پس از اینکه مغضوب ملوکانه قرار گرفت، نه در میهمانیها دیده شد و نه با سفارتخانههای خارجی در تهران ارتباط داشت. او بهطور کامل از دربار سلطنتی کناره گرفت تا اینکه بر اثر یک بیماری در سال 1961م درگذشت
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ سرویسهای جاسوسی اروپا، بهویژه اینتلیجنت سرویس انگلستان اغلب سوژههای سیاسی خود را بهطور غیرمستقیم و پنهانی توسط افراد خبره و کارآموز تحت نفوذ قرار میدهند تا با کاشت آن، میوه پربار آن را در آینده برداشت نمایند. ارنست پرون، مستخدم دونپایه، اما جاسوس کارکشته یکی از افرادی است که با نزدیکی به ولیعهد، نهتنها با زوایای پیدا و پنهان محمدرضا پهلوی آشنا شد، بلکه نفوذ و قدرت سیاسی زیادی در دربار، شخصیتها و دستگاههای سیاسی ایران بهدست آورد. این جستار بر آن است که چرایی برآمدن پرون، دامنه و تأثیر نفوذ او را بر شاه و سیاست کشور را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.
سایه واقعیت ارنست پرون؛ کاشت دانه جاسوسی
بنا بر خاطرات ارتشبد حسین فردوست، دوست صمیمی، همکلاس و چشم و گوش شاه در سازمان بازرسی و ارتش، ارنست پرون چهار یا پنج ماه پیش از ورود محمدرضا پهلوی به مدرسه «لهروزه» سوئیس، به استخدام درآمده بود. ظاهرا «همسر مدیر مدرسه، که یک زن آمریکایی داشت و روابطش با انگلیسیها خوب بود، پرون را با هدایت مستقیم سرویس اطلاعاتی انگلیس در مدرسه کاشته بودند تا ثمره آن را بعدها در سیاست، برداشت کنند».[1] همباشیهای محمدرضا و پرون، بهغیر از روابط پنهانی و داستانهای جنسی، حکایت دوستی است که تا پایان زندگی در پوشش فرزند کوچک و لاغراندام باغبان و تعمیرکار مدرسه، ادامه داشت. رضاشاه قاعدتا میبایست از این دوستی بسیار خشمگین شده باشد؛ زیرا این دوستی برای وارث دودمان پهلوی، مناسب نبود، اما بدتر از آن رضاشاه از بابت اینکه فرزندش فاقد خصوصیات مردانگی باشد، بیمناک بود و همین نقطهضعف شاه و برگ برنده پرون در مناسبات درونی و بیرونی دستگاه پهلوی و تأثیرگذاری بر سیاست آن شد.[2]
در کتاب «نگاهی به شاه» نیز همین ادعا مبنی بر اینکه «رضاشاه تا چه حد به تربیت مردانه ولیعهد اعتقاد داشت، اما حضور پرون قاعدتا نمیتوانست موردپسند او واقع شود»،[3] نشان میدهد که تا چه حد این دو امر نسبت به سیاست و شخصیت او در تناقض بوده و مایه هراس رضاشاه شده است.
پرون؛ مشاور و رابط غیررسمی شاه
تأثیر حضور 25 ساله ارنست پرون در ایران، از رابطه زناشویی ثریا، همسر دوم محمدرضا پهلوی، تا انتقال خواستهای شاه به اعضای دربار، از ماهیت دقیق رابطه شاه با پرون خبر میدهد که به گفته ماروین زونیس: «برای پیشبرد منافع بریتانیا با دیگران در امور دربار دسیسه میکرد».[4] در همین رابطه، ثریا اسفندیاری بهعنوان نزدیکترین فرد به شاه و حلقه دربار، اشاره میکند که پرون بهنوعی، نقش واسطه را بین محمدرضا پهلوی و سفرای غربی اجرا میکند.[5] هر آنچه سفرای خارجی در تهران طرح، پیشنهاد و یا برنامهای مدنظرشان بود، از طریق این واسطه غیررسمی، اما پرنفوذ، به منصه ظهور میرساندند.
