گفتوشنودی که پیش روی شماست وجهی مغفول از قیام تاریخی 30 تیر 1331 را میجوید و آن علت بیتفاوتی و سرخوردگی جمعیت فدائیان اسلام در موسم این قیام است. در این مصاحبه، محمدمهدی عبدخدایی، دبیرکل فعلی این جمعیت، علت این انفکاک را توضیح میدهد.
به شهادت اسناد، جمعیت فدائیان اسلام در روند قیام 30 تیر، حضور و مشارکت چشمگیری نداشت. علت آن چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. مسئله به اختلاف فدائیان اسلام و شخص شهید سیدمجتبی نواب صفوی با دکتر مصدق باز میگردد. بازکردن این مسئله هم، نیازمند اشاره به مقدمهای است. زمان نخستوزیری رزمآرا، جلسهای در منزل آقای حاج محمود آقایی در خیابان ایران تشکیل میشود که رهبران جبهه ملی در آن جلسه شرکت کرده بودند. آقای دکتر فاطمی که در آن جلسه شرکت داشته، صراحتا میگوید: من از طرف آقای دکتر مصدق آمدهام. بعد همه حضار قبول میکنند که اگر رزمآرا از میان برود، دولت اسلامی برپا کنند. حتی آن گونه که مرحوم مهدی عراقی تعریف میکرد، پشت قرآن را امضا کردند که دولت اسلامی را اعلام کنند! اما بعد از کشته شدن رزمآرا در 16 اسفند سال 1329، موضوع دولت اسلامی و حکومت اسلامی کلا فراموش شد! از اینجا بود که شهید نواب صفوی به این اعتقاد رسید که بین شاه و مصدق، توافقی بهوجود آمده و فدائیان اسلام قربانی این توافق شدهاند! لذا زمانی که عدهای از فدائیان اسلام دستگیر شده بودند، شهید نواب صفوی در مصاحبه با یوسف مازندی، خبرنگار آسوشیتدپرس، میگوید: «قرار بود برادران من آزاد بشوند، ولی چنین نشد!» چون ما سند بردیم که آنها را از زندان آزاد کنیم، اما در آخرین لحظه اعلام کردند که فدائیان اسلام باید به سفارش دربار در زندان بمانند! مجموعه این اختلافات ــ که بهمرور زمان رشد کردند ــ بر سر به وجود آمدن دولت اسلامی و حکومت اسلامی بود؛ لذا فدائیان اسلام هم با شاه مخالف بودند، هم با دکتر مصدق که دولت را اسلامی نمیکند. دکتر مصدق هم اعتقادی به این موضوع نداشت که دولت را اسلامی اعلام کند.
با این وصف علت همراهی نکردن فدائیان اسلام با دکتر مصدق، شائبه همکاری او با دربار بود؟
بله؛ چون شهید نواب صفوی معتقد بود که بین مصدق و محمدرضا پهلوی، وحدت بهوجود آمده. حتی دکتر شایگان در مصاحبهای که بعداز انقلاب انجام میدهد، میگوید: دکتر مصدق به همراهی و همکاری با شاه در ملی شدن نفت، معتقد بود؛ به همین جهت برای توافق با شاه، ارج قائل بود. در این صورت، طبیعتا فدائیان اسلام با دربار و محمدرضا پهلوی مخالف بودند و به همین جهت در سخنرانیهایی که میکردند، میگفتند: چرا از نام شاه میترسید؟ پهلویها دشمن اسلام هستند... این مسئله، اساس اختلاف بین فدائیان اسلام و دکتر مصدق بود. درست است که آقای دکتر مصدق در 30 تیر، پیروزی سیاسی بهدست میآورد و نخستوزیر میشود، ولی پس از آن بین دکتر مصدق و آیتالله کاشانی و دوستان جبهه ملیاش، اختلاف میافتد. البته در نظر داشته باشید که قضیه سال 1331، درست زمانی اتفاق میافتد که رهبر فدائیان اسلام در زندان است.
از منظر شما، زمینههای رخ دادن قیام 30 تیر، چه جریاناتی بودند؟
در بهوجود آمدن واقعه 30 تیر، جریانات مختلفی سهیم هستند؛ مثل عدم آگاهی شاه از قدرت جبهه ملی و آیتالله کاشانی در میان مردم و عدم فهم احمد قوام نسبت به شرایط زمانی. در آن دوران دکتر مصدق چون میخواهد دولت را ترمیم کند، پیش محمدرضا پهلوی میرود و میگوید: من میخواهم وزارت دفاع (جنگ) در اختیار خودم باشد، اما شاه در جواب دکتر مصدق میگوید: تعیین وزیر دفاع از اختیارات فرمانده کل قوا، یعنی شاه است. دکتر مصدق هم به محمدرضا پهلوی میگوید: در صورتی که من وزیر دفاع نباشم، از خدمت معذورم... و استعفا میدهد. محمدرضا پهلوی هم فورا استعفای دکتر مصدق را میپذیرد و فرمان نخستوزیری احمد قوام را صادر میکند. قوام هم چون آدم خودخواه و متفرعنی بود، همچنان فکر میکرد همان قهرمان سال 1326 است که توانسته پیشهوری را از ایران بیرون کند! لذا پس از آنکه به نخستوزیری میرسد، اعلامیه مخوفی میدهد که رضا سجادی، گوینده رادیو، آن اعلامیه را با حرارت خاصی در رادیو میخواند، با این تیتر که «کشتیبان را سیاستی دگر آمد!» قوام در آن اعلامیه میگوید: (قریب به مضمون) من دادگاه انقلابی تشکیل میدهم و اجازه نمیدهم روحانیون در سیاست دخالت کنند!... اما آیتالله کاشانی وقتی فرمان تعطیلی بازار را میدهد، همه تهران و بلکه همه شهرستانها تعطیل میشوند! لذا با تعطیلی بازار تهران و اغلب شهرستانها، جریان 30 تیر به وجود میآید و شاه چون درآن روزها قدرت تصمیمگیری نداشت، ساعت یک بعداز ظهر، قوامالسلطنه را میخواهد و از او درخواست میکند که استعفا دهد و فرمان نخستوزیری دکتر مصدق را صادر میکند! لذا دکتر مصدق ــ که از نظر سیاسی پیروز شده ــ وزیر دفاع و دوباره نخستوزیر میشود.
