که پیروز شد، روحانیان سنتی شیراز تحتالشعاع این جریان با داعیههای انقلابیاش قرار گرفتند. حتی مرجع تقلید بزرگی مانند مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ بهاءالدین محلاتی، در شهر شیراز از طرف همین جریان بهشدت تحت فشار قرار گرفتند! لذا آیتالله حائری در فضایی به عنوان امام جمعه انتخاب شدند، که مخالفان بسیاری در شیراز داشتند. شاید نطقه اوج مخالفت با آیتالله حائری، در یکی از نماز جمعههای ایشان پدید آمد. در آن دوران ما هر هفته با مرحوم پدرمان، به نماز جمعه میرفتیم. آن روز آیتالله حائری بالای تریبون نمازجمعه در حال صحبت بود که مخالفان به سمت ایشان مٌهر و کفش پرتاب کرده و با سر دادن شعارهایی، نماز را برهم زدند! آیتالله جنتی که از سوی حضرت امام برای آرامش فضا به شیراز فرستاده شده بود، شاهد رفتارهای هنجارشکنانه آن روز مخالفان بود. ایشان بلافاصله پشت تریبون رفت و با کنار زدن آیتالله حائری، رو به جمعیتی که شعار میداد کرده و گفت: «من همه این اهانتها را دیدم و خدمت حضرت امام گزارش میدهم!». این گفتار باعث شد تا مخالفان علیه آیتالله جنتی هم شعار مرگ بر سازشکار سر دهند! نهایتا رفتار آن روز مخالفین منجر به این شد که حضرت امام، آیتالله امامی کاشانی را به شیراز بفرستند. هفته بعد هم حضرت امام، شهید آیتالله فضلالله محلاتی ــ نماینده خودشان در سپاه ــ را به شیراز فرستادند؛ چرا که یک بخشی از مخالفان آیتالله حائری، بهصورت جدی در سپاه استان و شهر شیراز بودند. بخش دیگر مخالفتهای دهه 1360، از صداوسیمای مرکز فارس هدایت میشد! یک بخش از مخالفان آیتالله حائری هم، در اداره اطلاعات استان مستقر بودند. حتی در حدود یک ماه، وضع طوری شد که آیتالله حائری نماز جمعه را شیراز میخواندند و بعد به قم بازمیگشتند! دوباره جمعه هفته بعد، با ماشین به شیراز میآمدند و نماز جمعه را میخواندند و باز همین ماجرا تکرار میشد. منتها آیتالله حائری در آن دوران، پایمردی و مقاومت جدی کردند. نکته مهم دیگر این بود که ایشان، هیچ وقت در مورد این مسائل، هیچ بحثی را باز نکردند. مگر یکبار که من در کسوت دامادشان اصرار کردم و ایشان خیلی کم و سربسته، دو نکته را مطرح کردند. اولا از ایشان در مورد دورهای که نماز را در شیراز میخواندند و بعد شهر را ترک میکردند پرسیدم، که موضع شما چه بود؟ ایشان خیلی مجمل به من گفتند: «خدمت حضرت امام رفتم و عرض کردم: آقا در قضایای شیراز مشکل بنده هستم، اگر اجازه دهید استعفا دهم. حضرت امام بهشدت مخالفت کردند و گفتند: آقا شما برو کارت را انجام بده، هروقت لازم شد خودم برکنارت میکنم، اعتنا نکن به این قصهها... نهایتا هیئت حل اختلافی تشکیل شد و حضرت امام در مقطعی، حل این مسئله را به مرحوم آقای منتظری سپردند. آقای منتظری هم دو نفر را به عنوان نماینده خودشان انتخاب کردند. از طرف من هم دو نفر نماینده انتخاب شد. مرحوم آقای یزدی هم در این قصه وارد شدند. من دیدم نمایندگان آقای منتظری از افرادی انتخاب شدهاند که صد درصد مخالف