از سال 1351 که در زندان قصر بودیم، ادعا کرد که مارکسیست شده و نماز هم نمیخواند. بعد مسعود رجوی، موسی خیابانی و محمد حیاتی به او گفتند تو را به خدا اعلام نکن؛ چرا که بچهها هم به او شک کرده بودند؛ حتی به همین دلیل پیشنماز شد تا شک و شبه بچهها از بین برود
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ هرچند بیشتر عملکرد سازمان مجاهدین خلق به نام بنیانگذاران آن، یعنی محمد حنیفنژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیکبین، شناخته میشود، بااینحال افراد دیگری نیز بودند که در شکلگیری فضای فکری و حتی تغییر ایدئولوژی به مارکسیسم نقش زیادی داشتند. اگرچه بهصورت جستهوگریخته به این افراد در تحقیقات تاریخی اشاره میشود، اما به طور حتم بررسی سیر تحول سازمان مجاهدین خلق از دیدگاه این افراد بهصورت جداگانه میتواند کمک زیادی در شناخته سازمان در دهههای 1340 و 1350 میکند؛ ازاینرو در این نوشتار درصدد هستیم تا عملکرد یکی از افراد مؤثر این سازمان در قبل از انقلاب به نام بهمن بازرگانی را بررسی کنیم.
سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 توسط محمد حنیفنژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیکبین رودسری معروف به عبدی تشکیل شد. محمد آقا نامی است که اعضای سازمان با آن حنیفنژاد را صدا میکردند. اصل و اساس سازمان او بود و بقیه گرد او حلقه زده بودند. اندکی بعد اصغر بدیعزادگان، علی باکری، عبدالرسول مشکینفام، ناصر صادق، علی میهندوست، حسین روحانی و شماری دیگر به آنان پیوستند. در اواخر دهه 1340 مرکزیت سازمان عبارت بود از: حنیفنژاد، سعید محسن، بدیعزادگان، علی باکری، بهمن بازرگانی، محمود عسکریزاده، ناصر صادق، نصرالله اسماعیلزاده، علی میهندوست، رضا رضایی، محمد بازرگانی و مسعود رجوی.[1]
بهمن بازرگانی در سال 1322 در ارومیه به دنیا آمده بود. مدرک مهندسی راه و ساختمان را از دانشکده فنی دانشگاه تهران اخذ کرد و در دانشگاه با باکری و ناصر صادق (از اعضای سازمان مجاهدین خلق) آشنا شد. ورود وی به سازمان در سال 1344 بود و سه سال بعد تبلیغات شاخه تبریز را برعهده گرفت. در سال 1350 مسئول مطالعات اجتماعی منطقه آذربایجان شد و در همین دوران مطالعه منطقهای کردستان را بهعنوان حوزه مساعد برای جنگ چریکی سامان داد.[2]
بهمن بازرگانی در سال 1349 همراه نُه نفر از اعضای سازمان برای آموزش نظامی به پایگاههای الفتح در لبنان و سوریه و اردن رفت. او پس از بازگشت به ایران علاوه بر عضویت در کادر مرکزی، مسئول گروه منطقه سازمان بود که بهاصطلاح مسئولیت شناسایی مناطق مختلف ایران و تماس با مردم و زمینهسازی گسترش آتی جنبش انقلابی مردم را برعهده داشت. بازرگانی در فاصله شهریور تا آبان 1350 دستگیر شد و ازآنجاکه عضو کادر مسلحانه سازمان نبود و در بخش سیاسی ـ ایدئولوژیک کار میکرد، رژیم پهلوی به سبب تلاش خانوادهاش و اینکه حکم برادرش هم اعدام بود، متقاعد شد او را اعدام نکند. بهمن بازرگانی از جمله کادرهای اولیه سازمان بود که قبل از سال 1350 به مارکسیسم روی آورده بود.[3]
