پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی شما با شهید سیدمرتضی آوینی، چگونه و در چه شرایطی حاصل شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. با صدای شهید سیدمرتضی آوینی، زودتر از خودش آشنا شدم. اولین بار صدای حزین ایشان را روی فیلمی که در سال 1360 درباره جنگ در حال پخش بود، شنیدم. با علاقهای که به ساخت فیلم درباره جنگ داشتم، بهواسطه معرفی یکی از دوستانم، وارد جهاد سازندگی و در آنجا با شهید آوینی آشنا شدم. با توجه به کمبود نیرویی که در جهاد وجود داشت، من این فرصت را پیدا کردم که از اواسط سال 1361، به گروه آقا مرتضی ملحق شوم. اولین باری که با ایشان همکلام شدم، گرمای صدا و کلام ایشان مرا مجذوب خویش کرد. پس از مدتی کوتاه از اولین همکلامی من و ایشان، شهید آوینی پیشنهاد داد که به سراغ دوربین بروم و درباره فعالیتهای جهاد سازندگی، شروع به کار کنم و این طور شد که همکاری من با ایشان شروع شد.
اولین و مهمترین خصوصیاتی که از سیره شهید آوینی به ذهن شما خطور میکند، کدام است؟
محبت، یکرنگی و یکدلیای که با همه آدمها داشت، بهویژه اگر با کسی روبهرو میشد که در دایره آرمانهای او بود، این خصیصه خودش را بیشتر نشان میداد. یادم هست که یک بار، برای یک بسیجی کاری انجام داد و وقتی دوستان علتش را پرسیدند، گفت: «اگر من بتوانم به کسی که به این درجه رسیده خدمت کنم، بهترین کار ممکن را کردهام و همین برای من کافی است...». ایشان به انسانهای دیگر، از جنبه انسانیتشان نگاه میکرد، نه جایگاه و مرتبه دنیایی آنها. یکی از خصوصیات مهم و بارز سیدمرتضی، این بود که سعی میکرد دچار روزمرگی نشود و گرفتاریهای دنیایی، او را از عمل به تکلیف و وظیفه انسانی دور نکند.
یکی از دیگر ویژگیهایِ مهم او، تربیت نفسی بود که روی آن بسیار تأکید داشت. این مسئله، در مورد خورد و خوراک او هم صادق بود؛ مثلا در مورد خوردن گوشت، مقید بود تا حدی را که ائمه سفارش کردهاند، رعایت کند و زیادهروی نمیکرد. یک راننده شکمویی داشتیم که دوست داشت هر روز کباب بخورد! شهید آوینی هم وقت غذا که میشد، خطاب به او میگفت: «صدای گربه درآمده، باید برویم کبابی!». البته جالب است که رفتار سید با او، بهقدری اثرگذار و در عین حال صمیمی بود که باعث شد بعد از چند روز، آن فرد که هیچ توجهی به نماز نداشت، اهل نماز خواندن بشود و طوری شده بود که بهنوعی مرید ایشان شده و تلاش میکرد نظرش را جلب کند! اینها ناشی از شیوه صحیح شهید آوینی در برخورد با افراد بود، که با نوعی وقار و خوشاخلاقی، سعی در اصلاح جامعه خودش داشت. برای مسائل تربیتی و رشد خود و جامعهاش، دغدغه داشت و در این راستا سعی میکرد از محضر اساتیدی همچون آیتالله جوادی آملی و آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی استفاده کند. پوشش سادهای داشت و در جمع، با لباس خاکیِ بسیجی حاضر میشد و حتی با وجود اینکه گاهی از این جهت در سازمان مورد تمسخر قرار میگرفت، ولی اصلا تأثیری در منش او نداشت و همیشه میگفت: «سنگر من همین جاست!». حتی یک بار پیش آمد که مدیر دوبلاژ، به نحوه لباس پوشیدن ایشان در جمع گویندهها اعتراض کرد و ایشان هم در جواب گفت: «اینجا مگر کاخ است؟» سیدمرتضی هیچ وقت از اصول خودش کوتاه نمیآمد.