با تأسیس حزب ایران نوین، منصب دبیر کل به عنوان مهمترین مقام حزب به حسنعلی منصور سپرده شد، اما پس از ترور زودهنگام منصور، نخستین اختلافات در حزب شکل گرفت
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ حزب ایران نوین، بزرگترین و ماندگارترین حزب دولتی در عصر محمدرضا پهلوی بود که همواره تا تأسیس نظام تکحزبی (حزب رستاخیز)، اکثریت را در دست داشت و بیش از یک دهه 1342-1353ش در فضای خالی از فعالیتهای حزبی به حیات خود ادامه داد. ایران نوین، که از یکسو یگانه حزب مورد تأیید و حمایت شاه در این سالها بهشمار میآمد و از سوی دیگر اعضای آن متشکل از رجال سیاسی عالیرتبه و افراد با نفوذ در دستگاههای دولتی بودند، بهسرعت به کانون رقابت برای کسب قدرت و نیز دستیابی به مناصب مهم سیاسی و اداری تبدیل شد. در این نوشتار کوتاه به گوشهای از این رقابتهای درونحزبی و به عبارت روشنتر جنگ قدرت در ایران نوین اشاره خواهد شد.
حزب «شهفرموده»
تا پیش از تأسیس حزب ایران نوین در دهه 1340ش، حزب ملّیون به رهبری منوچهر اقبال مهمترین حزب سیاسی در ایران بهشمار میآمد. از سال 1339ش به دنبال ابطال انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی و استعفای اقبال از نخستوزیری، حزب ملیون در رکود فرو رفت و اعتبار خود را از دست داد.[1] در این هنگام، شاه به تشویق سایر دولتمردان برای پاسداری از برنامههای انقلاب سفید و اجرای آن و نیز تحقق طرحهای حاکمیت با تشکیل حزبی جدید موافقت کرد.[2]حسنعلی منصور در روز چهارشنبه 29 آبان 1342ش به اتفاق هیئتی مرکب از نمایندگان فراکسیون ائتلافی «نهضت ششم بهمن»، به منظور به استحضار رساندن تشکیل این حزب با محمدرضا پهلوی ملاقات کرد. پس از دیدار با شاه، در همان روز تشکیل حزب ایران نوین در صحن علنی مجلس بیستویکم اعلام و مطرح شد که اعضای مؤسس حزب ایران نوین یکصد و چهل نفر از نمایندگان عضو فراکسیون ائتلافی نهضت ششم بهمن در مجلس و نیز سیصد نفر دیگر از اعضای کانون مترقی (مجموعا حدود 450 نفر) خواهند بود.[3]
حسنعلی منصور و عدهای از اعضای مؤسس حزب ایران نوین
ع11-0-5857-0
هسته اصلی و بیشتر اعضای هیئت مرکزی حزب، گروهی موسوم به کانون مترقی بودند. اعضای این حزب را مقامات عالیرتبه وزارتخانهها و دستگاههای دولتی مانند نصرتالله معینیان، وزیر پیشین اطلاعات، عطاءالله خسروانی، وزیر کار و خدمات اجتماعی، باقر عاملی، وزیر دادگستری، امیرعباس هویدا، نخستوزیر، محسن خواجهنوری، نماینده مجلس، تقی سرلک، شهردار تهران، و... تشکیل میدادند.[4] منصور از همان آغاز کار حزب، ضمن مصاحبههای متعدد با صاحبان روزنامهها و خبرنگاران داخلی و خارجی، ضمن حمایت رسمی از انقلاب سفید شاه اعلام کرد که حزب ایران نوین بهزودی در عرصه داخلی و خارجی صاحب قدرت قابل توجهی خواهد شد. شاه نیز در اقدامی متقابل با اعلام پشتیبانی از ایران نوین دستور ارائه هرگونه خدمات و تسهیلات به این حزب را صادر کرد.[5]
حسنعلی منصور، نخستوزیر، هنگام شرکت در نخستین جلسه هیئت موسس حزب ایران نوین در تالار فرهنگ (سال 1342)
شماره آرشیو: 1-442-45464ه
بازی قدرت و جابهجایی مهرههای اصلی
حزب ایران نوین پس از تأسیس به مثابه حزب اکثریت آغاز به کار کرد. این حزب دارای کنگره، هیئت اجرایی و دفتر سیاسی بود. کنگره حزب عالیترین مرجع تصمیمگیری بهشمار میآمد. حزب همچنین دارای دبیر کلی بود که ده نفر معاون، وی را در ایفای مسئولیتهایش یاری میدادند. منصور، هویدا، خسروانی و منوچهر کلالی به ترتیب دبیران کل حزب از تاریخ تشکیل تا ادغام آن در حزب رستاخیز (1353ش) بودند. با تأسیس حزب، منصب دبیر کل به عنوان مهمترین مقام حزب به حسنعلی منصور سپرده شد، اما پس از ترور زودهنگام منصور، نخستین اختلافات در حزب، بر سر دبیرکلی شکل گرفت. روشنفکران حزبی که طرفداران سیاست آمریکا بودند، هویدا را شایسته ایـن مـقام مـیدانستند و طرفداران سیاست انگلیس، خسروانی را که روزی عضو حزب مردم بود.[6] در نهایت نامزد مورد نظر گروه نخست، امیرعباس هویدا به عنوان نخستوزیر و دبیرکل حزب برگزیده شد.