خود بهمن بازرگانی درباره نحو جذب خود به سازمان مجاهدین خلق در کتاب خاطراتش میگوید که ناصر صادق در صحبتی خصوصی از من پرسید که آیا حاضرم عضو تشکیلات سیاسی بشوم که خیلی جدی میخواهد با ساواک و دیکتاتوری شاه مبارزه کند؟ یکی دو روز بعد در خانهای با محمد حنیفنژاد دیدار کردم. از آن به بعد جلسات با یکدیگر را شروع کردیم و سپس حسین روحانی نیز به ما اضافه شد؛ سپس بازرگانی درباره حال و هوای فکری خود در زمان جذب به سازمان میگوید که اوایل عضویتم در سازمان یکی دو سالی بود که نماز نمیخواندم. از اوایل سال 1346 که مسئولیت تعلیمات را برعهده گرفتم، نماز میخواندم. علت اینکه من را جذب کردند، میدیدند که بهطورجدی میخواهم مبارزه کنم. شاید اگر آن موقع بیژن جزنی را میشناختم جذب گروه او میشدم. ولی همدورهایهای من ناصر صادق و باکری بودند و من هم از زاویه سیاسی مذهبی شدم.[4]
بررسی سیر تحول سازمان مجاهدین خلق نشان میدهد که تا سال 1348 جز افراد معدودی مانند بهمن بازرگان و مسعود رجوی و تقی شهرام، نیروهای جذبشده دارای انگیزه مذهبی هرچند نهچندان محکم بودهاند و این انگیزه در عضوگیری نیز رعایت میشد، اما برخی مانند بهمن بازرگانی با علم به گرایش آنها به مارکسیست باانگیزه استفاده از علمشان و به امید اینکه شاید تحتتأثیر اسلام قرار بگیرند، جذب میشدند.[5]
خود بهمن بازرگانی درباره تأثیر اندیشههای مارکسیستی بر اعضای سازمان میگوید: «وقتی اعضا شروع کردند به خواندن کتابهای مارکسیستی یکمرتبه با یک فرهنگ سکولار و غیرمذهبی آشنا شدند که همه چیزی را که این فرد برای مبارزه لازم داشت را ارائه میداد و همه اینها در اوضاع و احوالی بود که مارکسیسم اعتبار جهانی داشت. طبعا این مسئله مطرح میشد که اگر ما ابزاری که آنها تهیه کردهاند را میگیریم چرا آن کارخانه ابزارسازی را که اصل ابزارها مال آن است را نگیریم؟ در واقع اتوریتهای که آن تئوریها داشتند، فرد را تحت تأثیر قرار میداد. اعضا به طور خودانگیخته به این فکر میافتادند که آیا نگرشهایی که ما معتقدیم و در مذهب وجود دارد با این تئوریها میخواند؟»[6]
به گفته اعضای سازمان مجاهدین خلق که با بهمن بازرگانی در زندان در ارتباط بودند، او با توجه به گرایشهای مارکسیستی از اولین نفراتی بود که تغییر ایدئولوژی داد و به مارکسیسم روی آورد. لطفالله میثمی دراینباره میگوید: «از سال 1351 که در زندان قصر بودیم، بهمن بازرگانی ادعا کرد که مارکسیست شده و نماز هم نمیخواند. بعد مسعود رجوی، موسی خیابانی و محمد حیاتی به او میگویند که تو را به خدا اعلام نکن؛ چرا که بچهها هم به او شک کرده بودند. حتی به همین دلیل پیشنماز شد تا شک و شبه بچهها از بین برود. این موضوع را زینالعابدین حقانی در زندان شیراز به من گفت. هفتاد نفر در زندان قصر که از کادرهای سازمان بودند و تمام زندگی خود را برای مبارزه گذاشته بودند، نامحرم تلقی شده و این مسئله از آنها مخفی شده بود».[7]