نقش آیتالله کاشانی در هدایت گروههای مخالف و معترض به نخستوزیری قوام و دربار را چه میزان میدانید؟
ایشان در آن موقع، نقش اساسی را داشت. مبارزه اساسا با نظر آیتالله کاشانی ادامه پیدا میکرد. آیتالله کاشانی بیش از هر شخصیتی، در اجتماع آن روز وجهه داشت؛ مخصوصا که از قبل، مرحوم آیتالله خوانساری و مرحوم آیتالله صدر از ایشان حمایت میکردند. چون آیتالله خوانساری در سال 1920 همراه آیتالله کاشانی با انگلیسیها در عراق جنگیده و زندانی انگلیسیها شده بود. در سال 1324 هم که احمد قوام نخستوزیر شد، آیتالله کاشانی را دستگیر کرد و به دست انگلیسیها داد!
اشاره کردیدکه پهلوی دوم، قدرت تصمیمگیری نداشت. علت این امر چه بود؟
ببینید وقتی میخواهیم محمدرضا پهلوی را معرفی کنیم، باید بین شاهی که در سال 1320 سرکار آمد و تحصیلکرده سوئیس بود و دموکراسی را در غرب دیده بود و شاید هم تا حدی به دموکراسی اعتقاد داشت، با شاه سالهای 1332 و 1334 تفاوت قائل بشویم. به واسطه حمایتهای آمریکا و انگلیس، شاه بعد از 28 مرداد سال 1332، یک آدم مستبد مثل پدرش شده که به کلی سیاستهایش برای اداره کشور تغییر کرده است.
از منظر شما، اشتباهات دکتر مصدق بعد از 30 تیر چه بود؟
اولین اشتباه دکتر مصدق پس از پیروزی سیاسی قیام 30 تیر، امضای قانون امنیت اجتماعی بود. او از مجلس اختیارات ششماهه قانونگذاری گرفت و بعدا درخواست اختیارات یکساله کرد و در این شرایط، دوستانش از اطرافش پراکنده شدند! مجموعه اینها باعث شدند دکتر مصدق در 28 مرداد 1332 تنها بماند و حمایت مردم را از دست بدهد. اسناد و مدارک فراوانی وجود دارند که نشان میدهند دکتر مصدق 28 مرداد 1332، دیگر دکتر مصدق وجیهالمله سال 1329 نبود.
چرا؟
چون این برخوردهای دکتر مصدق، وجهه ایشان را در میان مردم ضعیف کرد. وقتی پیمان نظامی بغداد (سنتو) امضا شد، شهید نواب صفوی تصور میکرد اگر اقدام کند، همان حمایتهای مردمی سال 1329 پشت سر او هست، درحالیکه جامعه متفرق شده بود و دیگر رهبر آگاهی نداشت که هر چه بگوید، مردم به حرف او گوش بدهند. بنابراین محمدرضا پهلوی خیلی راحت، 48 افسر تودهای و پس از آن فدائیان اسلام را اعدام و دکتر مصدق را به زندان محکوم کرد و اعضای جبهه ملی را به زندان انداخت. سرتیپ ریاحی ــ که رئیس ستاد بود ــ هم به سه سال زندان محکوم شد. سرهنگ اشرفی و سرهنگ نادری و همه دوستان دکتر مصدق، محکوم شدند و به زندان افتادند و قرارداد ننگین کنسرسیوم نفت توسط دکتر امینی امضا شد و هیچ حرکتی صورت نگرفت. مردم در حقیقت، در آن شرایط، مأیوس شده بودند. بنابراین میبینیم در آن دوران همه گروهها متفرق و رهبران اکثرشان هم اعدام شدند. البته دکتر مصدق چون از خانواده اشراف بود، اعدام نشد و فقط به دو سه سال زندان محکوم شد، اما کسانی که به قدرتهای بزرگ وابستگی نداشتند و از توده مردم بودند، اعدام شدند. https://iichs.ir/vdce778z.jh8e7i9bbj.html