دوره سوم زندگی شوکت‌الملک وجوه تمایزی با دو دوره پیشین داشت. آغاز این دوره مقارن با انقراض سلسله قاجاریه در ایران و قدرت‌یابی رضاشاه پهلوی و تأسیس سلسله‌ای جدید در ایران بود. شوکت‌الملک تا سومین سال سلطنت محمدرضاشاه پهلوی، فرزند و جانشین بلافصل رضاشاه، زنده بود. وی در سال 1323ش/1944م، در 64 سالگی در بیرجند درگذشت...
زندگی سیاسی امیر محمدابراهیم خان علم (شوکت‌الملک دوم) ـ طی سالهای 1303 ـ 1323ش
 
دوره سوم زندگی شوکت‌الملک وجوه تمایزی با دو دوره پیشین داشت. آغاز این دوره مقارن با انقراض سلسله قاجاریه در ایران و قدرت‌یابی رضاشاه پهلوی و تأسیس سلسله‌ای جدید در ایران بود. شوکت‌الملک تا سومین سال سلطنت محمدرضاشاه پهلوی، فرزند و جانشین بلافصل رضاشاه، زنده بود. وی در سال 1323ش/1944م، در 64 سالگی در بیرجند درگذشت. 
 
شوکت‌الملک از جمله حکامی بود که به دلیل حساسیت قلمروش در شرق کشور، یعنی منطقه‌ای که انگلیسیها آن را جزء منطقه نفوذ خود می‌دانستند، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. وی طی سالیان دراز قابلیت و توانایی خود را به‌عنوان دوستی وفادار به سیاستمداران انگلیسی شناسانده بود. بنابراین، وی از جمله کسانی بود که انگلیسیها مطمئن بودند در هر شرایطی می‌توانند از او به ‌عنوان عنصری وفادار در جهت پیاده کردن اهداف و نقشه‌هایشان بهره بگیرند. در واقع خاندان علم به طور کلی و شوکت‌الملک به‌طور اخص طی سالهای طولانی به‌عنوان سد راهی در مقابل نفوذ روسیه به سوی قلمروهای شرقی و جنوبی کشور ایفای نقش کرده بودند. به همین دلیل می‌شود گفت انگلستان پس از کودتای سوم اسفند 1299/1920م برای اجرای نقشه‌های جدیدش در ایران نه تنها شوکت‌الملک را کنار نگذارد بلکه او را در اجرای بخشی از برنامه‌هایش در ایران سهیم گرداند. به ویژه این که  در دوران انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی حضور فردی مانند شوکت‌الملک ضروری می‌نمود. بنابراین برکناری وی از حکمرانی قاینات و سیستان به معنای پایان عمر سیاسی وی نبود.
 
هیچ‌گونه گزارشی از آن سالها در دست نداریم که بیانگر نارضایتی حکومت مرکزی و در رأس آنها سردار سپه از عملکرد شوکت‌الملک باشد. با این حال شوکت‌الملک در سال 1303ش/1924م از حکمرانی این مناطق کنار گزارده شد. برکناری شوکت‌الملک از حکومت قاینات و سیستان و بلوچستان بستگی تام به تغییر سیاست انگلستان در ایران داشت. رضاخان که خود با همیاری مستقیم انگلستان به قدرت رسیده بود مأموریت عمده‌اش ایجاد نظم و امنیت در کشور و تشکیل حکومتی متمرکز و مدرن بود، چرا که شیوه‌های سابق حکومت در این دوره از کارآیی لازم برخوردار نبود. بنابراین انگلستان تصمیم گرفت، نخست نفوذش را در تمام مناطق کشور گسترش دهد. اولین پیش شرط تحقق این هدف، وجود یک حکومت مقتدر، کارا و وفادار بود تا انسجام و یکپارچگی سیاسی را در کشور پدید آورد. به همین دلیل ابقای حکمرانانی مانند شوکت‌الملک در حکومت، به رغم وفاداری‌شان نسبت به انگلستان، نقض برنامه‌های پیش‌بینی شده به حساب می‌آمد. بدین‌ترتیب لازم آمد تا شوکت‌الملک از حکومت عزل شود. از این زمان به بعد شوکت‌الملک به عنوان یک رجل سیاسی در سطح ملی قرار گرفت و ارتباطش با حکومت مرکزی نزدیک‌تر شد.
 
به دنبال انجام برخی اصلاحات از سوی رضاشاه که بخشی از آن شامل زدودن القاب مرسوم در زمان قاجاریه بود، امیر محمدابراهیم خان علم (شوکت‌الملک) به دستور رضاشاه لقب «شوکت‌الملک» را از جلو اسم خود حذف کرد و صرفاً به نام «محمدابراهیم علم» بسنده نمود. اما گاه عناوین «امیر» و «خان» نیز در کنار اسم او به کار می‌رفت.
 