با توجه به حضور پررنگ او در دربار در دهه 1320، پرون رفتوآمد علنی با سفارتخانههای انگلیس (بهویژه)، سوئیس و فرانسه را شروع کرد؛ چنانکه بنا بر آنچه حسین فردوست میگوید: او در صحبتهای خصوصی با محمدرضا بهوضوح نظرات انگلیسیها را میگفت یا اینکه به من (فردوست) میگفت تا به محمدرضا منتقل کنم. او میگفت: «من به سفارت مراجعه کردم و چنین نظراتی دارند که باید اجرا شود. نظر آنها چنین است... اینها را به محمدرضا بگو!».[6] چرایی حضور و نقش پشت پرده پرون در دربار، بهوضوح طبق اسناد علنیشده وزارت خارجه بریتانیا ذکر شده است. براساس این اسناد پرون با رابرت زینر، عضو سفارت انگلیس در تهران، در ارتباط بوده است. زینر هرکس را که در ایران سرش به تنش میارزید، از طریق اشخاصی مانند پرون مییافت و از طریق او، از تصمیمات شاه و رویدادهای داخلی دربار، اطلاعات دست اول دریافت میکرد.[7] فحوای این سند نشان میدهد که سفارت انگلیس در تهران باید با ایرانیان بانفوذی که منافعشان با منافع انگلیس تطبیق میکند بهطور قاطع متحد شود. بنابراین، ابزاری مانند پرون نمونه خوبی، هم برای کسب آگاهی از سیاست درونی دربار و شاه است و هم تاروپود جامعه سیاسی ایران را حس میکند. پرون، سایه شاه و مرد دوم حکومت ایران بود.
ارنست پرون در کنار حسین فردوست
شماره آرشیو: ۱-2762-۲۸۸م
پرون جدا از گردآوری اطلاعات تلاش داشت که با عضویت مقامات عالیرتبه در لژهای فراماسونری از تاروپود سایر بخشهای نظام سیاسی آگاهی یابد. بدین منظور او اجازه تأسیس یک لژ فراماسونری به نام «لژ پهلوی» را که فردی به نام محمدخلیل جوهری رئیس آن بود، از محمدرضا دریافت کرد. پرون به فردوست گفته بود: «مقامات عالیرتبه زیادی ازجمله مهدیقلی علویمقدم، سپهبد و رئیس شهربانی، به عضویت این سازمان درآمدهاند. فردوست همچنین اشاره میکند ارنست پرون در این لژ فعال و همهکاره بود».[8]
پرون؛ مرد همهکاره در سیاست ایران
ارنست پرون نهتنها نسبت به شاه بهصورت آمرانه و تحکمآمیز سخن میگفت، بلکه با فردوست نیز با تحکم حرف میزد و میگفت: «من میخواهم این کار بشود!».[9] این «مرد شیطانصفت و مزور ماکیاولصفت»[10] گستره اقتدار خود را به نصب دوستان ایرانی و عزل دشمنانش، افزایش داده بود. دامنه دستورات پرون همه عرصهها را فرا میگرفت. گاه پرون خواستار راکد شدن و توقف پروندههای اشخاص مهمی حتی در رده وکیل و وزیر و امثالهم، میشد که در مراجع قضایی تحت تعقیب بودند. در انتصابات مداخله جدی داشت و کار به جایی کشیده بود که دیگر برای عزل یا نصب یک مدیرکل به محمدرضا احتیاج نداشت و رأسا آن را انجام میداد و تنها برای انتخاب وزرا یا تحمیل نمایندگان مجلس به محمدرضا مراجعه میکرد و تحقیقا همه نظراتش برآورده میشد.[11]
گردآوری دادههای حیاتی از لایههای بافتی طبقات جامعه و پشت پرده دربار تنها به تغییر مقامات ختم نمیشد، بلکه گستره آن به خانوادههای اشرافی و اسمورسمدار نیز کشیده شد. پرون با رفتوآمد به درون این اماکن، اطلاعاتی را جمعآوری میکرد و به سفارت انگلیس ارائه میداد.[12] این رفتوآمدها با خانوادههای «هزار فامیل» شامل فرمانفرمائیانها، قوامالملک شیرازی و...، به حلوفصل مشکلات و رفعورجوع آنها میانجامید. مقامات مملکتی به موقعیت پرون پی برده بودند و حتی اگر برای یک وزیر مشکلی پیش میآمد به پرون مراجعه میکرد.
