[3]. همانجا.
اسدالله علم، وزیر دربار شاه، در خاطرات 14 آبان 1351 هنرنمایی نیروی دریایی شاهنشاهی را این گونه به تصویر کشیده و نوشته است: شب هوا طوفانی شد. صبح از مؤسسات گوناگون بازدید به عمل آوردیم و بهموقع برای رژه در ساعت 10 رسیدیم. به دلیل هوای بد، برای ما امکان نداشت که از کشتی سلطنتی که در کیش لنگر انداخته بود مانور را تماشا کنیم، در عوض از یک برج مراقبت دریایی بالا رفتیم. در میان میهمانان نوه امپراتور اتیوپی هم حضور داشت که فرمانده نیروی دریایی کشور خودش است. 29 کشتی و یک ناوگان کامل قایقهای اژدرافکن رژه رفتند و به هنگام عبور از جلوی جایگاه ما توپهایی به علامت احترام شلیک کردند. در پشت آنها تعدادی هلیکوپتر و 16 هاورکرافت رد شدند. در همان لحظه شاه درخواست کرد که چند تا از کشتیهای مجهز به موشک، به هدفی که دیروز هلیکوپترها با آن دقت هدفگیری کرده بودند، تیراندازی کنند. دو تا از کشتیها برای این منظور انتخاب شدند. اولی به کلی هدف را ندید و دومی حتی نتوانست موشک را از سکوی پرتاب شلیک کند. افتضاح غریبی بود و بیشتر به خاطر حضور میهمان اتیوپی ناراحتکنندهتر بود. از شدت عصبانیت دچار چنان سردردی شدم که لاجرم به بیش از یک لیوان ودکا متوسل شدم. شاه از خشم میلرزید، ولی آرامش ظاهریاش را حفظ کرده بود. ناهار، در حال و هوایی پرتنش و عصبی صرف شد. آهسته به وزیر دارایی که در کنارم نشسته بود اشاره کردم، اگر هدفگیریها بر طبق برنامه پیش رفته بود، حالا چه مدح و ستایشی درباره نیروی دریایی میشنیدیم، و چه صحبتهایی در مورد تسلط بر خلیج فارس و تمام اقیانوس هند گفته میشد».
رک: اسدالله علم،
گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیراسدالله علم)، ج 1، تهران، طرح نو، بهار 1371، ص 395.
[5]. همان، صص 17 و 20. با تضعیف بخش کشاورزی و بیکار شدن بخش عظیمی از کشاورزان که تحت تأثیر سیاستهایی چون اصلاحات ارضی رخ داد، بسیاری از روستاییان و کشاورزان بیکار به سمت شهرهای بزرگ هجوم آوردند. به عبارتی با قطع ید مالکیت اربابان و تقسیم اراضی میان دهقانان، بسیاری از مالکان زمین بهناچار کشاورزی و زندگی در روستاها را ترک کردند و وارد بازار کار در شهرها شدند. اغلب این افراد حتی اگر در بهترین حالت موفق به پیدا کردن کار در صنایع و کارخانجات میشدند، به دلیل هزینههای بالای زندگی و دسترسی نداشتن به امکانات سکونت، بهاجبار زندگی در حاشیه شهرها را انتخاب میکردند. هرچند در نهایت بسیاری از آنان به دلیل بیکاری زاغهنشین شدند و حلبیآبادهای اطراف شهرهای بزرگ از جمله تهران را شکل دادند.
«فقیرتر شدن چند میلیون روستایی، سیر صعودی بیکاری، کار با مزد کم در طی دهه 1960 و آبیاری ناکافی و... رشد فرآوردههای کشاورزی در سال را تنها به 2 درصد رساند، حال آنکه سالانه 3 درصد بر تعداد جمعیت و 6 درصد بر خرج زندگی افزوده میشد».
رک: روحالله حسینیان،
چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران 1356-1343، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 335 .
البته بالا رفتن هزینههای زندگی نه تنها زندگی مهاجران بلکه زندگی بسیاری از شهرنشینان را نیز با مشکل مواجه ساخت. بر این اساس، بسیاری از تحلیلگران مشکلاتی چون ایجاد فاصله طبقاتی، افزایش جمعیت شهرها و فقیرتر شدن مردم را آن هم در شرایطی که درآمدهای کشور چند برابر شده بود، از تبعات منفی و تأثیرگذار سیاست اصلاحات ارضی و صنعتی کردن کشور میدانند.
نکته دیگر این بود که گسترش حاشیهنشینی مانند میل سیریناپذیر مهاجرت، کمکم عمده کلانشهرهای ایران را دربرگرفت و تنها به تهران محدود نشد. مردم شیراز، اراک، مشهد، بندرعباس، کرمانشاه، بوشهر و همدان نیز شاهد شکلگیری آلونکهایی نه چندان خوشایند در کنار مظاهر مدرن و نوین شهری خود بودند.
از سوی دیگر این شهرها، دقیقا همان نقاطی بودند که شاه در مقابل غربیها همواره میتوانست آنها را مثال بزند و از آنها به عنوان مظاهر صنعتی شدن و توسعه ایران یاد کند؛ برای مثال شیراز شهری بود که برگزاری جشنهای هنر را عهدهدار شده بود، اما آلونکها و حلبیآبادهای آن تناقض مدرنیته ناقص ایران را به نمایش میگذاشت: «شیراز که محل برگزاری جشنهای سالانه هنر بود، سوای محلههای متعدد فقیرنشین، دو حلبیآباد بزرگ نیز داشت که به خوبی از انظار پنهان بود و تحت مراقبت دقیق ساواک قرار داشت... . این آلونکها به طور کامل از تکههای حلبی ساخته شده بودند. در هیچ کجای این ناحیه حمام عمومی یا خصوصی وجود نداشت؛ تنها یک کیوسک کوچک شرکت نفت بود که جایگاه فروش روغن پارافین بود؛ بالای آن پارچهای آویخته بود و روی آن نوشته بود: زندهباد والاحضرت رضا پهلوی، ولیعهد محبوب ما».
رک: محمدعلی همایون کاتوزیان،
اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، چ سوم، 1372، ص 323.
شاه در این مسیر تمامی ابزارها از جمله رسانه و سینما را نیز به خدمت گرفته بود؛ سریالهایی همچون «دایی جان ناپلئون» یا سلسله فیلمهای صمد تلاش داشتند نشان دهند که «کار و نان» به صورت توأمان تنها در شهر یافت میشود و برای روستاییان، انتخابی جز مهاجرت وجود ندارد، اما در عمل اهداف این ترسیم ایدئولوژیک محقق نشده بود؛ زیرا بسیاری از ساکنان این حلبیآبادها فاقد هرگونه مهارت رسمی بودند و شاید بتوان گفت اساسا شغلی نداشتند و تعداد اندک شماری از آنها بودند که رویاهایشان در شهر محقق شده بود و توانسته بودند شغلی رسمی برای خود دستوپا کنند.