شوکت‌الملک که از این پس او را با نام محمدابراهیم علم می‌شناسیم تا سال 1314ش/1935م مصدر هیچ‌گونه شغل سیاسی نبود و بیشتر اوقات عمر او در بیرجند سپری می‌شد. با این حال وی یک نوع ریاست معنوی بر حکومت قاینات و سیستان اعمال می‌کرد. محمدابراهیم علم پس از کودتای 1299ش/1920م جهت هماهنگی با حکومت مرکزی و آگاهی از تحولات کشور، سالی 2 بار به تهران سفر می‌کرد و با شخص رضاشاه و دولتمردان بلندپایه رژیم پهلوی تماس می‌گرفت و مشورتها و رایزنیهایی میان آنها رد و بدل می‌شد. تا جایی که از فحوای اسناد و گزارشات این دوره برمی‌آید وی یکی از معدود کسانی بود که به راحتی با رضاشاه تماس داشت و با او به گفتگو می‌نشست.
 
عبدالحسین اورنگ که خود از جمله همین افراد بود در خاطراتش می‌نویسد:
 
در اوایل سلطنت رضاشاه روزی نبود که یک هیئت هشت نفری به حضور شاه شرفیاب نشود تعداد اعضای این هیئت در مدت پنج سالی که مرتباً هر روز بدون تأخیر در حضور شاه بودند نه کم می‌شد و نه زیاد. که عبارت بودند از: دکتر امیراعلم (طبیب مخصوص شاه)، سرلشکر نقدی (سردار رفعت)، شکوه‌الملک (رئیس دفتر مخصوص)، امیر شوکت‌الملک علم (امیر سابق قاینات)، سرلشکر خدایارخان، امیرنظام همدانی، ادیب‌السلطنه همدانی، و نویسنده ]عبدالحسین اورنگ[.1
 
محمدابراهیم علم در هنگام توفقش در بیرجند غالباً به امور شخصی مشغول بود که عمدتاً شامل پرداختن به کار کشاورزی و سرپرستی املاکش در قاینات بود. وی به‌رغم تظاهر به رعایت اصول مذهبی از انجام برخی از منکراتی هم که از سوی اسلام منع شده بود خودداری نمی‌کرد. از جمله این موارد مصرف مشروبات الکی بود. در این‌باره نامه‌ای از سوی وزارت مالیه خطاب به وزارت داخله با این مضمون نوشته شده: «مورخ 19 مهرماه 1307 ]م1928[ ـ به موجب راپرت واصل از گمرک دزداب ]زاهدان کنونی[ امیر شوکت‌الملک حکمران ]سابق[ بیرجند به‌ توسط کونسولگری انگلیس مقیم دزداب یک بشکه ویسکی وارد و حقوق آن را با این که  مکرر از طرف گمرک مطالبه شده است نپرداخته است. متمنی است دستور لازم به مشارالیه صادر و مقرر فرمایند 1677 قران عوارض مربوطه را به فوریت به گمرک بپردازد».2
 
عمده‌ترین اقدام سیاسی که محمدابراهیم خان علم در ایام اقامتش در بیرجند انجام داد پذیرفتن ریاست کمیسیون حل اختلاف ایران و افغانستان بر سر تقسیم آب هیرمند بود. اختلاف ایران و افغانستان بر سر آب هیرمند سابقه‌ای طولانی داشت. اولین بار هیئت انگلیسی به ریاست گلداسمیت در سال 1289ق/1872م مأمور شد به اختلافات دو کشور بر سر مسائل مرزی و تقسیم آب هیرمند پایان دهد. به‌رغم برخی اقدامات و ترسیم طرح اولیه مرزهای دو کشور اختلافات ایران و افغانستان حل نشده باقی ماند. تا این که در دوره مظفرالدین شاه در سال 1320ق/1902م هیئت دیگری به سرپرستی مک‌ ماهون انگلیسی این مهم را برعهده گرفت. به‌رغم برخی پیشرفتها، اما نتیجه‌ای که مورد رضایت طرفین باشد، به دست نیامد. تا این که بعد از به قدرت رسیدن رضاشاه، دوباره جریان حل این اختلاف در دستور کار دولتمردان دو کشور ایران و افغانستان قرار گرفت، و هر دو کشور موافقت کردند هیئتهایی برای حل این اختلافات گسیل دارند تا مشکل فوق به‌طور نهایی حل و فصل شود. از سوی دولت ایران محمدابراهیم خان علم، که در این زمان در بیرجند اقامت داشت به عنوان رئیس طرف ایرانی برای این مأموریت درنظر گرفته شد. مهدی‌قلی خان هدایت، نخست‌وزیر وقت، در تاریخ سیزدهم آذرماه 1310/1931م طی مراسله‌ای حکم محمدابراهیم علم را به وی چنین اعلام کرد:
 
