فدائیان اسلام در 11 اسفند 1329 اجتماع عظیمی را در مسجد سلطانی تهران برگزار کردند و در آنجا مرد شماره دوی فدائیان در سخنرانی خود نمایندگان مجلس را تهدید کرد که اگر به ملی شدن صنعت نفت نظر موافق ندهند، نابود خواهند شد
تولد
حجتالاسلام عبدالحسین واحدی بُدلا در 8 آذرماه 1308ش در شهرستان «سنقر» کرمانشاه در یک خانواده روحانی به دنیا آمد. پدر او که یک روحانی شیعه به نام سیدمحمدرضا واحدی قمی بود، نسب به امامزاده «شاه بدلا» در «چاپلق»، که اغلب از لرهای ثلاثی (شاخهای از لرهای کوچک) و لرهای بختیاری هستند، میرساند. مادر عبدالحسین به نام فخرالشریعه آلآقا بهبهانی، از نسل آقا محمدعلی بهبهانی، روحانی شیعه، بود که از اواخر قرن دوازدهم شمسی به کرمانشاه آمد و به دلیل علاقهای که به امام حسین(ع) داشت، بنا بر وصیتش مزار وی بر سر راه زوار عتبات واقع شد که معروف به «سر قبر آقا» است. عبدالحسین واحدی دارای سه برادر به نامهای محمد، که همانند او در جمعیت فدائیان اسلام فعالیت میکرد، محمدتقی، که تا سال 1314ش به چاپ و انتشار نشریه «دعوت اسلامی» در کرمانشاه اشتغال داشت و تا پیش از انقلاب در مسجد جامع نارمک اقامه جماعت میکرد و نماز جمعه هم میخواند، و سیدجواد بود. خواهر این چهار برادر نیز صدیقه بیگم نام داشت.[1]
شهید سیدعبدالحسین واحدی
بستر تاریخی؛ ورود سیدعبدالحسین به عرصه سیاسی
به قدرت رسیدن رضاخان و تسریع در برنامههای نوسازانه، که بخش عمده آن به تحدید قدرت روحانیان و فرهنگ اسلامی اختصاص داشت، گروههای باورمند به ارزشهای اسلامی را برانگیخت و همین امر زمینهساز رشد شکلگیری تشکیلات مذهبی و صورتبندی ایدئولوژی مبارزه شد. از دل همین تشکیلات مذهبی بود که گروه فدائیان اسلام ظهور کرد. رهبر این تشکیلات، نواب صفوی، در واکنش به نابهسامانیهای اجتماعی، که شامل حضور تحقیرآمیز نیروهای بیگانه، ناتوانی دولت از حل مشکلات جامعه و فقر و تنگدستی روزافزون هموطنان خود بود، به اعتراض دست زد و فعالیت سیاسی آشکار خود را آغاز کرد. از طرف دیگر، ظهور افرادی مثل احمد کسروی، که بهترویج پاکدینی و عرضه شریعت احمدی مبادرت میکرد، فضای اجتماعی و سیاسی را برای مقابله با او آماده ساخت.
در 23 اردیبهشت 1324 اقدام ناموفق در محو کسروی او را مصمم کرد تا با برخی اعضای جوان و انقلابی، که در تشکیلاتی مانند جمعیت مبارزه با بیدینی و جمعیت هواداران تشیع عضویت داشتند، جمعیت فدائیان اسلام را تأسیس کند.[2] او در اعلامیهای با عنوان «دین و انتقام» در اوایل اسفند 1324، تلاش کرد زنجیرهای رقیّت و اسارت را درهم پیچید و در بازستاندن حقوق مسلمین عالم کوشش کند و در عین هشدار دادن و ترساندن همه جنایتکاران پلید از نیروی ایمان، مسلمانان را به اتحاد و قیام فراخواند و همه این عوامل زمینهای شد برای آشنایی عبدالحسین با چهره سیاسی و انقلابی نواب. او هجدهساله بود که شاهد برچیده شدن کسروی و اعدام انقلابی او بود.
ورود به حوزه علمیه قم و آشنایی با شهید نواب صفوی
بعد از درگذشت پدر، واحدیها و ازجمله عبدالحسین همراه مادر به شهر قم آمدند و بستر و شرایط لازم برای تلمذ در حوزه علمیه قم برای آنها فراهم شد. آنها زیر گذرخان خانهای به مبلغ ماهی بیست تومان اجاره کردند. بعد از زدن کسروی در نوبت اول، یعنی اردیبهشت 1324، وقتی شهید نواب صفوی به قم رفت، با واحدی آشنا شد. شهید عبدالحسین به مرحوم نواب «آقا» میگفت. مرحوم واحدی از قبل شنیده بود که نواب، کسروی را زده است. ایشان در صحن معصومه(س) با نواب صفوی روبهرو شد. مرحوم واحدی این روبهرویی را چنین روایت کرده است: «در اولین برخورد شیفته آقا شدم. رفتم جلو گفتم بیست تومان مادرم داده بدهم برای اجاره خانه. آقا گفت: با این بیست تومان میتوانیم اعلامیه ضد شاه چاپ کنیم، وجه اجاره را هم خدا میرساند».[3] او در ادامه میافزاید: بهاینترتیب در یکی از چاپخانههای قم حدود سیصد چهارصد برگ اعلامیه چاپ کردیم. در این اعلامیه از طلاب حوزه خواسته شده بود که با حکومت مخالفت کنند.
