در جریان همکاری با آلمانها به فلسطین تبعید شد. در اصل، این یک کمدی درام از سیاست انگلیس بود. ابرقدرت آن روزگار، موقع دستگیری مخالفان خود، عدهای از جیرهخواران خود را نیز دستگیر میکرد تا در بین مردم وجاهت پیدا کنند!
فضلالله زاهدی (۲۷۱1 ـ ۱۳۴۲ش) فرزند ابوالحسن؛ تحصیلات عالیه نداشت. مسیر زندگی خود را سریع در نظام یافت و به مدارج بالایی رسید. وزیر کشور شد. نخستوزیری را در کارنامه سیاسی خود ثبث کرد. ولی بعد از آن، پست مهمی دریافت نکرد. چرا در صعود قدرت یک در میان پلهها را بالا رفت، اما ناگهان چند پله در میان نزول کرد؟!
از همدان تا ریاست شهربانی
فضلالله زاهدی در سال ۱۲۷۱ش در شروین همدان به دنیا آمد. ابوالحسن، پدرش، پیشکار امیرافخم (مالک بزرگ و متنفذ همدان) و خودش نیز در رده خردهمالکان همدان بود. فضلالله از ششسالگی در مکتبخانه تحصیل را شروع کرد و در مدرسه الیاس ادامه داد. او در نوجوانی اسبسواری و تیراندازی را با پسران امیرافخم آموخت.۱
فضلالله بعد از پایان تحصیلات متوسطه، وارد نظام شد و بهسرعت رشد کرد: در آتریاد قزاق همدان، سروان؛ در نهضت جنگل، سرهنگ؛ در کودتای ۱۲۹۹، سرتیپ؛ در طغیان اسماعیل آقا سمیتقو، نشان ذوالفقار و آجودان. با تثبیت حکومت رضاشاه، ضربان ارتقای مقام او بیشتر شد: در سال ۱۳۰۱، شکست قیام ابوالقاسم لاهوتی در آذربایجان؛ در ۱۳۰۲، ریاست قشون فارس و فرونشاندن غائله شیخ خزعل و دریافت حکومت خوزستان؛ در 130۶ ـ ۱۳۰۵، فرمانده لشکر شمال و حکومت این خطه؛ در ۱۳۰۸، فرمانده ژاندارمری و سرکوب شورش عشایر فارس. و آخرین پله نردبان قدرت در زمان پهلوی اول، ریاست کل شهربانی بود.
فضلالله زاهدی در لباس قزاقی و در حاشیه یکی از مأموریتهای نظامی
تب شدید جاهطلبی در فضلالله زاهدی، به شوک تبدیل شده بود؛ در منطقه ترکمنصحرا و پایان حکومتهای محلی، از هر خشونت و کشتار جمعی ابایی نداشت. حتی از دستگیری و مضروب کردن قیامکنندگان فراتر رفت و احساسات عمومی را خفه کرد؛ برای مثال، در برخورد با نهضت مردم رشت به رهبری آیتالله محمدباقر رسولی، از شمشیر برنده انفکاک دین از سیاست، که در زرادخانه انگلیس صیقلی شده بود، استفاده کرد!
پرواز در آسمان قدرت، او را از زندگی خصوصی بازنداشت؛ در جوانی دختر مؤتمنالملک پیرنیا را به زنی گرفت و از او صاحب دو فرزند شد: اردشیر و هما، ولی این ازدواج دوام زیادی نداشت و سرانجام کار به متارکه کشید. همسر دوم زاهدی از خانواده اتحادیه بود.۲
شعبدهباز
در آغاز دوره حکومت محمدرضا پهلوی، فضلالله زاهدی فرمانده لشکر اصفهان شد و به درجه سرلشکری نائل آمد. در این بحبوحه، چهره دیگر از خود نشان داد. گویی! مانند شعبدهبازی که در بازیهای سیاسی حرکتهای جدید دارد؛ یک چهره انگلیسی شناختهشده که آلمانوفیل میشود! شعبده پرهیجان او، ژستی ملیگرایانه است؛ حامی جبهه ملی و وزیر کشور دولت اول مصدق!