آقای محمدابراهیم خان علم ـ از طرف دولت به شما مأموریت داده می‌شود که به سیستان رفته و به معیّت نمایندگان وزارت خارجه و مالیه و جنگ و به اتفاق متخصصان و مهندسینی که همراه خواهید داشت با نمایندگان دولت افغانستان داخل مذاکره شده برطبق دستوری که از طرف وزارت امور خارجه برای شما و هیئت اعزامی ارسال می‌شود اقدام به تصفیه عمل تقسیم آب هیرمند بین ایران و افغانستان بفرمایید. ریاست کمیسیون مزبور با شما خواهد بود و یقین است که در هر مورد مسئولیت مهم این قضیه را در نظر داشته و منافع دولت متبوعه خود را کاملاً رعایت خواهید نمود. محض اطلاع خاطر شما توضیح می‌شود که دولت افغانستان از قرار معلوم به نمایندگان خود اختیار تامه نداده‌اند که در محل عمل را قطع نمایند و پس از عمل کمیسیون باید کار بین دولتین ختم شود ولیکن مناسب آنست در موقعی که مذاکرات نزدیک به اختتام است نتیجه را به اطلاع دولت برسانید که اگر امید به حصول مقصود ما قوی باشد بلکه دولت افغانستان را وادار کنیم تا به نمایندگان طرفین اختیار برای قطع عمل داده شود.3
 
به دنبال ابلاغ حکم مأموریت، محمدابراهیم ‌خان علم در رأس هیأت ایرانی با نمایندگان افغانستان در جلسات متعدد گرد هم آمدند و مذاکرات دو طرف درباره چگونگی تقسیم آب هیرمند مدتی ادامه یافت. اما به‌رغم گفت وگوهای طولانی طرفین، توافق‌ لازم به ‌دست نیامد و مأموریت محمدابراهیم‌ خان‌ علم در این‌باره با ناکامی‌ روبرو شد.
 
از اقدامات عمرانی محمدابراهیم علم در بیرجند تلاش برای ایجاد شبکه‌های آب‌رسانی به شیوه بهداشتی و استفاده از لوله‌کشی آب بود. از دیگر اقدامات محمدابراهیم ‌خان علم در بیرجند بنای مدارسی بود که تحت عنوان «شوکتیه» معروف شدند. اولین نمونه از این مدارس در سال 1326ق/1287ش توسط شوکت‌الملک حکمران قاینات در بیرجند افتتاح و به بهره‌برداری رسید. شوکت‌الملک معلمینی را برای تدریس در این مدرسه استخدام نمود و همچنین جهت تشویق مردم برای فرستادن فرزندانشان به مدرسه شوکتیه برای محصلین آن مقرری تعیین کرد. وی از بزرگان و معاریف شهر دعوت کرد تا فرزندانشان را برای تحصیل به این مرکز آموزشی بفرستند. از جمله شاگردان این مدرسه ذبیح‌الله ناصح بود که خود از آنجا فارغ‌التحصیل شد و در همان‌جا به مقام مدرسی رسید و بعدها نیابت ریاست این مدرسه را نیز عهده‌دار شد. از جمله افراد سرشناس که به دعوت شوکت‌الملک از مدرسه شوکتیه بیرجند بازدید کردند می‌توان از علی‌اصغر حکمت نام برد. از مدرسه شوکتیه تعداد زیادی فارغ‌التحصیل شدند و بعضاً به مدارج بالای سیاسی نیز دست یافتند. به دلیل سلطه فرهنگی خاندان علم بر این مدرسه، برخی از فارغ‌التحصیلان آن نیز بعدها از مبلغان و مداحان این خاندان شدند. از جمله این افراد می‌توان از محمدعلی منصف نام برد. با تمام این احوال و به‌رغم تبلیغات ‌ویژه‌ای که‌ در این مرکز آموزشی به‌ نفع خاندان علم صورت‌ می‌گرفت این اقدام شوکت‌الملک را باید در ارتقای سطح علمی و فرهنگی منطقه بیرجند مؤثر دانست.
 
محمدابراهیم خان علم به رغم این که  سالی یکی دو بار برای انجام برخی مشورتها به تهران می‌رفت اما تا سال 1314ش/1935م اقامتگاه دایمی وی شهر بیرجند بود، تا این که در همین سال بنا به دستور رضاشاه برای مشارکت بیشتر در امور سیاسی، اداری کشور برای همیشه عازم تهران شد.
 
فراخوانی افرادی مانند محمدابراهیم علم به تهران بیشتر از روی نیاز به تجربیات سیاسی آنها صورت می‌گرفت. به ویژه این که در این سالها رضاشاه برخی اصلاحات روبنایی را آغاز کرده بود، که برای اجرا و پیاده کردن این برنامه‌ها نیازمند مشاورین کارکشته و مورد اعتماد بود. از جمله اقدام رضاشاه در اوایل ورود محمدابراهیم خان علم به تهران، قضیه کشف حجاب بود. منابع این دوره حاکی از مشارکت و همیاری اثربخش محمدابراهیم خان علم در این‌باره است. محمدابراهیم خان ابتدا این برنامه را از اهل منزل خود شروع کرد و دختران خود را کشف حجاب نمود. عکسهایی که از اعضای خانواده‌ وی‌ در دست‌ است آنها را در مجالس عمومی و انظار جامعه بی‌حجاب نشان می‌دهد.
 