من هستند و طبعا نگاه آنها به ماجرا، نمیتوانست نگاه منصفانهای باشد؛ لذا من قبول نکردم، چون اصلا چنین قصهای را قبول نداشتم، اما خود حضرت امام پشتیبانی قاطعی از من کردند...». واقعا آقای حائری یک دوسالی در شهر شیراز، به خاطر این جریان تحت فشار بود، اما بهتدریج از سال 1366 به بعد، فشارها کمتر شد و در دهه 1370 هم خیلی فروکش کرد، ولی اوج جریان را سال 1362 تا 1365 در نظر بگیرید. اتفاقا مرحوم پدرم به خاطر آنکه پزشک بود، در همان مقطع زمانی به عنوان مدیرعامل بهداشت و درمان استان فارس انتخاب شد. در آن دوره فضای حاکم بر استان، مبتنی بر نگاه دوستانی بود که ما اسمشان را چپی میگذاشتیم و امروز در کسوت اصلاحطلبی ظاهر شدهاند. از قضای روزگار در آن دوره استانداری برای فارس انتخاب شد که با آقای حائری همسو بود؛ آقای نقرهکار شیرازی که بعد هم سفیر ایران در نروژ شد و یک مدت هم رئیس دانشکده روابط بینالملل وزارت امور خارجه و در دورهای، در وزارت بازرگانی هم بود؛ یعنی در میان مدیران ارشد استان، تنها یکی دو نفر با نماینده ولی فقیه همسو محسوب میشدند. یادم هست به خاطر این موضوع، در آن مقطع فشار بسیار وحشتناکی، هم از طرف نمایندگان استان و هم از طرف مجموعههای مختلف، به وزیر کشور وارد شد. نهایتا آقای محتشمی، هم استاندار و هم پدر بنده و هم آن دو مدیری را که متهم به همسویی با آقای حائری بودند برکنار کرد! هرچند بعدا جو استان یکدست شد، منتها در دورهای آیتالله حائری به عنوان نماینده ولی فقیه و امام جمعه در استان، به لحاظ سیاسی و جریان حاکم بر استان، دچار مهجوریت بودند. استقامت، پایداری و نوع سلوک رفتاری ایشان در این مسئله، بسیار مؤثر بود؛ چون ایشان مثل برخی از ائمه جمعه، در کارهای اجرایی و عزل و نصب مدیران، اصلا ورود نمیکردند. ایشان نگاه پدرانه، بزرگمنشانه و ریشسفیدی در مسائل داشتند، که یک مقدار در کمتر کردن این مهجوریت و فشار سیاسی مؤثر بود. بالاخره هم به خاطر این استقامتی که داشتند، 27 سال به عنوان نماینده ولی فقیه و امام جمعه شیراز فعالیت کردند.
وصلت شما با تنها دختر ایشان، چگونه انجام شد؟ این بخش از گفتوشنود، فرصتی مغتنم برای بازگویی خاطره آن است.
حقیقت این است که زن عموی ما مستأجری داشتند که معلم دبیرستان خانم بنده بود. ازآنجاکه مادر ما دنبال موردی برای ازدواج من بود، مسئله را با زن عمویم مطرح میکند. خانمم آن زمان دانشآموز بود و معلمشان هم موضوع را با زن عموی ما مطرح کرده بود. پدر ما به صورت جدی، مرید مرحوم آیتالله حائری بود. نهایتا خدا توفیق داد و در روز جمعهای، ما خدمت مرحوم آیتالله حائری و خانوادهشان رسیدیم. آن روز آقای حائری، در حال آماده شدن برای رفتن به نماز جمعه بودند. به محض اینکه نشستیم، بعد از سلام و علیک و طرح مسئله، در همان اول جلسه گفتند: «من چکاره هستم؟ دختر باید جواب دهد، بگذارید این دو با هم حرف بزنند...». به همین سرعت در دل ماجرا رفتند! حال بحمدلله خدا توفیق داد که من حدودا بیست سال در محضر ایشان باشم.