ارنست پرون حتی دوستان محمدرضا را نیز تعیین میکرد. به گفته فردوست در آغاز فقط فوزیه (همسر اول محمدرضا)، و او بود. بعدا تقی امامی، از خویشاوندان سیدحسن امامی، امامجمعه تهران، و فتحالله امیرعلائی، که بعدا رئیس هتلهای بنیاد پهلوی شد، اضافه شدند. او در مقابل کمک مالی به این افراد از آنها خواسته بود که جزئیات دیدهها و شنیدههای خود را به اطلاع او برسانند.[13]
مأموریتهای پرون؛ از مشاور نزدیک تا طرد از دربار
اقتدار ارنست پرون بهتدریج و طی مأموریتهای محولشده به او بهدست آمد. اولین مأموریت او که به نام محمدرضاشاه انجام شد، سفر به آفریقای جنوبی بود که علاوه بر مشتی خاک از ایران، اخباری از محمدرضا به پدر در تبعید داد.[14] اما این مأموریت پربار پرون، با مأموریت دیگر وی که پس از کودتا و در جریان داستان نفت صورت گرفت، به دوران سیاسی او پایان داد. محمدرضا که به دنبال تحکیم قدرت تازه بهدستآمده خود پس از کودتا بود، بدون مشورت با دولت فضلالله زاهدی، سعی کرد مستقیما با انگلیسیها به توافق نفتی دست پیدا کند. مذاکرهکنندگان او ارنست پرون و بهرام شاهرخ بودند که باید با دنیس رایت، که در حال بازگشت به سفارت انگلستان در تهران بود، درباره حلوفصل نفت، مذاکره میکردند، اما مذاکره نهتنها به سرانجام نرسید بلکه رد این درخواست از طرف دنیس رایت، موجب خشم شاه شد. محمدرضا که توان رویارویی با انگلستان را نداشت، خشم خود را معطوف به پرون کرد و او را در ژانویه 1954م، برابر با دیماه 1332، از کاخ بیرون کرد. گفته میشود پس از این ماجرا، پرون به کاخ شمس پهلوی، که همانند او به آیین کاتولیک پیوسته بود، پناه برد.[15]
محمدرضا پهلوی هنگام بازی شطرنج با ارنست برون
شماره آرشیو: 5940-۱۱ع
پس از اینکه مغضوب ملوکانه قرار گرفت، نه در میهمانیها دیده شد و نه با سفارتخانههای خارجی در تهران ارتباط داشت. او بهطور کامل از دربار سلطنتی کناره گرفت تا اینکه بر اثر یک بیماری در سال 1961م در سوئیس درگذشت.
فرجام
ارنست پرون عامل و جاسوس سرویس اطلاعاتی انگلستان و یکی از مهرههای اصلی در گردآوری اطلاعات از دستگاههای سیاسی ایران و پشت پرده دربار بود. او رابط سفارتخانهها، مشاور غیررسمی، فرستاده، و مذاکرهکننده مسائل سیاسی و مرد شماره دوی ایران بود که سرانجام با داستان نفت از دربار طرد شد. درواقع، دانهای که انگلستان کاشته بود، به ثمر رسید و باید با فرد دیگر و در چهره دیگری ادامه مییافت.
پینوشتها:
[1]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج 1، ویراسته عبدالله شهبازی، تهران، اطلاعات، چ بیستویکم، 1386، ص 47.
[2]. ماروین زونیس، شکست شاهانه؛ روانشناسی شخصیت شاه، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، چ دوم، 1370، ص 213.
[3]. عباس میلانی، نگاهی به شاه، تورنتو، نشر پرشین سیرکل، 2013، ص 51.
[14]. Daniela Meier, "Between Court Jester and Spy; The Career of a Swiss Gardener at the Royal Court in Iran. A Footnote to Modern Iranian History", Critique: Critical Middle Eastern Studies, 2000, 9:16, p. 78.