بدین‌ترتیب از زمان ورود محمدابراهیم خان علم به تهران (1314ش/1935م) دوره جدیدی از فعالیتهای سیاسی وی در مرکز آغاز می‌شود که تا زمان سقوط رضاشاه تداوم دارد.
 
از هنگام ورود به تهران تا سال 1316ش/1937م به نظر نمی‌رسد که محمدابراهیم خان علم هیچ‌گونه شغل رسمی مهمی داشته باشد. بنابراین، از وجود وی در طی این دو سال بیشتر در مشاورتهای خصوصی استفاده می‌شد. در سال 1316ش/1937م به دلیل مشکلاتی که در امور ایالت فارس پدید آمده بود و استاندار پیشین این ایالت، یعنی ابوالفتح میرزا دولتشاهی قادر به حل آن معضلات نشده بود رضاشاه تصمیم گرفت فرد مستعدتری را برای منصب استانداری فارس اعزام کند. پس از تبعاتی چند که از سوی محمود جم نخست‌وزیر وقت به عمل آمد، محمدابراهیم علم برای این مأموریت مفید تشخیص داده شد و رضاشاه نیز بر این تصمیم صحه گذاشت.
 
وزارت داخله در آن زمان که برعهده محمود جم ریاست‌الوزراء بود، حکم زیر را در تاریخ 11 شهریور 1316/1937م خطاب به محمدابراهیم علم چنین صادر کرد: «جناب آقای محمدابراهیم علم ـ برحسب امر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، جنابعالی به سمت ایالت فارس منصوب شده‌اید. فرمان شاهانه نیز شرف صدور می‌باشد و ابلاغ خواهد شد. مقرری این مأموریت ماهی هفت هزار و پانصد ریال است که از تاریخ ورود به محل مأموریت دریافت خواهید فرمود».4
 
مأموریت محمدابراهیم علم در مقام استانداری فارس یک سال به طول انجامید. وی بعد از بازگشتش از فارس به سمت وزیر پست و تلگراف تعیین شد. وزارت وی تا پایان عمر کابینه محمود جم ادامه یافت. محمدابراهیم علم پس از آن تا پایان عمر سیاسی رضاشاه سه بار دیگر به عضویت کابینه درآمد. دومین دوره عضویت وی، در دولت احمد متین‌دفتری بود که در سوم آبان 1318/1939م تشکیل شد. سومین بار در کابینه علی منصور به وزارت رسید. و آخرین دوره در کابینه محمدعلی فروغی بود که در این کابینه هم محمدابراهیم علم وزیر پست و تلگراف و تلفن بود. عمر این کابینه بسیار کوتاه بود. محمدعلی فروغی کابینه‌اش را در 5 شهریور 1320/1941م تشکیل داد و در تاریخ 6 شهریور 1320/1941م به مجلس شورای ملی معرفی کرد. تشکیل این کابینه همزمان با تهاجم ارتش متفقین به ایران بود. متفقین در سوم شهریور همان سال از شمال و جنوب وارد کشور شدند. کابینه‌ی محمدعلی فروغی در 25 شهریور همان سال، که همزمان با استعفای رضاشاه از سلطنت بود، سقوط کرد و بدین‌ترتیب آخرین دوره وزارت محمدابراهیم علم پایان یافت.
 
تصدی محمدابراهیم علم در مقام وزیر پست و تلگراف و تلفن در چهار کابینه آخر سلطنت رضاشاه او را در موقعیت ویژه‌ای قرار می‌داد تا بتواند از منابع مختلف خبری اطلاعات لازم را کسب کند.
 
محمدابراهیم علم طی هفت سالی که از هنگام ورودش به تهران از سال 1314ش/1935م تا سال 1321ش/1942م طول کشید مکاتبات فراوانی با فرزندش اسدالله علم و دیگر متنفذان محلی قاینات انجام می‌داد. و مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی را که در پایتخت در جریان بود برای آنها ارسال می‌کرد. محمدابراهیم علم از هنگام خروجش از قاینات در سال 1314ش/1935م، اداره تمام املاک و مستغلات و دیگر داراییهای خود را به فرزندش اسدالله علم سپرده بود. وی همچنین وکالت کلیه عملیات بانکی و پولی خود را به اسدالله علم داده بود تا به هر شکلی که صلاح می‌داند به حل و فصل امور مالی وی بپردازد.5
 
بعد از حمله متفقین به ایران، رضاشاه موقعیت خود را سخت متزلزل دید و سقوط خود را حتمی دانست. از این رو دست به التجا برداشت و از دوستان بومی انگلستان خواست تا از این کشور تقاض کنند از تنبیه سخت او دست بردارد. نویسنده کتاب امیر قاین به‌طور ضمنی به این موضوع اشاره کرده و می‌نویسد:
 