این تصویر کوبیسم از شخصیت او را باید به ترفندهای سرویس اطلاعاتی انگلیس منتسب کرد. مطلب زیر روشنکننده همین موضوع است: «در جوانی در سازمان پلیس غربِ انگلیسها داخل و از آن تاریخ مهر عبودیت بریتانیایی بر پیشانی او منقوش گردید و در زمانی که انگلیسها این افراد را تحویل ارتش متحدالشکل ایران داده و آنها را برای جاسوسی در محیط ارتش ایران جا زدند، او نیز جزء ارتش ایران شد».۳
زاهدی به دلیل همکاری با آلمانها به فلسطین تبعید شد.۴ در اصل، این یک کمدی درام از سیاست انگلیس بود. ابرقدرت آن روزگار، موقع دستگیری مخالفان خود، عدهای از جیرهخواران خود را نیز دستگیر میکرد تا در بین مردم وجاهت پیدا کنند!
در تب و تاب نهضت ملی شدن صنعت نفت، زاهدی برای بار دوم به ریاست شهربانی منصوب شد. جبهه ملی برای موفقیت در انتخابات مجلس شورای ملی، زاهدی را با خود همراه کرد. البته رقابت بین زاهدی و رزمآرا (رئیس ستاد ارتش)، به پیروزی مصدق و یاران او انجامید.۵
فضلاله زاهدی در دوره نخستوزیری منصور و رزمآرا، سناتور انتخابی همدان بود. او در دوره نخستوزیری علاء و مصدق، وزیر کشور شد، اما کمکم اختلافات آشکار شدند؛ زاهدی از وزارت کشور استعفا داد و با انحلال مجلس سنا و ملی، خواهناخواه سناتوریاش هم لغو شد.
فضلالله زاهدی در کنار دکتر محمد مصدق و اعضای کابینه نخست وی، آنگاه که عهدهدار سمت وزارت کشور شد
پازل قدرت را با نشستن بر کرسی نخستوزیری کامل کرد. این نمایش پارتیزانی با کودتای انگلیسی ـ آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کامل شد؛ مصدق برکنار گردید و زاهدی زمام امور را به دست گرفت.
قهرمان پوشالی کودتای 28 مرداد (نقش فضلالله زاهدی در کودتای 28 مرداد 1332)
این چیدمان سیاسی از مدتها قبل در پیچ و قوس مطالعه و بررسی بود. دولت انگلیس وقتی از طریق قوام نتوانست به هدف خود برسد، به زاهدی روی آورد. جرج میدلتون (کاردار سفارت انگلیس) در حال زمینهسازی بود و مهرههای خود را درون نهضت ملی وارد کرده بود.
فضلالله زاهدی در ظهرگاه 28 مرداد 1332، آنگاه که میخواست تلگرامی به شاه بنویسد و خبر پیروزی خود را اطلاع دهد
سکانس پرچالش
محمدرضا پهلوی که در این زورآزمایی قدرت، ایران را ترک کرده بود، در ۳۰ مرداد ۱۳۳۲ از روم به تهران بازگشت و زاهدی را با درجه سپهبدی به نخستوزیری برگزید. مصدق با انحلال مجلسین، اختیار قانونی تغییر نخستوزیر را به شاه داده بود. مصدق درباره انحلال دو مجلس گفته بود: «سی نفر از نمایندگان مجلس به وسیله انگلیسها خریداری شدهاند. فقط چهل نفر خریداری نشدند. ده تا از این چهل تا را میشد نفری صدهزار تومان خرید. من وقتی اطلاع پیدا کردم به این نتیجه رسیدم که مجلس خریداریشده به وسیله انگلیس به درد ملت نمیخورد».۶
بههرحال، دولت نظامی نخستوزیر جدید (شهریور ۱۳۳۲ ـ فروردین ۱۳۳۴) آغاز شد. مصدق را دستگیر و به حبس و تبعید در خانه خودش (احمدآباد) محکوم کردند. زاهدی برای سرکوب و انتقام گرفتن از افرادی که در حکومت مصدق نیز دستاندرکار بودند، از انجام هیچ کاری کوتاهی نکرد؛ برعکس، به کسانی که در براندازی آن سهمی داشتند، پاداش داده شد.
