[5]. همان، ص 2 ، نویسنده سرمقاله روزنامه «اطلاعات» در مرداد 1346 چنان مشروطه را سرآغاز عبور مردم از استبداد بر شمرده و در مواهب آزادی پس از استقرار مشروطه سخن گفته است که گویی بعد از کودتای اسفند 1299 و روی کار آمدن رضاشاه پس از افت و خیزهای بعدی، استبداد مطلقهای بسیار بدتر از قبل مشروطه بر جان و مال مردم مسلط نشده بود.
بسیاری آغاز سلطنت پهلوی و روی کار آمدن رضاخان را پایان مشروطه تلقی میکنند. بر اساس این نظریه مجموع کنشهای متنوع رضاخان تا پیش از تاجگذاری و تبدیلشدن به رضاشاه یک موضع را دنبال میکند؛ تحکیم پایههای دولتِ مطلقه و تضعیف ارکان حیاتی مشروطیت. کودتای 1299 جنبههای دموکراتیک مشروطیت در سطح جامعه مانند افکار عمومی و مطبوعات را تضعیف کرد. مرحله بعدی تضعیف رّکنِ رکین مشروطیت، یعنی مجلس شورای ملی و عصاره تمامِ تلاشهای مشروطهخواهان بود. البته باید در نظر گرفت که بخش مهمی از جامعه و بهویژه روشنفکران نیز برای رهایی از هرجومرج پیشآمده به تبدیلشدنِ رضاخان به رضاشاه حتی با نادیده گرفتنِ اصول مشروطیت کمک کردند. در واقع میتوان گفت تاجگذاری رضاشاه را باید ضربه بسیار سنگینی بر اصول مشروطیت دانست.
به لحاظ ساختاری تاجگذاریِ رضاشاه پشت کردن به بخشِ مهمی از مشروطیت بود؛ چرا که رهبرِ نظامی کودتا مقام پادشاهی را در وهله اول با وعده استوار ساختنِ دولتِ متمرکز پس از چهار سال و نُه ماه قبضه کرد و دودمانِ سلطنت پهلوی را برپا داشت. تمایل به برپایی دولت متمرکز برای محافظت از جامعه ایرانی که با هرجومرج مشروطیت دیگر امنیت و قدرتِ آن از بین رفته بود ایجاد شد. این وضعیت بغرنج از هنگامی ظاهر شد که کودتای دولتیان و عناصر مخالفِ نظمِ نمادین مشروطیت ضربه نهایی را بر هستی مشروطهخواهان وارد کرد و آنان هویت نیمبند مشروطیت، امنیت و آسایش را به یکجا از کف دادند. در چنین شرایطی نظم دولت مطلقه میتوانست آنان را به ساحل امنِ آرامش هدایت کند. مامونتف وضعیت آشوبناک ایران را در دورانی که مشروطیت به هرجومرج کشیده شده بود بهخوبی بیان کرده است: «این مملکت بیچارهای که در مدتِ هزاران سال در معرض تاختوتاز بوده و خون خود و بیگانه در آن ریخته شده و مخصوصا در این ده سال اخیر به فردای خود امیدوار نبوده است چه انتظاری میتوان داشته باشد».
رک: مامونتف، ن-پ،
بمباران مجلس شورای ملی (حکومت تزار و محمدعلیشاه)، به اهتمام همایون شهیدی، ترجمه شرفالدین قهرمانی، تهران، سازمان انتشارات اشکان، 1363، ص 408.
بیجهت نبود که رضاخان بهعنوان وزیر جنگ اعلانهای مختلف را بدون رعایتِ اصول مشروطیت و با صراحت اعلام میکرد. سرکوب همهجانبه داخلی نیز از جمله دیگر اقدامات او بود. این فرایند نشان میدهد که حمایت روشنفکران و بخش مهمی از نیروهای سیاسیِ در هرجومرج فرورفته ایران برای ظهور دولتِ مطلقه نیز به رضاخان شجاعت میبخشید تا بتواند بسیاری از اصول مشروطیت را نادیده بگیرد.
برای مطالعه بیشتر رک:
گُسست از مشروطیت؛ نتیجه مسیرِ قدرتیابی رضاشاه؛ چرا باید آغاز سلطنت رضاشاه را پایان مشروطه دانست؟