... چنین وضعی برای شاهنشاه فقید ]رضاشاه[ ... غیرقابل تحمل بود ... بالاخره درصدد مشورت با بعضی از وزراء و زعمای قوم برآمد. از جمله کسانی که به مشورت خصوصی خود دعوت نمود مرحوم امیر ]محمدابراهیم علم[ و مرحوم قوام‌الملک شیرازی بود. امیر در جواب شاهنشاه فقید که استعلام فرمودند تکلیف چیست به عرض رسانید در این جریان با استنباطی که از رادیوهای خارجی دارم متفقین سرسازش با اعلیحضرت ندارند. چنانچه سلطنت والا حضرت ولایتعهد تسجیل و تأمین گردد شاید صلاح در این باشد که اعلیحضرت به نفع والاحضرت همایون استعفا بفرمایند.6
در واقع بعید می‌نماید آنچه که محمدابراهیم علم به اطلاع رضاشاه رساند، استنباط او از رادیوهای خارجی بوده باشد، بلکه می‌باید وی این اطلاعات را از مجراهای دیگری که بی‌گمان به تماس با مأموران انگلیسی مربوط می‌شود، مرتبط دانست. چرا که رضاشاه فردی نبود که صرفاً با استنباط نظر یک نفر بخواهد از سلطنت استعفا دهد. در این زمان انگلستان روابط پنهانی خود را با افرادی نظیر محمدابراهیم علم و قوام‌الملک شیرازی بیش از پیش گسترش داده بود تا این افراد بتوانند با کسب این اطلاعات رضاشاه را از سرنوشتی که در پیش داشت، آگاه کنند. محمدابراهیم علم در بازگویی خاطراتش به اسدالله علم جریان ملاقات خود را با قوام‌الملک شیرازی در آستانه تصمیم انگلستان به خلع رضاشاه از سلطنت چنین شرح می‌دهد: «خاطرت هست در تابستان  1320]م1941[ در دربند به منزل تو آمدم و با قوام‌الملک پدرزنت مشورتهایی کردیم و قرار شد آنچه در امور جاری کشور به نظرمان می‌رسد به عرض اعلیحضرت رضاشاه برسانیم. با آنکه پدرزنت در آن روزها بستگی خاص به اعلیحضرت پهلوی داشت قرار شد من این عرایض را که شاید هیچ‌کس به خود اجازه نداده بود چنین عرایضی بکند به شرف عرض ایشان برسانم».7 
 
در این‌باره شاید بشود نظر نویسنده کتاب تاریخ بیست ساله ایران را پذیرفت که می‌نویسد: «سمت او ]محمدابراهیم علم در پست وزارت پست و تلگراف و تلفن [او را در متن اطلاعات و اخبار خارجه قرار می‌داد... زیرا با اطلاع از روش سیاسی انگلستان می‌دانست که آنها مردمان گزافه‌گویی نیستند».8
 
محمدابراهیم علم که به نظر می‌رسد در جریان نقشه انگلستان برای عزل رضا شاه قرار گرفته باشد، سرانجام به خود جسارت داده و تصمیم می‌گیرد قصد انگلستان را به اطلاع شاه برساند: «هر چه به اطراف خود نگریستم کسی را مرد این میدان ندیدم که از بدگمانی شاه نهراسد و حقایق را به عرض‌شان برساند». بدین‌ترتیب می‌شود گفت که مدتها قبل از این که  ارتش متفقین به کشور وارد شود محمدابراهیم علم در جریان این قصد انگلستان قرار گرفته بود. به همین دلیل بر خود لازم دید تا هشدارهای مقتضی را به رضاشاه بدهد و او را از نتایج سوء رفتارش در قبال متفقین آگاه کند: «ناگزیر پیه هرگونه بی‌رحمی شاه را بر خود مالیده و مصمم شدم تقاضای شرفیابی کنم. این قضیه در مرداد 1320]م1941[ روی داد. اعلیحضرت بار دادند و در یکی از خیابانهای کاخ سفید سعدآباد شرفیاب شدم و بی‌درنگ نگرانی خود را از تبلیغات لندن بیان و عرض کردم هر چند عاقبت جنگ معلوم نیست ولی امر مهم اینست که از آلمان سود و زیان مستقیم و فوری به ما نمی‌رسد». بنابراین محمدابراهیم علم که خود تا آخرین مرحله در طرفداری و دوستی انگلستان مصمم و پایدار ایستاده بود از رضاشاه می‌خواهد تا از گرایشات آلمان‌دوستی خود عقب‌نشینی کند.9 چرا که به نظر وی «مخالفت آنها ]انگلیسیها[ ممکن است متضمن خطرهایی گردد. شاه فرمودند چه عامل و پیشامدی شما را به این فکر انداخته؟ این جمله کوتاه در آن تاریخ پرمعنی و خطرناک و حاکی از بدگمانی بود. شاید ایشان تصور می‌کردند یکی از عوامل خارجی مرا بدین گستاخی برانگیخته است ... شاه قریب نیم ساعت متفکرانه قدم زدند و سپس به سوی من برگشته فرمودند بدانچه گفته‌ای فکر خواهم کرد و مرا مرخص فرمودند».10
 
