«زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی، در قامت پدر-2» در گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر مجتبی مصباح یزدی

توحید و توکل و توسل، اساس کار او بود

روایت فرزندان از پدر، معمولا دارای نکات و ظرایفی است که از منظر دیگران دور می‌ماند. هم از این روی این دست منقولات، در شناخت نخبگان و شخصیت‌های نامور، از اهمیتی فراوان برخوردار است. در گفت‌وشنود پی‌آمده، حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر مجتبی مصباح یزدی به بازگویی پاره‌ای از خاطرات خویش، از سیره فردی و اجتماعی زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی پرداخته است
توحید و توکل و توسل، اساس کار او بود
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
به عنوان نخستین سؤال و در نگاه نخست، پدر را با چه ویژگی‌هایی به یاد می‌آورید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. به نظر من مهم‌ترین ویژگی آن بزرگوار، تواضع بود. هر کسی که کمترین ارتباطی با ایشان داشت، پس از مدتی این ویژگی را به وضوح درک می‌کرد. ایشان علاوه بر تواضع در برابر بزرگان، در برابر طلبه‌های عادی، بچه‌ها و حتی کسانی که با ایشان اختلاف نظر داشتند، متواضع بودند. علاوه بر تواضع در رفتار با مردم عادی، تواضع علمی هم داشتند. ایشان در علوم مختلف نوآوری‌های زیادی داشتند، که بسیاری از آنها هم چاپ شده‌اند، اما کمتر می بینید که در مقام اظهار و ابراز، آن را به خودشان نسبت دهند. خیلی وقت‌ها سعی می‌کردند تا ابتکارات خودشان را به یکی از بزرگان نسبت بدهند! به علاوه همیشه می‌گفتند: «از حرف ایشان این‌طور برداشت می‌شود...» و بعد حرف جدید خودشان را می‌زدند. آرا و عقاید دیگران را طوری نقد می‌کردند، که طرف به خاطر نقد نظریه‌اش کوچک نشود. ایشان حتی در برابر مخالفین خود طوری رفتار می‌کردند که خدای ناکرده موضوع مطرح شدن خودشان در میان نباشد.
این‌گونه خصال باعث شد که خیلی‌ها که حاج آقا را از قبل نمی‌شناختند، به دلیل همین ویژگی، جذب حوزه علمیه و علمای دین شدند. ویژگی دیگر ایشان، همدلی و هم‌زبانی با مردم بود. مردم نزد ایشان می‌آمدند و خیلی صمیمانه می‌خواستند که حاج‌آقا برایشان دعا کنند. ایشان می‌گفتند: «به یک شرط و آن هم اینکه شما هم برای من دعا کنید». ایشان اسم افراد را می‌پرسیدند و با اسم برایشان دعا می‌کردند.
 
آیت‌الله مصباح یزدی در تعریف محبت، تعابیر زیبایی دارند. این مفاهیم را چگونه به شما و دیگر فرزندان می‌آموختند؟
بله، ایشان می‌فرمودند: محبت دو نوع است: یکی غیر اکتسابی مثل حب ذات و دیگری اکتسابی مثل علاقه به ائمه اطهار(ع)، دانش‌اندوزی و از این قبیل. همیشه می‌فرمودند: «نعمتی را که در بلاها هست، درک کنید و قدر بدانید». می‌فرمودند: «بلاها برکت دارد». همواره سعی می‌کردند تا به این شکل، خانواده و اطرافیان را تربیت و معرفتشان را ابراز دارند، تا دیگران هم به این مفاهیم عالی توجه پیدا کنند. ایشان به هر بهانه‌ای، مسائل را به توحید ربط می‌دادند. توکل و توسل، از صحبت‌های عادی ایشان بود. همیشه می‌فرمودند: «در هر کاری نهایت تلاشتان را بکنید، ولی نتیجه را به خدا واگذار کنید، خودش به موقع همه چیز را درست می‌کند، اگر درست شد صلاح بوده و اگر نشد، بدانید که صلاح نبوده است...». هر حرفی که می‌زدند، نهایتا به توحید و توکل و توسل برمی‌گشت و مرتبا اینها را متذکر می‌شدند. می‌فرمودند: «توسل الزاما به این نیست که انسان مجلس روضه‌ای بگیرد و گریه کند. انسان در هر حالی که هست، باید احساس کند که در حضور حضرت بقیه‌الله(عج) است...». ما متوجه شده بودیم که خودشان هم این‌گونه‌اند. این حالت در اواخر عمرشان، شدیدتر هم شده بود.
 
