درباره تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی ایران

انقلاب به مثابه عینیت‌یافتگیِ اسطوره اراده جمعی

در تحلیل او از نقش مذهب در جامعه انقلابی ایران، مذهب نه «افیون توده‌ها» جلوه می‌کند و نه ایدئولوژی‌ای توده‌ای که سایر نیروهای انقلابی ناچارند با زبان آن سخن بگویند، بلکه ــ با وام‌گیری از جمله ای مکتوم گذاشته شده از مارکس ــ مذهب را در جامعه انقلابی ایران «روح یک جهان بی‌روح » تعبیر می‌کند...
انقلاب به مثابه عینیت‌یافتگیِ اسطوره  اراده  جمعی
تحلیل میشل فوکو از انقلاب ایران (در مجموعه مقالاتی برای روزنامه  ایتالیایی کوریه ره دلاسرا ــ منتشر شده در مجموعه‌ای فارسی با عنوان ایران ها چه رویایی در سر دارند؟1 و مصاحبه‌ای با عنوان"روح یک جهان بی روح" 2 با کلربریر و پیر بلانشه خبرنگاران روزنامه فرانسوی  لیبراسیون در ایران که در سال 1979 در کتابی به نام ایران: انقلاب برای خدا منتشر شد)  که ماحصل دو سفر او به ایران در دوران منازعه ی انقلابی ایران در شهریور و آبان 1357 بود، به سبب اعتبار نویسنده، همواره به قضاوتهای مختلفی دامن زده است. بدین اعتبار، می‌توان همچنان به سراغ او رفت و به این پرداخت که تحلیل او به چه وجوهی از انقلاب ایران توجه می‌داد؟
 
وجوه خاص قیام ایرانیان به‌مثابه یک انقلاب
برای فوکو که تاریخ را با مفهوم گسستها به تحلیل می‌نشیند انقلاب ایران همچون سایر انقلابها یک رخداد گسست‌آفرین در تاریخ جلوه می‌کرد: عامل تغییرات بنیادین  انقلاب و تقسیم کننده  تاریخ به قبل و بعد از خود. محور تحلیل فوکو از جنبش انقلابی ایران اساسا بر تمایزات آن با سایر انقلابها استوار بود. در نظر او، انقلاب ایران یقیناً یک انقلاب محسوب می‌شد زیرا عبارت بود از «قیام همه  ملت علیه قدرتی که بر آن ستم می‌راند»، اما ذهنیت غربی تنها در صورتی یک انقلاب را به رسمیت می شناخت که دو دینامیک را در آن مشاهده می‌کرد: «تضاد طبقاتی» و «حضور یک نیروی پیشرو»، طبقه، حزب یا ایدئولوژی سیاسی که بتواند کل ملت را بسیج کند. حال آنکه انقلاب ایران، از این منظر، رخدادی متفاوت می‌نمود: بر خلاف تحلیلهای رایج ناظر به ماهیت طبقاتی انقلابها، در ایران «به طور قطع، رویدادی انقلابی که از یک سال پیش در جریان است و تجربه‌ای درونی و نوعی نیایش بی‌ وقفه و تجربه‌ای جمعی است، به مبارزه‌  طبقاتی پیوند خورده است ولی مبارزه طبقاتی را به گونه‌‌ای مستقیم و شفاف بیان نمی‌کند و به نمایش نمی‌‌گذارد»؛ بلکه در کنشی توامان مذهبی ـ سیاسی متجلی می‌شود: «مذهب به راستی واژگان، آیین و نمایشی بی‌زمان بوده است که می‌توان در درون آن، نمایش تاریخی ملتی را جا داد که هستیشان را در مقابل هستی پادشاهشان قرار می‌‌دهند».3 همچنین در مقایسه با سایر تجربه‌های انقلابی، در ایران چیزی هست که «نه در چین می‌توان یافت، نه در ویتنام، نه در کوبا: موج عظیمی است بدون ابزار، بدون پیشگام، بدون حزب».4
 
ــ تحقق اسطوره  سیاسی اراده  جمعی: تغییر توامان خویشتن و جامعه
فوکو یکی از مشخصه‌های بارز جنبش انقلابی ایرانیان را در این نکته می‌داند که اراده‌ای مطلقاً جمعی را نمایان می‌کند. اراده جمعی، به تعبیر او اسطوره‌ای سیاسی یا ابزاری نظری است که حقوقدانان یا فیلسوفان تلاش می‌کنند به کمک آن نهادهای اجتماع را تحلیل یا توجیه کنند؛ در این معنا، اراده جمعی را هرگز کسی ندیده است و اظهار می‌دارد که خود او اراده جمعی را موجودیتی مثل خدا یا روح تلقی می‌کرده است که هرگز کسی نمی تواند با آن روبه‌رو شود «اما ما در تهران و سرتاسر ایران با اراده جمعی یک ملت برخورد کردیم، و خب باید به آن احترام بگذاریم، چون چنین چیزی همیشه روی نمی‌دهد ... این اراده جمعی که در نظریه‌های ما همواره اراده‌ای کلی است در ایران هدفی کاملاً روشن و معین را برای خود تعیین کرده و بدین‌گونه در تاریخ ظهور کرده است».5
 