شهید سیدمجتبی نواب صفوی در کنار شهیدان سیدعبدالحسین واحدی و خلیل طهماسبی پس از آزادی از زندان دکتر مصدق (بهمن 1331)
بینش و روش عبدالحسین واحدی؛ مرد شماره دو فدائیان اسلام
سیدعبدالحسین واحدی پس از آشنایی با تشکیلات فدائیان، جذب آن میشود و همراه نواب به تبیین مسائل روز و تحلیل راهبردی و تاکتیکهای آن میپردازد. یکی از فرایندهای جذب نیرو و نیز ارتقای آگاهی سیاسی، تشکیل جلسات شبانه در مساجد یا منازل طرفداران فدائیان اسلام بود. محل جلسات عمدتا خانیآباد و پایین شهر بود و به گفته محمدمهدی عبدخدایی، در این جلسات، عبدالحسین بحث سیاسی میکرد.[4] عنوان این جلسات، بیان حقایق نورانی اسلام بود که در آن مختصری درباره معارف اسلامی صحبت میکرد و بعد بحث را به مسائل سیاسی روز و اقدامات حکومت میکشاند.
بهمنظور آگاهی عمومی و دعوت از دیگران برای حضور در این جلسات، اعلامیهای در هر نوبت چاپ و بین مردم توزیع میشد. از همین جلسات مردم برای دیدن نواب به زندان قصر میرفتند. به دلیل فقدان فیزیکی نواب، نقش واحدی دوچندان شده بود؛ ازاینرو، شهید واحدی سعی میکرد در ظاهر و باطن شبیه نواب صفوی باشد؛ بهطوریکه عمامهاش را مانند نواب میپیچید، همان جور راه میرفت و همان تفکر و بیان آتشین را در سخنرانیها استمرار میبخشید.[5]
سخنرانی کوبنده واحدی و اعدامهای انقلابی؛ شکستن موانع برقراری حکومت الله
هدف فدائیان اسلام برقراری حکومت اسلامی پس از شهریور 1320 بود. در این راه، آنها نه تنها از لحاظ تئوری با رژیم سلطنتی استبدادی پهلوی مخالف بودند، بلکه از لحاظ عملی نیز به جای ازدست دادن وقت یا هدر دادن حتی یک گلوله به اعدام انقلابی کسانی میپرداختند که وجود یا بقای آنها ضمن تحکیم پایههای رژیم غاصب، به بنیاد حاکمیت و استقلال ملی و اسلامی لطمه میزد و در برابر پیریزی بنیاد حکومت الله سدی بهشمار میآمد. رزمآرا، وزیر وابسته به استعمار و مخالف ملی شدن صنعت نفت، حسین علاء، قره نوکر دربار و عامل امضاکننده پیوستن ایران به پیمان نظامی بغداد سنتو، و حسین فاطمی، وزیر امور خارجه کابینه محمد مصدق، ازجمله این افراد بودند که به دست اعضای فدائیان اسلام اعدام انقلابی شدند، که البته فاطمی از این اقدام جان سالم بهدر برد.[6]
بعد از ترور هژیر، وزیر دربار، و اوضاع متشنج انتخابات مجلس شانزدهم، محمدرضا پهلوی کوشید با قرار دادن رزمآرا در منصب نخستوزیری، بر اوضاع فائق آید و مخالفان را سرکوب کند، اما فدائیان اسلام در 11 اسفند 1329 اجتماع عظیمی را در مسجد سلطانی تهران گرد آوردند و در آنجا سیدعبدالحسین واحدی، سخنان کوبنده خود را مطرح کرد.[7] او در جلوی مسجد سلطانی بیش از 2 ساعت سخنرانی کرد. اوج سخنرانی واحدی در بخش پایانی بود که اعلام کرد: اگر رزمآرا تا سه روز دیگر استعفا ندهد، فدائیان اسلام او را از صحنه روزگار محو خواهند کرد. مرد شماره دوی فدائیان در آن سخنرانی «نمایندگان مجلس را تهدید کرد که اگر به ملی شدن صنعت نفت نظر موافق ندهند، نابود خواهند شد».[8] نخستوزیر هشدارها را جدی نگرفت و بنابراین خلیل طهماسبی به تجویز نواب صفوی و سیدعبدالحسین واحدی آماده انجام مأموریت جهت برچیدن خار کثیف شاهراه اسلام و مسلمین شد.
شهادت در راه خدا
سرانجام، عبدالحسین واحدی در آخرین اقدام انقلابی فدائیان اسلام جهت ترور حسین علاء به تاریخ 29 آبانماه 1334 در راه اهواز دستگیر و بازداشت شد. او یک هفته پس از دستگیری، به تاریخ 7 آذرماه 1334 در واکنش به دشنام تیمور بختیار، به ضرب سه گلوله به شهادت رسید. رژیم این گونه روایت کرد که او در حال فرار از دست مأموران گلوله خورد و کشته شد، اما همه میدانستند که این روایت، دروغ و از اساس کذب است.
پینوشتها:
[1]. رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی و سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی)، سالهای 1320-1357، تهران، علم، چ دوم، 1391، ص 103.
[2]. احمد گلمحمدی، جمعیت فداییان اسلام به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 36.
[3]. خاطرات محمدمهدی عبدخدایی، تدوین سیدمهدی حسینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ دوم، 1397، صص 98-99.