مجتبی مصباح یزدی

حالات آیت‌الله مصباح یزدی را هنگام زیارت بقاع متبرکه چگونه دیدید؟
تواضع ایشان در برابر ائمه اطهار(ع)، کم‌نظیر بود. موقعی که به حرم مشرف می‌شدند، تا جایی که مقدور بود، گوشه ضریح می‌ایستادند و گاهی دو سه ساعت، ایستاده زیارت می‌خواندند! ما که بچه بودیم، خسته می‌شدیم و می‌رفتیم دوری می‌زدیم و برمی‌گشتیم و می‌دیدیم هنوز همان جا ایستاده‌اند! ایشان جوری مقابل ضریح می‌ایستادند، که گویی در محضر امام معصوم(ع) هستند! گاهی دیگران از طولانی ایستادن ایشان، خسته می‌شدند و می‌گفتند: حاج‌آقا! نمی‌خواهید بروید؟ خسته نیستید؟ ایشان می‌فرمودند: «اگر انسان احتمال دهد که اگر فقط چند دقیقه دیگر بایستد، چیز مهم و ارزشمندی به او می‌دهند، دلش می‌آید که برود؟...». این نگاه به امام معصوم(ع)، ناشی از عمق معرفت ایشان و در عین حال تواضع کم‌نظیرشان بود. ایشان به دلیل همین عرفان عملی و خصوصیات برجسته اخلاقی و رفتاری، وقار و ابهت خاصی داشتند، به طوری که گاهی دیگران مقهور این وقار و ابهت می‌شدند.
 
ایشان این ابهت را با مهر پدری چگونه جمع می‌کردند؟
تواضع ایشان، این مسئله را جبران می‌کرد. ایشان طوری رفتار می‌کردند که هر کس می‌توانست راحت حرفش را به ایشان بزند. ایشان خود را تا سطح طرف مقابل، پایین می‌آوردند. حتی با بچه‌ها، به زبان خودشان حرف می‌زدند و با آنها بازی می‌کردند. ما هم همین احساس را داشتیم. در عین حال که بسیار با ایشان رفیق بودیم، می‌دانستیم یک جاهایی نباید وارد حریم ایشان بشویم، یا هر حرفی را در برابر ایشان بزنیم! ایشان همیشه منطقی، سنجیده و دسته‌بندی شده حرف می‌زدند و این باعث می‌شد که طرف مقابل هم، رعایت کند و حرف بی‌ربط نزند. بنابراین در عین حال که می‌توانستیم راحت حرفمان را به ایشان بزنیم، اما می‌دانستیم که باید سنجیده و مؤدبانه صحبت کنیم.
آن چیزی که در حاج آقا برجستگی خاصی داشت، تفکر بود. اهل ذکر بودند، ولی ذکر باطنی. ایشان در منزل برای مطالعه یا عبادت، جای خاصی نداشتند. کنار هال خانه ما، یک صندلی بود که همان جا، هم محل کارشان بود، هم محل پذیرایی، هم محل مطالعه و عبادت. خیلی وقت‌ها دیگران در حال صحبت با هم بودند و حاج آقا در عالم خودشان سیر می‌کردند. انگار که در جایی خلوت و تک و تنها نشسته‌اند! بسیار زیاد فکر می‌کردند. این اواخر به‌قدری ضعف بر ایشان مستولی شده بود، که ما اگر سؤالی هم داشتیم، خجالت می‌کشیدیم بپرسیم! آن وقت خودشان می‌فرمودند: «این روزها کی وقت دارید، تا بنشینیم و راجع به مسائل علمی کمی صحبت کنیم؟...». می‌خواستند تا آخرین لحظات عمر هم، دیگران از وجودشان بهره ببرند. بسیار به مسائل فکری و اعتقادی اهتمام داشتند. هر وقت پراکنده سؤال می‌پرسیدیم، می‌فرمودند: «بهتر است که از مسائل فهرست تهیه کنید». به‌شدت نگران التقاط بودند و وقتی در تلویزیون می‌دیدند که افرادی بی‌مبنا حرف می‌زنند، ناراحت می‌شدند. همان‌طور که اشاره کردم، ایشان فوق‌العاده دقیق، منظم و منطقی بودند و طبعا توقع داشتند دیگران هم، بی‌منطق، بی‌ربط و نامنظم حرف نزنند. به این نکته هم باید اشاره کرد که حاج آقا روشمند مطالعه می‌کردند. برای همین با صرف حداقل وقت، بهره زیادی می‌بردند. اساسا تفکر ایشان روش‌مند بود. آموزش و تدریسشان روش‌مند بود. نوشتن ایشان روش‌مند بود و مجموعه اینها، نتایج ارزشمندی را فراهم می‌آورد.
 