پس از نزدیک شدن به آیتالله حائری، به چه ویژگیهای مغفولی در شخصیت ایشان پی بردید؟
من خودم با توجه با حرف و حدیثهایی که بود، به شخصه همیشه با یک ذهنیت یا حاشیهای به آیتالله حائری نگاه میکردم! اولش هم که دختر آقای حائری برای ازدواج من مطرح شد، شاید جدی نگاه نکردم و حتی چون و چرا هم آوردم! چون همانطور که عرض کردم، نگاه ایشان به فضا و شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه، نگاه متفاوتی بود، اما بعد که به خانواده آقای حائری وارد شدم، عمق نگاه ایشان را درک کردم و میتوانم بگویم که جلوتر از زمان خود فکر میکردند و نظریه میدادند. بهطور مثال آقای حائری در یک زمانی، نظریهای را مطرح کردند تحت عنوان: طرح پیوند دوستی. ایشان میگفتند: «مسئله ارتباط با جنس مخالف، واقعیتی در جامعه است. خداوند متعال هم بر همین اساس خلق کرده؛ چون این تمایل حکمت دارد. حال اگر ما بخواهیم به زور جلوی این مسئله را بگیریم، تبدیل به فحشا و گناه میشود. خوب است با نظارت خانوادهها، طرحی را پیاده کنیم تحت عنوان پیوند دوستی، که دختر و پسر با نظارت خانوادهها، شرعا بتوانند هم با هم محرم شوند و نیازهای ارتباطی خود را برطرف کنند...». این طرح در زمان خودش، خیلی سروصدا کرد! آن زمان اوایل دوران دانشجویی من بود و شاید عمق این حرف را هم درک نکردم. در اوایل دهه 1370، با آن شرایط خاص فرهنگی و سیاسی جامعه، مطرح کردن چنین مسئلهای برای ایشان خیلی حاشیهساز شد. این حواشی، شاید روی ذهن من هم اثر داشت؛ چون ما هرچه مرحوم آقای حائری را دیده بودیم، چه در جلسات رسمی و نماز جمعه، دائما در حال تفکر بودند. برداشت ما این بود که آقای حائری بیاعتنا به همه است، درحالیکه اصلا اینطور نبود. وقتی که وارد خانواده آقای حائری شدم، هم به عمق نگاه و هم لطافت روح ایشان پی بردم. یکی دیگر از ویژگیهای آقای حائری، الهامات و جوششهای درونیشان بود. به علاوه ایشان خطیب بسیار توانایی بودند و رشته کلام را که دستشان میگرفتند، بسیار مسلط صحبت میکردند، ولی هیچ وقت مطلبی را از قبل برای سخنرانی آماده نمیکردند. حتی ایشان به من میگفتند: «برای سخنرانیهایم هیچ وقت از قبل مطالعه نمیکنم، از خدا طلب میکنم که بهترینها را به من الهام کند، که جوشش درونیام باشد...». البته ایشان همیشه کتاب و روزنامهها را مطالعه میکردند، اما نه برای اینکه مطلب برای سخنرانی آماده کنند، خیر. بٌعد دیگر شخصیت آقای حائری، ارتباط عاطفی با همسر، فرزندان و نوههایشان بود. اینها نکاتی بود که در ظاهر از مرحوم حائری دیده نمیشد، اما هرچه جلوتر آمدم و ایشان را شناختم، بیشتر به آنها پی بردم. یکی دیگر از ابعاد وجودی آقای حائری، این بود که مجلس حضورشان، مجلس انس و محبت بود و آدمی از اینکه کنارشان مینشست، خسته نمیشد. وقت مجالس، هیچ وقت به بطالت نمیگذشت و حرف لَق و بیهودهای بیان نمیشد و همواره پربار بود. حتی در جمعهای خانوادگی، ایشان مطلبی را ارائه میکردند و به من هم میگفتند: «مطلبی را که میگویم ضبط کن». البته وظیفه ضبط این گفتهها را هم، خانم بنده برعهده داشتند؛ لذا الان خیلی فیلم و مطلب از ایشان داریم، که در محفل خانوادگی مطرح شده و نگاه اخلاقی و تربیتی بر آنها حاکم است.
پس به سان برخی، اجازه نمیدادند که سخن به اشخاص و ویژگیهایشان کشیده شود.