بهمن بازرگانی، تغییر ایدئولوژی و ترورهای داخلی را به نظم سازمانی حاکم بر مجاهدین خلق نسبت داده و دراینباره گفته است: معمولا ایدئولوژیها بهصورت مجموعه روایات و متون ایمانیْ مستقل از سازمانها وجود دارند. هر عضو در سطحی با روایتها و متون ایمانی یا ایدئولوژی رابطه برقرار میکند. این رابطه به او اجازه میدهد که بتواند سازمانی را که عضو آن است یا تازه میخواهد عضو آن شود با معیار ایدئولوژی بسنجد. این امکانْ مشابه خروجیهای اضطراری است که مطابق مقررات ایمنی در اندرون چاردیواریهای محصورکننده وضع شدهاند تا در موقع آتشسوزی یا زلزله افراد خود را به فضای باز برسانند. این خروجیهای اضطراری در ساختار آگاهی سازمان مجاهدین وجود نداشت؛ بهعبارتدیگر معمار و طراح اولیه آن، چنان اطمینانی به عدم بروز هرگونه خطر درونزای و درونجوش در سازمان داشته که حتی به فکرش نرسیده که برای موقع ضروریْ دسترسی به فضای باز تعبیه کند. بدینترتیب ایدئولوژی سازمان بهصورت مستقل از خود آن بهوجود نیامد.[8]
او ادامه میدهد: «در سازمانهایی که ایدئولوژی الهامدهنده مبارزه آنها از خارج سازمان میآید، ایمان اعضا با ایدئولوژی گره میخورد و این ایدئولوژی است که با روایتهای مختلف خویش یک انقلابی را به ایثار و فداکاری ازیکطرف و به خشونت انقلابی ازطرف دیگر میکشاند. در این نمونههای تیپیک، ایمان و امید اعضا به پیروزی نهایی و رستگاری عمومی نه با سازمان که با ایدئولوژی تنیده میشود و سازمان وسیله تحقق اهداف متعالی مکتوم در ایدئولوژی است. آری؛ سازمان وسیله است، هرچند وسیلهای حیاتی، اما بههرحال تقدس سازمان قابلمقایسه با تقدس ایدئولوژی نیست. اما در سازمان مجاهدین خودِ سازمان تجلی تقدس و آرمان و ایدئولوژی بود.... عضو سازمان مجاهدین نیز رابطهای به همین شکل با آرمان انقلابیاش داشت و تصور اینکه میتوان آرمان انقلابی را از سازمان جدا کرد همان قدر برای او مشکل بود که برای یک مؤمن کاتولیکْ تفکیک ایمان مسیحی و ارتباط او با خداوند مستقل از کلیسا».[9]
بهمن بازرگانی
بهمن بازرگانی بعد از آزادی از زندان در دی 1357 فعالیت سیاسی را کنار گذاشت و حاضر به همکاری با سازمان نشد. او در روایتی که از سازمان مجاهدین میدهد تلاش میکند تا درباره حنیفنژاد و سازمان چیزی بگوید که منصفانه و واقعگرایانه باشد. از این منظر نقطه طلایی خاطراتش این تکه است: «برای مجاهدین و حنیف نقش سازمان در دگرگونی انقلابی جامعه نقش اساسی بود و مذهب یا ایدئولوژی بدون سازمان ارزش انقلابی نداشت». به تعبیر بازرگانی مجاهدین یک جریان باطنی بود که میگفتند باید معناهای ظاهری را کنار گذاشت، باطن آن چیزی است که تشکیلات و رهبری سازمان میگوید.[10]
مروری بر گفتههای بهمن بازرگانی نشان میدهد که برخلاف برخی که تصور میکنند سازمان مجاهدین خلق در ابتدا مسیر درستی را میپیموده و سپس منحرف شده است، این سازمان از همان ابتدا با انحراف و التقاط پایهگذاری شد و بهمرور زمان این انحراف بزرگ و بزرگتر شد و در نهایت خود را بهصورت ارتداد علنی نمایان ساخت.
[1] . رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی در ایران، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1392، صص 546-548.
[2] . مهدی حقبین، از مجاهدین خلف تا منافقین (سیرتاریخی سازمان مجاهدین خلق از آغاز تاکنون)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1392. صص 361-360.
[3] . عزتالله شاهی، خاطرات عزت شاهی، تدوین و تحقیق محسن کاظمی، تهران، شرکت انتشارات سوره مهر، 1395، ص 425.
[4] . بهمن بازرگانی، گفتوگوها، خاطرات و مقالات تحلیلی درباره سازمان مجاهدین خلق، جنبش چپ و انقلاب اسلامی، به کوشش امیرهوشنگ افتخاری راد، تهران، نشر نی، 1398، صص 56 و 66.