یکی از اقدامات پررنگ زاهدی، مبارزه با حزب توده بود. ابتدا، شبکه حزب با مقدار زیادی اسلحه و وسایل نشر روزنامه و کتاب کشف شد و عدهای از فعالان حزب بازداشت شدند. در گام بعد، سازمان نظامی و جوانان حزب توده شناسایی و تقریبا تمام اعضا و سران حزب اعدام یا دستگیر شدند و بدین ترتیب، آخرین بقایای تشکیلات حزب متلاشی شد.۷
فضلالله زاهدی در دوره اقتدارش، به سمت آمریکا بیشتر چرخش پیدا کرد و برای کارهای (صنعتی، کشاورزی و نظامی) مبالغی از آنها کمک گرفت؛ ۴۵ میلیون دلار کمک اقتصادی و اعتباری معادل ۲۳/۴ میلیون دلار.
از اقدامات مهم دیگری که در دوره نخستوزیری او انجام شد موضوع مهم، قرارداد کنسرسیوم (فروش نفت) بود که از زمان نخستوزیری مصدق جنجالآفرین شده بود. این قرارداد در مهر ۱۳۳۳ امضا شد و با امضای آن، دوباره این ثروت خدادادی ملت ایران به یغما رفت! براساس این قرارداد، آمریکاییها ۴۰ درصد، انگلیسیها ۴۰ درصد، شرکت انگلیس ـ هلند شل ۱۴ درصد و فرانسویها ۶ درصد در این ثروت ایران سهیم شدند و سود حاصله ۵۰ ـ ۵۰ میان دولت ایران و کنسرسیوم بینالمللی تقسیم شد.
جلسه مشاوره فضلالله زاهدی با جمعی از رجال سیاسی در خصوص نفت
شماره آرشیو: ۱۰۰-۸۴۴۵-الف
مروری بر مفاد قرارداد فاجعه را آشکارتر میکند؛ لحاظ غرامت شرکت سابق نفت انگلیس و ایران، تعیین قیمت نفت توسط شرکتهای نفتی، فروش نفت در بازار آزاد، پرداخت درآمدهای نفتی ایران به لیره استرلینگ نه دلار، واگذاری عملیات غیرصنعتی به شرکت ملی نفت ایران، حق انحصاری تأسیسات صنعتی به شرکتهای عامل کنسرسیوم و... .
با وجود فاجعهآمیز بودن قرارداد کنسرسیوم، فضلالله زاهدی در مجلس در دفاع از این قرارداد گفت: «از فرصت استفاده کرده سر آمریکا و انگلیس را کلاه گذاشتیم؛ زیرا تا هفت ـ هشت سال دیگر، نیروی اتم جای نفت را میگیرد و ذخایر نفت ایران بیمصرف میماند».۸ «در دنیا کمتر اتفاق میافتد که بشر به همه آرزوهای خود در حد کمال برسد، ولی این مشکل نفت به بهترین وضع ممکن حل شد».۹
پرده آخر
پول نفت و سرکوب مخالفان، فضا را برای حکمرانی مطلق آماده کرد. زاهدی برگرداندن شاه و پاکسازی حزب توده را نتیجه تدبیر، شهامت و لیاقت خود میدانست. او حکومتی به تمام معنی دیکتاتوری و نظامی ایجاد کرده بود. اگرچه حرمت شاه در افکار عمومی حفظ میشد، الزاما همه نظرها و خواستههای او اجرا نمیشد.