به هیچ وجه. مطلقا در مورد هیچ کس، حتی کسانی که در یک مقطعی بهشدت آزارشان داده بودند هم، صحبتی نمیکردند. در مورد آن وقایع و اتفاقات، طی بیست سالی که به عنوان داماد در خدمتشان بودم، تنها یکبار سؤال کردم، ولی ایشان بدون اشاره به اسم کسی، پاسخم را دادند. ایشان در جمعهای خانوادگی، به جای سخن گفتن درباره دیگران، مثلا با نوههایشان بازی فکری میکردند. یک خصوصیت دیگری که داشتند، این بود که مسئلهای را مطرح میکردند و میگفتند: «هرکس جوابِ درست بدهد، به او جایزه میدهم». ورزشی که خیلی به آن علاقه داشتند، تیراندازی بود؛ لذا بچهها تفنگ بادی میآوردند و هدفی میگذاشتند، آقای حائری هم چون در این مسئله شرطبندی را حلال میدانستند، میگفتند هر کسی ببرد، فلان قدر جایزه دارد. البته خود آقای حائری، از متبحرترین افراد در تیراندازی بودند. ایشان حتی بعد از سخنرانی در سازمانهای نظامی، که گاهی برای ارتش و سپاه میرفتند، مسابقه تیراندازی میگذاشتند و معمولا از همه فرماندهها هم میبردند! پولی را هم که میبردند، نهایتا بین همه افرادی که آنجا بودند، تقسیم میکردند. از دیگر خصوصیات آقای حائری این بود که وقتی کتابی را برای ایشان میآوردند، بعد از خواندن هدیه میدادند. در واقع هیچ هدیهای را نگه نمیداشتند. این خصوصیات عجیب و دلچسبی از ایشان بود که در جای جای زندگی ما دیده میشد؛ به طور مثال ایشان برای سخنرانی، بسیار به اقصی نقاط کشور سفر میکردند. همه این سفرها را هم، با ماشین میرفتند. یک روز به ایشان گفتم: اینطور با ماشین وقت تلف میشود. گفتند: «این فرصتی برای من است، وقتی در جاده میرویم، با دیدن مناظر طبیعی، هم توحید من زیاد میشود و هم فرصت فکر کردن و اندیشیدن برایم فراهم است و این لذت سفر را برایم دوچندان میکند...». گاهی اوایل ازدواجمان که من دانشجو بودم و شغل ثابتی هم نداشتم، به منزل ما میآمدند و مثلا میگفتند: «میخواهم برای برنامهای به اصفهان بروم، شما هم بیایید باهم برویم...». لذتبخشترین سفرهایم، همانهایی بود که در کنار ایشان بودم. البته این منحصر به من، که تکدامادشان بودم، نبود، با عروسهایشان هم همین قصه را داشتند و تبعیضی قائل نمیشدند.
تعامل آیتالله حائری با جوانان را چگونه دیدید؟
بهرغم اینکه سن و سال ایشان بالا بود، با جوانان تعامل و ارتباط خوبی داشتند. ایشان زبان جوانان را خیلی خوب میفهمیدند. ازآنجاکه ایشان استاد مسلم تمثیلات بودند، مطالب بسیار سخت و غامض را در قالب مثال در میآوردند، که به مخاطب جوان راحت منتقل شود. حتی چندین کتاب از ایشان، تحت عنوان تمثیلات چاپ شده است. یک زمان از آقای حائری در مورد بیان تمثیلات پرسیدم، ایشان گفتند: «این محصول تعلیم استادمان مرحوم حاج اسماعیل دولابی است و این را شاید من از او فرا گرفته باشم...». نکته خیلی مهم دیگر این بود که حتی اگر جوانان یکی از پایگاههای مقاومت مساجد بیرجند آقای حائری را دعوت میکردند، ایشان میپذیرفتند و با ماشین به آنجا میرفتند. برایشان اصلا مهم نبود که چند نفر برای شنیدن آن سخنرانی میآیند. حتی اگر پنج نفر هم بودند، باز میرفتند. اما با وجود همان جمعیت کم هم، بهترین و دقیقترین و نابترین مطالب را مطرح میکردند. ایشان وقت میگذاشتند و در کل کشور سخنرانی داشتند. گاهی در این سفرها، به یکباره مطالبی مطرح میشد که زمینه گفتوگو را فراهم میساخت و ایشان خیلی زیبا آنها را شرح میدادند.
اجرای طرح فلاحت در فراغت از سوی آیتالله حائری شیرازی، تا هماینک محل گمانهها و نقدهای متنوع بوده است. پس از سالها ارزیابی شما از آن چیست؟
اتفاقا روزی از ایشان سؤال کردم: ایده فلاحت در فراغت، چگونه به ذهن شما رسید؟ ایشان گفتند: «دوره جوانی علاقه داشتم که در رشته کشاورزی تحصیل کنم. حتی یک مقطعی هم در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، با مرحوم آقای دکتر محمد ایزدی ــ اولین وزیر کشاورزی در دولت آقای
بازرگان، که شیرازی بود ــ کشاورزی میکردیم. از همان زمان این ایده در ذهنم آمد...». ایشان بعد از پیروزی انقلاب و کم شدن تنشها در استان، این ایده را مطرح کردند. آقای حائری معتقد بودند که خانوادههای ما دچار زندگی کارمندی و آپارتماننشینی شدند و وقت آزاد و فضای تنفس ندارند. از طرفی در شیراز هم، معمولا مردم وقتی هوا خوب میشود، به مناطق خوش آب و هوای شهر یا فضاهای سبز میروند و در کنار هم غذا میخورند. خوب است که کمک کنیم تا زمینهایی آماده شود که مردم در اوقات بیکاری در آن درخت و سبزی بکارند و حتی در صورت امکان، چند مرغ و دو سه گوسفند پرورش دهند، که هم ثمره کار کردن خود را ببینند و هم از محیط لذت ببرند و هم دور هم جمع شوند. حتی در آن دوره به ایشان میگویند: زمینهایی را که متعلق به منابع طبیعی است با همکاری این نهاد قطعهبندی کرده و در متراژهای هزارمتری و به صورت باغچههای کوچک، در اختیار مردم قرار دهیم. البته اجازه ساختوساز در آن زمینها وجود نداشت، ولی مردم میتوانستند آن زمینها را بیل زده، درخت بکارند و آخر هفتههایشان را آنجا بگذرانند. این کار موجب میشد که مردم حال روحی خوبی پیدا و آخر هفتهشان را بهتر سپری کنند. در واقع پیوست فرهنگی و اجتماعی که این ایده داشت، خیلی مهمتر از کار کشاورزی آن بود. مسئله دیگری که وجود داشت، این بود که شیراز آبهای سطحیِ بسیار زیادی داشت، که این آبها به سمت دریاچه نمک پشت فرودگاه شیراز میرفت و به شورهزار تبدیل میشد. آقای حائری طرح دادند که آبهای سطحی جمعآوری و تبدیل به پایهای برای این باغها شود. ایشان به خود من گفتند: «من این طرح را نوشتم و به زیارت امام رضا رفتم و روبهروی ضریح حضرت گفتم: من با این نیّت و هدف آمدهام، میخواهم شما هم مساعدت کنید، که طرح را ارائه دهم...». از حرم که بیرون آمدم، آقای محمدی گلپایگانی، مسئول دفتر حضرت آقا، را دیدم. به دلم افتاد که امام رضا راهنمایی کردند. طرح را به ایشان دادم که خدمت حضرت آقا بدهند. نهایتا این طرحی شد که جذابیت زیادی پیدا کرد...». ایده آقای حائری بسیار خوب بود، اما بعضا افرادی با نگاه سودجویانه به قضیه وارد شدند، که باعث ایجاد حواشی شد؛ مثلا به جای در اختیار قرار دادن زمینی برای اوقات فراغت مردم، زمینی را هشتصدهزار تومان و به صورت قسطی به کارمندان دادند. شرط برخورداری هم این بود که فرد کارمند باشد و از این قبیل. بعد هم افراد دیگری طرحهای مشابه دادند، که براساس همان طرح باید مدیریت میشد. نهایتا از ثمرات طرح آقای حائری این است که شهر شیراز جزء کلانشهرهایی است که بهشدت آلودگیاش کم است. یکی از دلایل این مسئله این است که در چهار طرف شهر شیراز، به ترتیبی طرح آقای حائری اجرا شد، که الان به ثمر نشسته است. هرچند که به خاطر همان طرح هم، پشت سر ایشان خیلی صحبتها کردند. به همین خاطر هم وقتی که مرحوم آقای حائری میخواستند امامت جمعه شیراز را تحویل دهند، مشخصا از دفتر حضرت آقا گروه بازرسی را دعوت کردند، که همه مسائل را بررسی کنند. ایشان همه چیز را تحویل دفتر حضرت آقا دادند و بعد به قم تشریف بردند. مرحوم آقای حائری نه هیچ بهره شخصی در طرح فلاحت در فراغت بردند و نه اجازه دادند که هیچ کدام از فرزندانشان، در این قضیه وارد شوند.
مواجهه آیتالله حائری شیرازی با شرایط سیاسی پس از 2 خرداد 1376 را چگونه تحلیل میکنید؟
در جریان انتخابات سال 1376، در فضای سیاسی کشور و بین سیاسیون اینطور جا افتاده بود که آقای ناطق به عنوان ادامهدهنده راه آقای هاشمی انتخاب میشود؛ چرا که ایشان رئیس مجلس بودند. اما روز انتخابات آقای خاتمی رأی آورد. شاید این مسئله جزء یکی از اتفاقاتی بود که کسی فکرِ آن را نمیکرد. شما نمیتوانید با تفکر سال 1401، دهه 1370 و وقایع آن سال را تحلیل کنید. این اولین انتخاباتی بود که پس از پیروزی انقلاب، خیلی پیچیدگی داشت. دوستان اصولگرای ما، عملا با وضعیتی مواجه شدند که تصورش را هم نمیکردند. آن زمان من دانشجو بودم و در ستاد آقای ناطق در شیراز کار میکردم. مرحوم پدرم هم که نماینده دوره پنجم مجلس بود، در آن دوره به عنوان رئیس ستاد آقای ناطق در استان فارس انتخاب شد. آن دوره تلقی ما این بود که آقای ناطق رأی میآورد. پیش از برگزاری انتخابات، آقای حائری سخنرانی معروف و بسیار منطقیای داشتند که بهشدت در مورد آن حاشیهسازی انجام شد. موضوع آن بود که در جریان تبلیغاتِ انتخابات، یکی از مستمسکهایی که طیف طرفدار آقای خاتمی دست گرفته و بر اساس آن مخصوصا در دانشگاهها تبلیغ میکردند این بود که آقای خاتمی را سید مظلوم و سید زیبا میخواندند. آیتالله حائری هم در یکی از سخنرانیهای خود گفتند: «ما اگر بخواهیم مبنای انتخاب رئیسجمهور را خوشگلی قرار دهیم، که یزید از همه خوشگلتر است و بر این اساس از همه مناسبتر است!». طرفداران آقای خاتمی هم این صحبتها را مستمسک قرار دادند و گفتند: ایشان به آقای خاتمی توهین کرده است! در آن دوره خیلی برای آقای حائری حاشیه ساختند و شاید حدود یک سالی، روی این موضوع مانور دادند. این هجمهها باعث شد که وقتی آقای حائری در انتخابات خبرگان سال 1378 شرکت کردند، با آن سابقه و عنوان نماینده ولی فقیه رأی نیاوردند! شاید به همین خاطر، آقای حائری در آن مقطع از امام جمعهگی شیراز استعفا دادند. هرچند که حضرت آقا، استعفای ایشان را نپذیرفتند. بعد هم که آقای خاتمی به عنوان رئیسجمهور به شیراز آمد، به منزل آقای حائری رفت. طبق آنچه که از سال 1377 به بعد در محضر آیتالله حائری دیدهام، نگاه ایشان کلانتر از جریانها و گروههای سیاسی بود. گرچه بر حسب ظاهر جزء جریان اصولگرا محسوب میشدند، نوع نگاه و رفتارشان واقعا فراتر از این جناحبندیها بود. آقای حائری در خطبههای نماز جمعهشان، آن چیزی که تشخیص میدادند درست است را میگفتند. بعد از خردادماه سال 1376، ابتدا آقای صحرائیان و بعد هم آقای انصاری لاری به عنوان استاندار فارس انتخاب شدند. حقیقتا آقای حائری در آن دوره، هیچ نمودی در اداره امور استان نداشتند و نمیخواستند سد راه آنها بشوند. با اینکه گاهی اوقات و کم و بیش، تنشهایی میانشان وجود داشت. آیتالله حائری بهشدت تیزبین بودند و همه رفتارها و موضعگیریهای سیاسیشان را با شاخصی به نام رهبری تنظیم میکردند. ارتباط میان ایشان و رهبری، خیلی عمیق و قلبی بود. این مسئله را همه در سفر حضرت آقا به استان فارس، بهعینه دیدند که چه احترام و ارادتی نسبت به آقای حائری داشتند. آقای حائری میگفتند: «چندی قبل از رحلت حضرت امام، خدمت حضرت آقا رفته و عرض کردم ریاستجمهوری شما در حال اتمام است، بعد از آن چه خواهید کرد؟ حضرت آقا فرمودند: به حوزه میروم، مگر اینکه امام نهیام کند، البته بعد از ریاستجمهوری اگر ایشان به من بگویند که مسئول عقیدتی ـ سیاسی ژاندارمری یکی از روستاهای سیستان و بلوچستان شوم، تردید نمیکنم! اما بعد از رحلت حضرت امام، مجلس خبرگان حضرت آقا را به عنوان رهبر انتخاب کردند. این انتخاب ثمره آن تواضعی بود که حضرت آقا داشتند. آنجا آن حرف را زدند و خدای بزرگ، اینجا این مقام را برایشان در نظر گرفت...». علاوه بر این آقای حائری میگفتند: «آقای خامنهای هوای نفس ندارد»؛ یعنی ایشان حب جاه و مقام ندارد و اصلا دنبال این مسئله نیست.
با توجه به اینکه آیتالله حائری در دوره فتنه 88 ، دیگر امام جمعه شیراز نبودند، نسبت به این رویداد چگونه واکنش نشان دادند؟
آیتالله حائری، واکنش خیلی محکمی به فتنه سال 1388 داشتند. ایشان جزء معدود علما و چهرههای سرشناسی بودند که برای تبیین و روشنگری به میدان آمدند. نامه آیتالله حائری به حضرت آقا، در قضیه فتنه سال 1388 بسیار معروف است. ایشان در نامه خطاب به حضرت آقا نوشته بودند: «شما اعانت خواهید شد، وعده خداوند حق است، مسئله، مسئله گرفتن آتش در دست است و این ایام آخرالزمان است که ایمان در دل داشتن، از آتش در دست نگه داشتن سختتر است... این آتش بالاخره سرد خواهد شد، همانطور که شاه و صدام سرد شدند. امام با سرد شدن آتش شاه، به میان ما برگشت و آن منتظر با سرد شدن آتش استکبار است که زیارتش میکنیم...». نامه، نامه عمیقی بود. آقای حائری در آن دوره هر جا که دعوت شدند، اعم از تلویزیون و رادیو و مطبوعات و از این قبیل، بدون هیچ ملاحظهای با منطق و استدلال قوی، به موضوع فتنه ورود کردند. شاید ایشان جزء معدود نخبگانی بودند که به این موضوع ورود کردند. من مطمئن هستم که اگر امروز هم حضور داشتند، حتما حتما الان هم در دفاع از اصل نظام، اصل انقلاب و ولایت، آن شیوه را تکرار میکردند. البته گاهی که در کنارشان مینشستیم، میدیدیم که ایشان نقدهای جدی نسبت به سیستم و روشی که کشور اداره میشود، دارند؛ مثلا آقای حائری در حوزه بانکداری، بهشدت علیه بانکها و ربا موضع داشتند و وظیفه خود میدانستند که این مسئله را به یک سرانجامی برسانند. شاید آخرین حرفهایی که در لحظات پایانی حیاتشان و در بستر بیماری در بیمارستان زدند، درباره مسئله ربا بود. ایشان میگفتند: «مسئله ربا را دست کم نگیرید و در خصوص آن کار کنید». واقعا نگاه آیتالله حائری در فتنه 88 ، یک نگاه تبیینی و جهادی درجه یک بود.
آیتالله حائری پس از استعفا از امام جمعهگی شیراز و بهرغم بیماری، بر فعالیت خود افزودند. به نظر شما، علت این امر چه بود؟
مرحوم آقای حائری بعد از بیست سال که در استان فارس امام جمعه بودند، چندین نوبت خدمت حضرت آقا رسیدند و درخواست کردند که ایشان اجازه دهند تا به کار درس و بحث و تبلیغ بازگردند، که آقا موافقت نکردند. از خود آقای حائری شنیدم که در سفری به تهران خدمت حضرت آقا میروند و استعفا میدهند. حضرت آقا در آن دیدار به ایشان میگویند: «آقای حائری! اگر من میتوانستم شما را 32-30 قسمت کنم، هر قسمت از شما را در یک استان میگذاشتم، از من نخواهید استعفای شما را بپذیرم و من خیالم راحت است که شما در استان فارس تشریف دارید...». واقعا هم همینطور بود. شاید یکی از طولانیترین سفرهای استانی حضرت آقا، وقتی بود که به استان فارس تشریف آوردند. ایشان به مدت ده روز، در استان فارس و شیراز تشریف داشتند. بههرحال بخاطر شرایط جسمی آقای حائری و عمل جراحی سختی که هفت، هشت سال قبل از وفاتشان انجام دادند و استدلالهایی که آوردند، در نهایت حضرت آقا استعفایشان را پذیرفتند. بااینحال چون بحث تبیین و توسعه علوم انسانی اسلامی برای آقای حائری خیلی مهم بود و علوم انسانی را تنگه احد نظام جمهوری اسلامی میدانستند، فعالیت در این زمینه را کنار نگذاشتند. ایشان معتقد بودند: «ما اگر علوم انسانی اسلامی رها کنیم، از همانجا ضربه میخوریم. علوم انسانی غربی، کل حکمرانی و حاکمیت ما را در بر گرفته و متأثر از خود کرده است. اشتباهها و خطاهایی که الان با آن دست به گریبان هستید، برآمده از همان علوم غربی است؛ چرا که علوم غربی پر از اشکال است...». آقای حائری در زمانی که امام جمعه شیراز بودند، حتی در این زمینه مجموعهای را هم راهاندازی کرده و اساتیدی که در این عرصه حرفی برای گفتن داشتند، را از هر پژوهشکدهای جمع میکردند. منتها وقتی از امامجمعهگی شیراز کنار و به قم رفتند، بیشتر وقتشان صرف تدریس میشد. البته آقای حائری بخشی از وقتشان را هم، در تهران تشریف داشتند و حضرت آقا دستور داده بودند که برای ایشان فضایی فراهم شود؛ لذا سه روز در هفته، در شهرک شهید محلاتی مستقر بودند و جلساتشان را در آنجا برگزار میکردند. دو روز هم در یکی از مدارس قم، درس اخلاق میگفتند؛ چرا که بعد از فوت مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی و مرحوم آقای خوشوقت، شرایطی فراهم شد که گفتند آقای حائری این خلأ را میتوانند پُر کنند. اتفاقا من هم اعتقاد دارم که دوره شکفتگی آقای حائری، آن مقطع بود. در آن دوره فضا برای ایشان بیشتر فراهم شد و با آن سن و سال، به همه جای ایران تشریف میبردند تا اینکه بیماری تمام جسمشان را گرفت و از تهران به قم رفتند و همانجا هم فوت کردند. البته یک مقطع یکماهه هم، برای درمان به شیراز آمدند، ولی نهایتا به قم برگشتند و همانجا به رحمت خدا رفتند.