پس از این که متفقین کشور را اشغال کردند و هیچ‌گونه امیدی به نجات رضاشاه از سراشیبی سقوط وجود نداشت، محمدابراهیم علم که کار خود را در تهران تمام شده می‌دانست، ماندن خود را در آن برهه در تهران ضروری تشخیص نداد و به فکر افتاد تا به بیرجند و قاینات باز گردد. عباسقلی گلشاییان در نقل خاطراتش در این‌باره می‌نویسد:
 
در واقعه شهریور  20]م1941[، مرتب خبر بی‌نظمی شهر و وحشت اهالی می‌رسید مخصوصاً که رفتن خانواده سلطنتی به طرف اصفهان علناً گفته می‌شد. از آقایان وزرا برخی عقیده داشتند خوب است منتظر نشد و تا مجال هست شاه و دولت به اصفهان بروند. از جمله کسانی که اصرار به رفتن داشت امیر شوکت‌الملک علم وزیر پست و تلگراف و تلفن بود که چون با قوام‌الملک وصلت خانوادگی داشت و با اطلاع کامل از رفتن خانواده سلطنتی عقیده‌مند بود باید رفت و از طرز صحبتش معلوم بود که یقین کردیم ظهر یا شب تهران را ترک خواهد کرد. بعد معلوم شد بعد از ظهر تهران را ترک کرده بود به سمت بیرجند ولی چون شاه اصفهان نرفت او هم مراجعت کرد ... از وزراء امیر شوکت‌الملک علم با رفتن شاه به اصفهان موافق بود. بعدها شنیدیم ایشان با آقای قوام‌الملک قرار داشتند بعد از حرکت شاه آنها هم به سمت بیرجند و شیراز حرکت کنند.11
 
در واقع می‌شود گفت که اصرار محمدابراهیم علم مبنی بر رفتن شاه به اصفهان نیز صرفاً یک حرکت سیاسی بود تا بدین‌طریق جریان ورود نیروهای اشغالگر متفقین به تهران با آرامش و تسهیلات بیشتری صورت بگیرد.
 
با بسته شدن پرونده سیاسی رضاشاه در 25 شهریور 1320/1942م، محمدابراهیم علم صحنه سیاسی را ترک کرد و به سوی بیرجند رهسپار شد تا چند سال باقیمانده را در آرامش سپری کند.
 
آیا محمدابراهیم خان علم، چنان که خود در سخنان رسمی‌اش اذعان می‌داشت، نسبت به رضا شاه وفادار بود یا این که  با انگلستان همراهی می‌نمود. اگر نظر اول درست باشد بنابراین لازم می‌نمود نسبت به سیاست انگلستان مبنی بر خلع رضاشاه از سلطنت اعتراض داشته باشد و یا حداقل به نوعی نارضایتی خود را اعلام کند. اما چنین چیزی رخ نداد، زیرا او بعد از سقوط رضاشاه کماکان به دوستی و پیوند تنگاتنگش با انگلستان ادامه داد. سر کلارمونت اسکرین کنسول انگلستان در ایران و دوست نزدیک محمدابراهیم علم در این‌باره نظریه اخیر را تأیید می‌کند: «در فصل هشتم به احساسات ضد انگلیسی که در شرق ایران به دنبال کناره‌گیری رضا شاه در میان طبقه هیئت حاکمه و نسل جوان تحصیل‌کرده به وجود آمده بود اشاره کردم. این وضع با موقعیتی که انگلیسیها در جنوب داشتند تضاد آشکاری داشت؛ به استثنای خانواده‌های علم و خزیمه علم در قاینات که تمایلات انگلیسی دارند».12
 
سر کلارمونت اسکرین نخستین بار از سوی ژنرال سرپرسی سایکس در سال 1335ق/1916م از هندوستان به ایران آمد و حدود دو سال و نیم در کنسولگری این کشور در کرمان مشغول به کار شد. در همین سالها بود که دوستی وی با شوکت‌الملک امیر قاینات و سیستان شکل گرفت.
 