فضلالله زاهدی، نخستوزیر، در کنار ریچارد نیکسون (معاون رئیسجمهور آمریکا) که به ایران سفر کرده بود
شماره آرشیو: ۳۳۶۸-۱ع
فضلالله زاهدی دست آمریکاییها را در بیشتر کارهای ایران باز گذاشته بود. گویی او و آمریکا همه اوضاع را کنترل میکردند. کمکم، محمدرضا پهلوی به این فکر افتاد چرا خودش همه امور را در دست نگیرد و از قدرت آمریکا به سود خودش استفاده نکند؟! دیگر دستهای پنهان سیاستپرداز بیگانه نیز برای زاهدی حسابی جدی باز نکرد!
پس از چندی محمدرضا پهلوی حضور فضلالله زاهدی در منصب نخستوزیری را تاب نیاورد
و او را به تبعیدی محترمانه در سوئیس فرستاد!
سرانجام به دنبال سفر شاه به آمریکا و ملاقات با آیزنهاور، تصمیم گرفته شد خود شاه اداره امور کشور را بهدست گیرد و نخستوزیری دیگر انتخاب شود، اما زاهدی حاضر نبود به راحتی کنار بکشد. او میگفت: من با تانک به نخستوزیری رسیدهام و جز با تانک هم نخواهم رفت؛ ازاینرو، به فکر معامله افتاد و خواستار شغلی دیگر شد. برای همین یک پست تشریفاتی دیپلماتیک، سفیر سیار دول اروپایی در سازمان ملل که مقر آن در ژنو سوئیس بود، برای او ایجاد شد. البته زاهدی دیگر مجاز نبود به ایران بازگردد. او تنها پسرش اردشیر را برای پاداشی که به او وعده داده شده بود، به شاه سپرد و شهناز پانزدهساله، دختر محمدرضا پهلوی، همسر او شد!۱۰
چرا فضلالله زاهدی مجبور به کنارهگیری شد؟
زاهدی از سال ۱۳۳۸ بیمار شد و برای درمان گاهی در سوئیس و گاهی در پاریس بود. بالاخره در شهریور ۱۳۴۲، دور از وطن در ژنو درگذشت. بنا به وصیت خودش جنازهاش توسط پسرش به تهران آورده شد و با تشریفات در آرامگاه خانواده زاهدی دفن شد.۱۱
بدرقه فضلالله زاهدی از سوی برخی اطرافیان و دوستان در روز ترک ایران در فرودگاه تهران
پی نوشت:
۱. ابراهیم صفایی، زندگینامه سپهبد زاهدی، تهران، نشر علمی، ۱۳۷۳، ص ۱۳.
۲. باقر عاقلی، رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج ۲، تهران، نشر گفتار و علم، ص ۷۵۹.
۳. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صص ۲۵۲ ـ ۲۵۳.
۴. ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه اسماعیل زند و بتول، تهران، نشر نور، ۱۳۷۰، ص ۲۷۳.
۵. ابراهیم صفایی، همان، ص ۷۳.
۶. عزتالله همایونفر، زندگی سپهبد فضلالله زاهدی، ژنو، 1997، صص ۲۸۵ـ۲۸۶.
۷. باقر عاقلی، نخستوزیران ایران، تهران، نشر جاویدان، ۱۳۷۱، صص ۸۱۰ـ۸۱۱.
۸. مسعود بهنود، دولتهای ایران، تهران، نشر جاویدان، ۱۳۶۶، ص ۴۰۳.
۹. باقر عاقلی، نخستوزیران ایران، همان، صص ۸۲۲ـ۸۲۳.
۱۰. مسعود بهنود، همان، ص ۴۰۷.
۱۱. ابراهیم صفایی، همان، ص ۲۱۴. https://iichs.ir/vdccopqs.2bqoo8laa2.html