اندکی بعد در اولین آزمون حیاتی این حزب، رفتار مصالحهجویانه نخستوزیر با شاه و جدی نگرفتن مشکل دولتی بودن حزب، باعث شد عمل انتقال قدرت، که معمولا با دشواریهای بیشماری همراه است، راحت پیش رود. با شکستن رویه پیشین منصور، هویدا پُست دبیرکلی حزب را نپذیرفت و آن را به عهده یکی از اعضای کابینهاش، عطاءالله خسروانی گذاشت. بـا بـازگشت محمدرضا پهلوی از سفر اروپا در 4 اسفند 1343ش، خسروانی به دبیرکلی رسید[7] و هویدا نیز به نخستوزیری و عضویت در دفتر سـیاسی بـسنده کـرد.
به موازات دبیرکلی خسروانی، منوچهر کلالی در حزب جایگاه دوم یافت و به قائممقامی حزب برگزیده شـد. او در حـزب رهبری جناح آمریکایی را بر عهده داشت و طبق گزارش ساواک، خسروانی را به هر طرف کـه مـیخواست مـیکشاند.[8] علاوه بر این، او در رأس کمیتهای محرمانه قرار داشت که ناصر یگانه، وزیر مشاور دولت، و دکـتر مـحمدعلی رشتی، نماینده مجلس شورای ملی، دو عضو دیگر این کمیته بودند و جمع آنها مـغز مـتفکر سیاسی حزب بهشمار میآمدند.[9] از منظر ساواک هم این کمیته محرمانه اینگونه معرفی شده اسـت: «در حـزب ایران نوین کمیته محرمانهای وجود دارد که از طرف مقامات سیاسی آمریکا (سازمان سـیا) تـقویت مـیشود و مقررات داخلی حزب کاملا در اختیار این کمیته است و هر تصمیمی که این کمیته بگیرد، شورای مـرکزی حـزب کـورکورانه آن را مورد تصویب و تأیید قرار میدهد».[10]
منوچهر کلالی
ع5-0-2979-0
زمانی که در سال 1348ش خسروانی سعی کرد نخستوزیر را دور بزند، هنگامی که تلاش کرد از نفوذش در حزب برای ملاقاتهای رده بالای وزارتخانه سوءاستفاده کند، هویدا او را از هر دو مقامش، هم در وزارتخانه و هم در حزب کنار گذاشت.[11] دو روز بعد نشست فوقالعاده کنگره حزب برگزار و منوچهر کلالی به دبیرکلی انتخاب شد.
انتخاب کلالی به عنوان جانشین خسروانی توانست تا حد زیادی تنش موجود ناشی از برکناری خسروانی در حزب را از بین ببرد. بعد از این هویدا سعی کرد حزب و فعالیتهای آن را کاملا تحت نظر بگیرد تا دیگر کسی نتواند حزب را به ماشین شخصی خود تبدیل کند. علاوه بر این، ایران نوین باید ثابت میکرد که میتواند هدایت جامعه را به آسانی از نخبگان پایهگذار آن به نسل بعدی منتقل کند.
امیرعباس هویدا و عطاءالله خسروانی در حزب ایران نوین
شماره آرشیو: 217-۱۵۱خ
راهی برای ترقی
حزب ایران نوین پس از تشکیل بهسرعت به صورت قسمتی از دستگاه هیئت حاکمه درآمد و علاوه بر تشکیل دولت، دارای فراکسیون پارلمانی بود که با کمیته مرکزی و کمیسیونهای تخصصی خود طرحهای پیشنهادی را به دولت عرضه میکرد تا بر مبنای آنها به مجلس لایحه تقدیم کند. حزب ایران نوین اختیارات گستردهای در انتخابات مجلس شورای ملی داشت و عضویت در حزب یکی از راههای دستیابی به کرسی مجلس بهشمار میآمد.