برای فوکو که تاریخ را با مفهوم گسستها به تحلیل می‌نشیند انقلاب ایران همچون سایر انقلابها یک رخداد گسست‌آفرین در تاریخ جلوه می‌کرد: عامل تغییرات بنیادین  انقلاب و تقسیم کننده  تاریخ به قبل و بعد از خود.  
در نظر او این اراده‌ جمعی، در خواست «رفتن شاه» از سوی نیروهای مردمی و انقلابی متجلی شده؛ و البته فراتر و بنیادی‌تر از آن، در خواستِ تغییر خویشتنِ ایرانیان: «باید خودمان را تغییر دهیم. باید شیوه‌ بودنمان، و رابطه‌مان با دیگران، با چیزها، با ابدیت، با خدا و غیره کاملا تغییر کند و تنها در صورت این تغییر ریشه‌ای در تجربه‌مان است که انقلابمان، انقلابی واقعی خواهد بود».6 فوکو برای ریشه‌یابی و تبیین این اراده جمعی به سراغ امکانهایی در مذهب تشیع می‌رود.
 
ــ پدیدار متفاوتِ مذهب: برسازنده سوژه انقلابی
در تحلیل او از نقش مذهب در جامعه انقلابی ایران، مذهب نه «افیون توده‌ها» جلوه می‌کند و نه ایدئولوژی‌ای توده‌ای که سایر نیروهای انقلابی ناچارند با زبان آن سخن بگویند، بلکه ــ با وام گیری از جمله ای مکتوم گذاشته شده از مارکس ــ مذهب را در جامعه انقلابی ایران «روح یک جهان بی‌روح » تعبیر می‌کند:
نمی‌خواهم بگویم که مذهب شیعه در برابر حکومت و نوسازی منفور آن، جز لختی و بی‌حرکتی چیزی عرضه نکرده است؛ نمی خواهم بگویم که مذهب شیعه ایدئولوژی‌ای است چنان گسترده در میان مردم که انقلابیهای واقعی فعلا ناچارند با آن همدست بشوند. این مذهب تنها زبان ساده‌ای برای بیان آرزوهایی که الفاظ دیگری پیدا نکرده‌اند، نیست، بلکه چیزی است که در گذشته هم بارها بوده است: شکلی که مبارزه‌ سیاسی، همین که لایه‌های مردمی را بسیج کند، به خود می‌گیرد، و از هزاران ناخرسندی، نفرت، بینوایی، و سرخوردگی؛ یک نیرو پدید می‌آورد. و به این دلیل این همه را به صورت یک نیرو درمی‌آورد که خودش یک صورت بیان است، یک شیوه‌ با هم بودن است، نوعی گفت و شنود است، چیزی است که از راه آن می‌توان صدای خود را به گوش دیگران رساند و با ایشان، همزمان با ایشان، همخواست شد.7
 
این خصوصیت منجر به ظهور پدیداری متفاوت از مذهب در جامعه  ایران گردیده است: «سرنوشت عجیبی دارد ایران؛ در سپیده دم تاریخ، این کشور دولت و سازمان اداری را پدید آورد؛ بعدها نسخه  آن را به اسلام سپرد و مقامات ایرانی در سمتهای دیوانی به خدمت امپراتوری عربی درآمدند. اما ایران از همین اسلام مذهبی بیرون آورده است که، در طول قرنها، به هرچیزی که می‌تواند از اعماق وجود یک ملت با قدرت دولت دربیفتد نیرویی مقاومت ناپذیر بخشیده است» ... «در برابر قدرتهای مستقر، تشیع پیروان خود را به نوعی بی‌قراریِ مدام مسلح می‌کند و در ایشان شوری می‌دمد که هم سیاسی و هم دینی است».8
 