آیت‌الله مصباح یزدی با این همه مشغله فکری و مدیریتی، چگونه به مراوده با خانواده و فامیل می‌رسیدند؟
این برای ما هم سؤال بود! خانه ما در جایی قرار داشت که مرتبا به آن رفت‌وآمد می‌شد و بچه‌ها سر و صدا و بازی می‌کردند. اشاره کردم که ایشان اتاق جدایی نداشتند و همان جا می‌نشستند، مطالعه می‌کردند، غذا می‌خوردند و با بچه‌ها حرف می‌زدند. همیشه هم به فکر اقوام و خویشان بودند. حتی این اواخر که بسیار ضعیف شده بودند، به من می‌فرمودند: «برو ببین فلانی مشکل و کمبودی ندارد؟». موقعی که به مؤسسه تشریف می‌بردند، در همان جا مشکلات افراد را پیگیری می‌کردند. این اواخر که خودشان نمی‌توانستند به افراد سرکشی کنند، از ما می‌خواستند که برویم و سر بزنیم و جویای احوالشان بشویم. مواردی را که خودشان می‌توانستند، مستقیما تحقیق و رسیدگی می‌کردند و اگر تردید داشتند، ما باید می‌رفتیم و گزارش تهیه می‌کردیم. نکته عجیب این بود که حاج‌آقا هر شب به نام، برای کسانی که از ایشان التماس دعا داشتند، دعا می‌کردند. ما واقعا حیرت می‌کردیم که چطور این اسامی به یادشان می‌ماند.
 
در سخنان شما، اشاره‌ای تلویحی به ساده‌زیستی آیت‌الله مصباح یزدی بود. در این وادی، ایشان را چگونه دیدید؟
دراین‌باره به یک نکته مهم توجه داشتند. یک وقت ساده‌زیستی به خود انسان مربوط می‌شود، که ایشان بسیار مراقبت می‌کردند که در هر چیزی اندازه نگه دارند، ولی در چیزهایی که به دیگران مربوط می‌شد، سختگیری می‌کردند. در پذیرایی از ميهمان همیشه توصیه می‌کردند بیشتر تهیه کنید که یک وقت کم نیاید. اگر اضافه آمد خودمان مصرف می‌کنیم، اما مصرف خودشان فوق‌العاده کم و ساده بود و به حداقل قناعت می‌کردند. این را از اساتید و مشایخ خود نیز آموخته بودند.
نکته مهم این بود که در منزل، حقیقتا به زحمت می‌شد فهمید که ایشان چه چیزی لازم دارند! همیشه خودشان، کارهای خودشان را می‌کردند. اگر هم یک وقتی دستشان کوتاه بود و ناچار بودند، می‌فرمودند: «اگر یک وقت بیرون رفتید و مزاحم کارتان نبود، فلان چیز را هم بگیرید، ممنون می‌شوم...». تا وقتی می‌توانستند راه بروند، یادم نمی‌آید به کسی گفته باشند که فلان چیز را برایم بیاور. دوست نداشتند به کسی دستور بدهند. همواره قدردان محبت دیگران، هرچند اندک، بودند و سعی می‌کردند به احسن وجه جبران کنند. یادم هست یک بار آقای دکتر منوچهر محمدی، کتابی را که تازه چاپ کرده بود، برای حاج‌آقا فرستاد. ایشان حال مطالعه نداشتند، ولی کتاب را تورقی کردند و یادداشت گذاشتند: تقدیر از آقای محمدی. بعد هم چند بار از ما پرسیدند: چگونه می‌شود از ایشان تقدیر کرد؟ همین حساسیت را روی همه داشتند. یک بار از من پرسیدند: آیا فلانی مشکلی دارد؟ عرض کردم: نمی‌دانم. فرمودند: «اگر می‌دانستی و کاری نمی‌کردی، که کافر بودی!».
 
از ارتباطات و مراودات آیت‌الله مصباح یزدی با رهبر معظم انقلاب اسلامی، چه خاطراتی دارید؟
در برابر حضرت آقا فوق‌العاده متواضع بودند، که البته این امر ریشه در اعتقاد و باوری داشت که به ایشان داشتند. ابوی حضرت آقا را نايب امام زمان(عج) می‌دانستند و عملا هم به آن ملتزم بودند. گاهی به کسانی که با حضرت آقا در ارتباط بودند، می‌فرمودند: «از جانب من دست و پای ایشان را ببوسید!». خودشان هم چند بار که خدمت آقا رسیدند، خواستند این کار را بکنند که آقا مانع شدند. یک بار که حضرت آقا می‌خواستند به منزل ما تشریف بیاورند، از قبل پیغام داده بودند به حاج‌آقا بگویید این کار را نکنند. به‌هرحال بین این دو بزرگوار، رابطه‌ای اعتقادی و صمیمی برقرار بود.
https://iichs.ir/vdcexe8w.jh8ewi9bbj.html
iichs.ir/vdcexe8w.jh8ewi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما