پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی شما با شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی، به چه مقطعی بازمیگردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. باید ابتدا اشاره کنم که جد بزرگوار
شهید آیتالله صدوقی، ابتدا در کرمانشاه اقامت داشتند و سپس در زمان قاجار و از روی اجبار، به شهر یزد مهاجرت کردند؛ ازاینرو آیتالله صدوقی در یزد، ابتدا به کرمانشاهی معروف بودند. براساس شجرهنامه آیتالله صدوقی، ایشان از اولاد عالم بزرگوار شیخ صدوق بودند و به همین دلیل هم، نام خانوادگی صدوقی را برای خویش انتخاب کردند. بههرحال ایشان در سال 1330، برای اقامت دائم وارد شهر یزد شدند. زمانی که قرار بود ایشان به شهر یزد بیایند، من نوجوان بودم. مرحوم آقای وزیری، افرادی را به مساجد معروف یزد فرستادند و به ائمه جماعات سفارش کردند که پس از اقامه نماز جماعت صبح ــ که در شهر یزد همواره با خیل عظیمی از نمازگزاران بر پا میشد ــ مأمومین را به مصلی و مدرسه عبدالرحیمخان ببرند تا برای استقبال از آیتالله صدوقی آماده شوند. طبق برنامه، جمعیت کثیری از مردم به استقبال آیتالله صدوقی رفتند و ایشان را تا منزلی که برایشان در نظر گرفته شده بود، همراهی کردند. این منزل، در ابتدای کوچه گازرگاه قرار داشت. وقتی همگی به منزل ایشان رسیدند، شهید صدوقی بالای بلندی رفتند و از لطف و محبت مردم تشکر کردند. در مجموع، استقبال خوبی از ایشان انجام شد.
از تدریس آیتالله صدوقی برای طلاب یزد، چه خاطرهای دارید؟
بنده در حدود سال 1330، وارد حوزه علمیه یزد شدم. آیتالله صدوقی در مدرسه عبدالرحیمخان و مسجد حظیره، درس تفسیر، فقه و اصول میگفتند و نیز نماز جماعت را اقامه میکردند. بیان و نحوه بسط مطالب توسط ایشان، برای طلاب دلنشین بود. پس از مدتی من برای ادامه تحصیل، عازم نجف اشرف شدم و حدود چهار سال در آنجا درس میخواندم. کودتای عبدالکریم قاسم، که در عراق رخ داد، به ایران برگشتم. شهید صدوقی و بستگانم، مصلحت را در آن دیدند که من برای تحصیل به قم بروم. در آن شهر بودم که بهتدریج، مبارزات علیه رژیم پهلوی آغاز شد.
بعد از مهاجرتتان به قم، آیا همچنان با آیتالله صدوقی در ارتباط بودید؟
بله، ارتباط من با ایشان همچنان برقرار بود. یکی دو بار در مورد مشکلات مالی و اقامتی طلاب قم، بالاخص طلاب یزدیِ این شهر، با ایشان صحبت کردم. در آن زمان اولین مشکل یک طلبه در بدو ورود به قم، مسئله مسکن بود و از طرفی در شأن یک طلبه نبود که در منازل دیگران اقامت کند؛ ازاینرو بهترین و شایستهترین مکان برای زندگی طلاب، مدارس علمیه بود. در یکی از دیدارها، مشکل مسکن طلاب را با شهید صدوقی مطرح کردم و ایشان نامهای نوشتند و سفارش کردند که مکانی برای تأسیس یک مدرسه علمیه خریداری شود. منزلی را که به نام سلامتیها معروف بود، پیدا کردیم، ولی مالک آن وقتی متوجه شد که تصمیم به خرید داریم، برای خانه قیمت بالایی گذاشت و بالطبع ما از خرید آن منزل منصرف شدیم. شهید صدوقی که از قبل با تولیت آشنا بودند، زمینی را که هماکنون مسجد آیتالله صدوقی در آن واقع شده است، خریداری کردند و مدرسه در انتهای آن بنا شد. احداث این مدرسه، اولین کار اجرایی بود که ما با آیتالله صدوقی انجام دادیم، که خوشبختانه با موفقیت هم به پایان رسید.
تحلیل شما از نقش آیتالله صدوقی در نهضت امام خمینی چیست؟
آیتالله صدوقی با حضرت امام، دوستی طولانی و نزدیکی داشتند و در اغلب موارد، طرف مشورت رهبر انقلاب اسلامی بودند. این امر، ناشی از اعتماد عمیق امام به ایشان بود. پس از فاجعه مدرسه فیضیه و کشتار طلاب و مردم در روز شهادت امام صادق(ع)، حضرت امام در قم و مرحوم آقای فلسفی در تهران، سخنرانیهایی ایراد کردند و در پی آن امام را شبانه بازداشت و به تهران منتقل کردند. پس از این اتفاق، علمای بسیاری از جمله آیتالله صدوقی، از شهرستانها به تهران رفتند و ضمن تأکید بر مرجعیت امام، زمینه آزادی ایشان را فراهم نمودند. تأکید میکنم که شهید صدوقی، قلبا به امام معتقد بودند و در مقابل امام نیز، کاملا به ایشان اعتقاد و اطمینان داشتند. در طول مبارزات، آیتالله صدوقی مقدمات نشر بسیاری از اطلاعیهها و سخنرانیهای امام را تدارک میدیدند و در این مورد، کُلا امر به ایشان واگذار شده بود. در واقع ایشان یکی از مهمترین پُلهای ارتباطی با امام در دوره تبعید ایشان، در سراسر ایران بودند.
درباره محبوبیت آیتالله صدوقی در شهر یزد، فراوان سخن گفتهاند. علت این امر چه بود؟
واقعیت این است که آیتالله صدوقی در شهر یزد، جایگاه بسیار بالا و والایی داشتند، بالاخص در دوره اوجگیری انقلاب اسلامی، این شهر را به حرکت درآوردند. ایشان مجالسی را در مسجد حظیره برپا و از مردم دعوت میکردند تا در این مجامع حضور یابند. در پی سخنرانیهای کوبنده ایشان و دیگر سخنرانان بود که مجسمه شاه در شهر یزد پایین آورده شد. البته در آن زمان، مقامات دولتی مانع از هر گونه فعالیت ضد رژیم میشدند، اما با وجود این سختگیریها، آیتالله صدوقی به فعالیتهای خود ادامه میدادند. ایشان در یزد یکهتاز بودند و هیچ کس نمیتوانست در مقابلشان اظهار وجود کند! در این میان و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، موضعگیری صریح شهید صدوقی در مقابل ابوالحسن بنیصدر و برخی جریانات انحرافی نیز، باعث گرایش بیشتر مردم به ایشان شده بود. باید گفت همانطور که مردم به امام علاقهمند بودند، به آیتالله صدوقی نیز علاقه داشتند.
مواجهه آیتالله صدوقی با ابوالحسن بنیصدر و وابستگان به گروه موسوم به مجاهدین خلق، چگونه روی داد؟
منافقین با بنیصدر به همگرایی رسیده و دفتر او را در اختیار گرفته بودند و همچنین برنامهریزی داشتند تا در پستهای مختلف اداری مشغول به کار شوند که البته در این مورد تا حدودی هم موفق شده بودند! وقتی عدهای از مردم یزد نزد شهید صدوقی آمدند و در مورد اقدامات منافقین در شهر به ایشان شکایت کردند، ایشان فرمودند: «ما در یزد به مجاهدین خلق نیاز نداریم!». پس از این ماجرا، مردم یزد طبق فرمایش ایشان، تمامی دفاتر منافقین را بستند! این اتفاق، ضربه بزرگی به این گروه وارد کرد و باعث شد آنها نتوانند در یزد اظهار وجود کنند. مسلما خشم وجود آنها را فرا گرفته بود و در نهایت آنها با نقشهای از پیش تعیینشده، آیتالله صدوقی را به شهادت رساندند.
قدری نیز به رویکردهای عمرانی آیتالله صدوقی در شهر یزد بپردازیم. «مسجد حظیره» چگونه دارای موقعیت فعلی شد؟
آیتالله صدوقی، اقدامات زیادی را در یزد انجام دادند. در آن زمان مسجد حظیره، به وسعت امروز نبود. شهید صدوقی چندین خانه را در اطراف مسجد حظیره خریداری و با طراحی نقشهای جامع، این خانهها را به هم متصل کردند و مسجد را گسترش دادند. این مسجد بعدها در روند انقلاب اسلامی در شهر یزد، نقش مهمی ایفا کرد.
ایشان در زمینه ایجاد زیرساختهای درمانی در یزد نیز، اقدامات مهمی انجام دادند. ارزیابی شما دراینباره چیست؟
ایشان در سال 1359 تصمیم گرفتند در شهر یزد دانشگاه پزشکی تأسیس کنند و به من گفتند: «چند نفر یزدی در هندوستان زندگی میکنند، نامهای مینویسم، به آنجا سفر و با اساتید دانشگاه هندوستان برنامهریزی کنید تا به یزد بیایند و در اینجا دانشگاه پزشکی تأسیس کنند». من به هند رفتم و سفرم دو ماه طول کشید. اقدامات اولیه صورت گرفتند و اقلام مورد نیاز تهیه شدند. به ایران برگشتم و قرار شد از افراد کارآمد دعوت شود که به ایران بیایند و در تأسیس دانشگاه با ما همکاری کنند. آیتالله صدوقی، محلی را برای تأسیس دانشگاه تدارک دیدند. قرار بود آقای مهندس
بازرگان از ایرانیان مقیم هند دعوت کند و اجازه این کار از سوی او صادر شود، اما وی مخالفت کرد و این مسئله بین شهید صدوقی و بازرگان، کدورت را بیشتر کرد. البته شهید صدوقی از تلاش خود برای تأسیس دانشکده پزشکی دست برنداشتند و امروز مرکز پزشکی صدوق یزد و دانشگاه پزشکی، مکان مناسبی برای ارائه خدمات به مردم یزد است.
ارتباط آیتالله صدوقی با مسئولان وقت، برای رفع مشکلات اجتماعی و اقتصادی مردم چگونه بود؟
شهید صدوقی برای رفع مشکلات بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید و جهاد سازندگی، اقدامات زیادی را انجام دادند. ایشان یک روز به من گفتند جلسهای تشکیل دهم و مسئولان دادگاههای انقلاب را دعوت کنم. جلسه در منزل آیتالله صدوقی تشکیل شد. ایشان در آن جلسه درباره لزوم اجرای احکام اسلامی در قالب قوانین صحبت و اعلام کردند که هر کس با این مسئله موافق نیست، میتواند کنارهگیری کند. دو سه روز از برگزاری نشست سپری شد و هیچ کدام از خواستههای آیتالله صدوقی، توسط مسئولان اجرا نشد! جلسه دیگری تشکیل شد و شهید صدوقی در آن اعلام کردند: «یا احکام اسلامی را اجرا میکنید، یا من در دادگاه را میبندم!». حتی یک بار به من گفتند: «یک کامیون آجر، مقابل درِ دادگاه خالی کنید!». خلاصه با این صحبتها و رفتوآمدها، تا حدودی اصلاحات مورد نظر آیتالله صدوقی انجام شد و این مورد یکی از اقدامات مفید ایشان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود. استاندارانی که به یزد میآمدند، زیر نظر ایشان فعالیت میکردند. در اوایل تأسیس نظام اسلامی نیز، رؤسای برخی ادارات توسط ایشان منصوب میشدند. فرمانداران نیز از سوی وزیر کشور ابلاغ دریافت میکردند، ولی در نهایت باید شهید صدوقی آنان را تأیید میکردند. در جریانی، آیتالله صدوقی دستوراتی دادند و فرماندارها از این دستورات تبعیت نکردند! در نتیجه همگی تصمیم گرفتند نزد ایشان بروند و استعفا دهند. من نیز در آن جلسه حضور داشتم. آیتالله صدوقی استعفای آنان را پذیرفتند و قرار شد ایشان برای هر شهرستان، فرمانداری تعیین کنند و این افراد نهایتا انتخاب شدند.
شهادت آیتالله صدوقی در استان یزد، چه بازتابی داشت؟
این خبر تنها مردم یزد را متأثر نکرد، بلکه به نظر من، باید به تأثیر آن بر مردم ایران توجه شود. مردم از سراسر ایران، به شهر یزد آمده بودند و تمام خانهها در این شهر، پذیرای میهمان بودند! سالها بعد رحلت حضرت امام و آمدن مردم از سراسر ایران به تهران، مرا به یاد مراسم تشییع و بزرگداشت آیتالله صدوقی میانداخت. ترور شهدای محراب، رسوایی بزرگی را برای جریان نفاق بهوجود آورد. به فرموده امام، این خونها باعث بقای انقلاب شد. پس از شهادت آیتالله صدوقی، دیگر هیچ شخصی را نمیشد در یزد، شیراز و سایر شهرها پیدا کرد که از مجاهدین خلق بهخوبی یاد کند. حتی برخی سمپاتهای آنان نیز، از این گروه کاملا بریدند. شهادت آن بزرگوار نیز مانند حیاتش، بسیار پربرکت بود.