ورود و نفوذ حزب در درون قوه مجریه نیز بسیار چشمگیر بود و تا جایی پیش رفت که «سران حزب با اغوای اعضای حزب و قرار دادن آنها در پُستهای مختلف دولتی در تهران و سایر شهرستانها سعی بر کنترل تمامی اقدامات سیاسی افراد و اماکن دولتی داشتند. تعدیل تأثیر مقامهای مهم در مجلس و رو کردن اسنادی علیه آنها در مجلس، تا جایی پیش رفت که حدود هشتاد چهره جدید در لیست سال ۱346ش ایران نوین ظاهر شدند و ۹۷ نماینده تازهکار در سال ۱349ش از طرف حزب به مجلس رفتند».[12]
البته اعضایی که با حزب مصالحه نمیکردند، معمولا از حزب بازنشسته میشدند تا نتوانند تأثیری بر رهبری حزب و آینده آن داشته باشند. برای تمامی قوانین سختگیرانه حزب، توجیهاتی از طرف رهبران آن ارائه میشد که مشخصا نشاندهنده عدم اعتقاد این افراد به دموکراسی و آزادی بود. اگرچه در همه سطوح عناصر مختلف حزب برای طرح سؤالات و تعیین خط مشی حزب دعوت میشدند، اما مشخص است که رویه اظهار نظر آزاد از طرف رهبران حزب و نفس دموکراسی ارج نهاده نمیشد. بهندرت پیش میآمد که اعضا از ترجیحات دولتمردان و مشخصا شخص شاه آگاه نباشند و آنها را در تصمیمگیری حتی درونحزبی دخالت ندهند. تا جایی که رهبران حزب حتی تلاشی برای حفظ خط مشی تعیینشده درون حزب نیز نمیکردند. هرگاه مسیر حزب اعلام میشد، کوچکترین تخطی از آن موجب اعمال برخوردهای شدید میشد.[13]
افزونبراین، دامنه فعالیت حزب بسیار وسیع بود؛ به طوری که تقریبا 90درصد اتحادیههای کارگری و تعاونیهای روستایی را کنترل میکرد و کمیتههای متعددی را علاوه بر کمیته مرکزی در بر میگرفت. این کمیتهها شامل کمیته اجرایی و دفتر سیاسی، سازمان جوانان، زنان، کشاورزان، کارگران، بازرگانان، سندیکاهای کارگری، اتحادیههای اصناف و تشکیلات وابسته دیگر بود.[14] این در حالی بود که شاه نیز بر این باور بود که هرکسی که میخواهد در آینده در دستگاههای دولتی و قوه مجریه دارای شغل و مقامی باش باید متکی به یک حزب نیرومند سیاسی باشد و بر اساس مرام حزبی اقدامات خود را تنظیم کند.[15]
این موضوعات نشاندهنده این نکته است که بدون عضویت در حزب ایران نوین، به استخدام دولت درآمدن کاری بس دشوار بود. در نهایت کلید انسجام حزب ایران نوین بر این اعتقاد استوار بود که رهبران حزب با صدای «حداقل با تأیید شاه» صحبت میکنند.
فرجام سخن
رقابتهای سیاسی داخلی، بهرهگیری از جایگاه سیاسی و منافع مالی مهمترین ویژگیهای درونی حزب ایران نوین بود که به در مدتزمان اندکی زمینههای بروز نوعی جنگ قدرت در میان سران حزب را فراهم کرد. این وابستگی و انتصاب جایگزین شایستگی و انتخاب گردید بنا بر مستندات تاریخی، بسیاری از اعضای حزب علاقهای به حزب نداشتند و بهرغم برخورداری از امکانات مالی و مدیریتی، بیشتر به دلیل دستیابی به مناصب و مشاغل اداری عضویت در آن را پذیرفته بودند. مجموعه این عوامل بهتدریج سبب بروز فساد و نارضایتی گسترده در حزب گردید و سرانجام حزب ایران نوین در اسفند ۱۳۵۳ش در پی تأسیس حزب رستاخیز، منحل و در این حزب ادغام شد .
پینوشتها:
[1] . محمود تربتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران، تهران، آسیا، 1375، ص 295.