اسکرین در سال 1310ش/1931م از ایران خارج شد و در سال 1320ش/م1941 به عنوان مأمور تبعید رضاشاه مجدداً از هندوستان به ایران مراجعت کرد و پس از آن کنسول انگلیس در مشهد شد و تا سال 1328ش/1949م در ایران بود. اسکرین بعد از بازگشت محمدابراهیم خان علم به بیرجند در سال 1321ش/1942م پیوندهای دوستانه و اطلاعاتی خود را دوباره با وی برقرار کرد و ملاقاتهای مکرری بین او به عنوان مأمور و سرکنسول انگلستان در مشهد و محمدابراهیم خان علم ‌صورت گرفت.13
 
کمکهای ارزنده خاندان علم و در رأس آنها محمدابراهیم خان علم به انگلستان در اواخر سالهای حکومت رضاشاه نیز کماکان ادامه یافت و در ایجاد تأسیسات اقتصادی و سیاسی انگلستان در این مناطق کمکهای با ارزشی از سوی محمدابراهیم علم در اختیار این کشور قرار داده شد. «این موضوع به خصوص در نواحی جنوبی و شرقی که واقعیات مربوط به قدرت انگلیس و هند در زمین و دریا محسوس بود بیشتر بچشم می‌خورد. در سالهای 1939ـ/1941]1318ـش1320[ هنگامی که به کار انداختن تأسیسات نفتی ایران و انگلیس تحدید سازمان وسایل دریایی مورد نیاز در منطقه خلیج و انحراف و امتداد مبدأ راه‌آهن نوشکی به سوی زاهدان بدون برخورد با اشکالات زیاد انجام شد این حقیقت کاملاً به اثبات رسید ...».14
 
آخرین تلاشهای حکومت مرکزی در زمان حکومت محمدرضا شاه پهلوی برای بازگردان محمدابراهیم خان علم به صحنه سیاسی ـ که اکنون اواخر عمرش را در بیرجند سپری می‌کرد ـ در سال 1322ش/1943م صورت گرفت. در این تاریخ محمدرضا شاه به حسین علاء وزیر دربار شاهنشاهی دستور داد تا محمدابراهیم علم را به نیابت تولیت آستان قدس رضوی منصوب کند. به همین دلیل حسین علاء در 10 مرداد ماه 1322/1943م طی نامه‌ای محرمانه دستور محمدرضا پهلوی را چنین به محمدابراهیم علم ابلاغ کرد:
 
در این موقع که نظر مبارک ملوکانه بر این است که سمت استانداری از نیابت تولیت تفکیک شده و شخص امین و وزین و نیکوکاری که قبول عامه داشته باشد از طرف تولیت عظما به این سمت منصوب و امور آستانه را باتوجه به مقتضیات و مصالح محلی و سیاست عمومی کشور به نحو مطلوب و روش خاطرپسندی اداره نماید، چون جنابعالی بدین صفات حسنه متصف و از هر حیث شایسته تکفل این سمت بوده و مورد کمال اطمینان خاطر ... می‌باشید، لذا مقرر فرمودند به جنابعالی ابلاغ شود تا برای قبول این خدمت خود را آماده نموده به مجرد وصول تلگراف به مشهد حرکت فرمایید.15
 
محمدابراهیم علم از پذیرفتن نیابت تولیت آستان قدس رضوی در مشهد طفره رفت، اما حکومت مرکزی مصّر بود که وی به هر حال یک منصب، هر چند تشریفاتی، برای خود برگزیند. به همین دلیل محمدرضا شاه برای بهره‌گیری از خدمات محمدابراهیم علم او را مخیّر گردانید تا به صورت افتخاری یک شغل تشریفاتی در دربار بپذیرد. در تاریخ نوزدهم شهریور ماه 1322/1943م حسین علاء وزیر دربار شاهنشاهی به دستور شاه خطاب به محمد ابراهیم علم نوشت:
 
... از آنجایی که ذات مقدس ملوکانه مایل هستند از خدمات جنابعالی به نحو بهتر و مؤثرتری در دربار شاهنشاهی استفاده فرمایند. استدعایی که در ارجاع خدمت در دربار فرموده بودید به حسن قبول تلقی فرمودند و اجازه مرحمت کرده‌اند خدمت افتخاری از قبیل میرآخوری کل یا میرشکاری کل به جنابعالی محول گردد تا با داشتن انتصاب به دربار، مواقعی که به تهران تشریف می‌آورید بتوانید از فیض حضور مبارک بیشتر استفاده و دربار شاهنشاهی هم از افکار و نظریات صائب جنابعالی بهره‌مند گردد ...16
 
با تمام این احوال تلاشهای حکومت مرکزی برای جذب دوباره محمدابراهیم علم به جایی نرسید. محمدابراهیم علم که در اواخر عمرش دچار برخی عارضه‌های جسمانی شده بود نتوانست در امور سیاسی ـ اداری کشور مشارکتی دوباره داشته باشد. با این حال در همین فاصله زمانی از دخالت در امور سیاسی منطقه قاینات و سیستان چندان ابایی نداشت. چرا که به رغم دوری چندین ساله از این مناطق هنوز در بین عامه و متنفذین محلی قدرت و نفوذ فوق‌العاده داشت و در اغلب تصمیم‌گیریهای منطقه‌ای نظریات وی صائب بود. از جمله مواردی که وی در آن دخالت می‌کرد مسئله انتخابات مجلس شورای ملی بود.
 
وی با نفوذی که در این مناطق داشت اغلب در انتخاب نمایندگان دلخواه دخالت می‌کرد. حمایت او از هر یک از نامزدهای نمایندگی مجلس در این مناطق به منزله راهیابی‌شان به مجلس بود. ازجمله کسانی که در سال 1322ش/1942م برای انتخاب شدن از این مناطق به محمدابراهیم خان علم ملتجا شد سیدمحمد تدّین‌ بود که ‌پیش از این‌ هم ‌چندین بار با حمایت‌ محمدابراهیم‌ خان ‌به مجلس راه یافته بود. سیدمحمد تدّین در بخشی از مکتوبش در این‌باره خطاب به ‌وی می‌نویسد:
 
پس از استعلام از سلامت مزاج شریف مصدع می‌گردد که مخلص تا چندی قبل برای انتخاب شدن تصمیمی نداشت و بلکه به کلی منصرف بوده ولی اخیراً گویا به واسطه مشاهده اوضاع و احوال و این که  فترت و نبودن مجلس به این زودی قطعی به نظر می‌آید بر این شد که خود را برای مجلس آینده مهیا نماید و از طرفی هم میل ندارم که از حوزه اقتدار جنابعالی خارج باشم و شاید هم تاکنون برای دیگران نظریاتی وجود داشته باشد. در هر حال عقیده مخلص بر این است که آقای منصف کمافی‌السابق از بیرجند و قاینات باید باشند و برای زابل یا زاهدان مخلص داوطلب است و یقین قطعی یکی از آن دو محل موکول به رأی جنابعالی و مقتضیّات اوضاع و احوال است و در این خصوص آقای منصف نیز بنا بود شرحی مفصل‌تر به عرض برسانند. و راجع به پیشرفت منظور، هر اقدامی که باید اینجا به عمل آید به آقای منصف لطفاً تلگراف یا مرقوم فرمایند تا مخلص اقدام لازم بنمایم. مخلص شما محمد تدین.17
 
اقامت محمدابراهیم خان علم در اواخر عمر در بیرجند مصادف با اوج جنگ دوم جهانی بود. در این زمان نیروهای متفقین کشور را در تصرف داشتند. امیر محمدابراهیم خان علم که چیزی حدود 40 سال در صحنه سیاسی کشور ایفای نقش کرده بود، به اواخر عمرش نزدیک می‌شد. او در اواخر عمر دچار بیماری قلبی شده بود و برای معالجه بیماری خود به تهران آمد اما نتیجه‌ای نگرفت و ناچار دوباره به بیرجند بازگشت. در تهیه سفر به هندوستان بود تا خود را در آن جا مداوا کند اما موفق به این سفر نشد. در آذرماه سال 1323ش/1944م در سن 64 سالگی در بیرجند در گذشت. سر کلارمونت اسکرین، دوست وفادار محمدابراهیم خان علم در سوگنامه وی نوشت: «در اواخر نوامبر من با این دوست قدیمی در منزلش واقع در اکبریه نزدیک بیرجند ملاقات کردم و او را مثل همیشه مهربان و مهمان‌نواز یافتم. اما رنجور و نگران بود. او مبتلا به بیماری قلب بود و سه روز بعد وفات یافت. شتابان از کویته به بیرجند برگشتم تا در روضه‌خوانی و سوگواری او شرکت کنم».18
 
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
1. سالنامه دنیا. جلد 22 شماره 22 سال 1345 ص 216 .
2. سازمان اسناد ملی ایران، سند 240 فیش 2020038 .
3. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند 10ـ322/114ـ ع .
4. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند 2ـ323/114ـ ع .
5. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند 23ـ22ـ2ـ794ـ ع .
6. محمدعلی منصف، امیر شوکت‌الملک علم «امیر قائن»، تهران، امیرکبیر، 1355، ص 219 .
7. همان، ص 273 .
8. حسین مکی. تاریخ بیست ساله ایران. جلد هفتم، چاپ اول، تهران، انتشارات علمی.1363، ص 503 .
9. هرچند عزل رضاشاه از سلطنت دلایل عدیده دیگری نیز داشت. اما در این مرحله با توجه به شرایط مسئله ارتباط و دوستی وی با آلمان مهم‌ترین بهانه در دست متفقین قرار گرفت.
10. همان، ص 503 .
11. مجله وحید، سال هفدهم، شماره 7- 8 تیرماه 1358 ص 36 .
12. سرکلارمونت اسکرین، پیشین، ص 229 .
13. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران سند 1ـ29/114ـ ع .
14. سرکلار مونت اسکرین، پیشین، ص 137 .
15. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند 56 ـ322/114ـ ع .
16. موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند 56 ـ 322/ 114ـ ع .
17. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند 58-322/114ـ ع .
18. سر کلارمونت اسکرین، پیشین، ص 345 .
  https://iichs.ir/vdccaxqs82bq4.la2.html
iichs.ir/vdccaxqs82bq4.la2.html
نام شما
آدرس ايميل شما