ــ فاعلیتِ «دیگریِ» مدرنیته: خواستِ رژیم جدیدی از حقیقت
از منظر فوکو، انقلاب ایران امتناع کل یک جامعه و یک فرهنگ است که به نوسازی ــ که در عین حال، کهنه‌پرستی است ــ نه می گوید. در مقابل، خواهان ظهور نوعی از حکومت و تقسیم قدرت است که غرب از رنسانس به بعد، آن را فراموش کرده است. نوآوری انقلاب ایران در میان سلسله انقلابهای موجود، همین تلاش برای وارد کردن «معنویت در سیاست» است. آنچه در این میان حائز اهمیت بوده و جالب توجه است، این است که در جریان روند حوادث انقلاب اسلامی ایران این اجتماع تحقق می‌یابد. اینجا دیگر سخن از یک مقوله نظری نیست. سخن از عینیتی است که تحقق یافته است. فوکو در اراده ملت ایران، این خواست را می‌یابد که در صدد جمع بین «رژیم جدیدی از حقیقت » و «نوع نوینی از حکومت » هستند:9«من دوست ندارم که حکومت اسلامی را «ایده» یا حتی «آرمان» بنامم، اما به عنوان «خواست سیاسی» مرا تحت تاثیر قرار داده است، چون کوششی است برای اینکه، برای پاسخگویی به برخی مسائل امروزی، برخی از ساختارهای جدایی‌ناپذیرِ اجتماعی و دینی سیاسی شود؛ مرا تحت تاثیر قرار داده است، چون از این جهت کوششی است برای اینکه سیاست یک بعد معنوی پیدا کند».10
 
فوکو و مابعد انقلاب
مواضع فوکو پس از انقلاب که  از جمله در «نامه سرگشاده به مهندس بازرگان» ابراز شد، طیفی از تحلیلها را در واکنش به همراه داشت: از تلقی آن به عنوان تلاش فوکو برای کاستن از فشار مخالفان انقلاب ایران در غرب بر همدلی او با انقلاب تا جان‌سختیِ ذهنیت شرق‌شناسانه حتی در تفکر پساساخت‌گرایانه. با این‌همه به نظر می‌رسد پاسخی دیگر نیز قابل احصاء باشد؛ چارلز تیلی در مقدمه‌ای که برای تحلیل انقلابها بیان می‌دارد، دو وجه انقلاب را از هم تمیز می‌دهد: وضعیت انقلابی (مرحله درگیری منازعه قدرت میان حاکمیت مستقر و انقلابیون) و نتایج انقلابی (مرحله استقرار حاکمیت جدید). 11 در این معنا، باید در نظر داشت که تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی اساساً ناظر به مرحله «وضعیت انقلابی» یا وجه سلبی جنبش انقلابی ایران بوده است (که با توجه به خاص‌بودگی (Particularity) این جنبش در مقابل جهان‌شمولیت (Universality) پارادایم مدرن توجه فوکو را به خود جلب کرده بود) نه مرحله «نتایج انقلابی» یا  وجه ایجابی جنبش انقلابی (که بحث فوکو ناظر به آن نبوده است). در این خصوص، مراجعه به سخن فوکو در تحلیل انقلاب اسلامی همچنان راهگشاست: «زمانی فرا خواهد رسید که این پدیده که تلاش می‌کنیم درکش کنیم و ما را به شدت مجذوب خود کرده است، یعنی خود تجربه انقلابی، خاموش خواهد شد ... آنگاه نیروهای متفاوت سیاسی و جریانهای متفاوت سر بر خواهند آورد ، سازشهایی صورت خواهد گرفت و من به هیچ وجه نمی دانم چه کسی پیروز خواهد بود و گمان نمی کنم زیاد باشند کسانی که بتوانند از هم اکنون این را پیشگویی کنند» .12

13 شهریور 1357. راهپیمایی پس از نماز عید فطر، حد فاصل خیابان شریعتی تا میدان انقلاب تهران

پی نوشت:
 
1. میشل فوکو، ایرانیها چه رویایی در سر دارند؟، ترجمه حسین معصومی همدانی تهران، هرمس، 1386، چاپ چهارم.
2. میشل فوکو، ایران: روح یک جهان بی‌روح؛ و نُه گفتگوی دیگر با فوکو، ترجمه‌ نیکو سرخوش و افشین جهان‌دیده، تهران، نی، 1379.
3. ایران: روح یک جهان بی‌روح، ص 56.
4. ایرانیها چه رویایی در سر دارند، ص 43.
5. ایران: روح یک جهان بی‌روح، ص 47.
6. ایرانیها چه رویایی در سر دارند، ص60.
7. همان، صص 31- 32.
8. همان، صص 30- 32
9. محمدباقر خرمشاد، «فوکو و انقلاب اسلامی ایران: معنویت‌گرایی در سیاست»، پژوهشنامه متین، زمستان 1377، شماره 1، صص209-224.
10. ایرانیها چه رویایی در سر دارند، ص 41.
11. چارلز تیلی، انقلابهای اروپایی، ترجمه: بهاءالدین بازرگانی، تهران: کویر،1393، چاپ سوم.
12. ایران: روح یک جهان بی‌روح، ص 54. https://iichs.ir/vdcc.4qpa2bqp1la82.html
iichs.ir/vdcc.4qpa2bqp1la82.html
نام شما
آدرس ايميل شما