سالهای 1345 تا 1355 را میتوان دهه جشنهای شاهنشاهی نام گذاشت؛ سالهایی که جشنهایی با رجوع به گذشته تاریخی ایران و تجسم دوران هخامنشی برگزار شد
سالهای 1345 تا 1355 را میتوان دهه جشنهای شاهنشاهی نام گذاشت؛ سالهایی که جشنهایی با رجوع به گذشته تاریخی ایران و تجسم دوران هخامنشی برگزار شد تا طی آن عظمتطلبی شاه و قدرت او به نمایش همگان درآید. شاه که متوهمانه خود را کوروشی دیگر در قرن بیستم میدانست بر آن بود تا ایران دوره هخامنشی را مبنای سیستم حکومتی خود قرار دهد. این تفکر که با صرف هزینههای گزاف همراه بود، متأثر از شرایط اقتصادی آن دوره و مبنای تفکرات تئوریک و حتی روانی شاه در رابطه با دوران باستانگرایی بود.
افزایش قیمت نفت و ثباث اقتصادی
آغاز دهه 1350 با اتفاقات خاصی همچون تغییر تقویم خورشیدی به شاهنشاهی و برگزاری برخی از جشنهای پرهزینه همراه بود. البته از اواسط دهه 1340 نیز جشنهای پرهزینه زیادی به بهانههای مختلف آغاز شده بود، اما به نظر میرسد این اقدامات در دهه 1350 با یک ویژگی متفاوت عجین گشت و آن چیزی نبود جز گسترش فعالیتها در احیای باستانگرایی و محوریت قرار گرفتن اقدامات کوروش، پادشاه هخامنشی.
بر این اساس، سال 1350 سال کوروش کبیر نام گرفت و همه چیز به آن اختصاص یافت.1 شاه در همان سال بر سر مقبره کوروش، جمله معروف خود خطاب به کوروش را ایراد نمود که «کوروش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه هخامنش، از جانب من شاهنشاه ایران و از جانب ملتم بر تو درود!... کوروش ما اینجا در برابر آرامگاه ابدی تو هستیم تا با شکوه بگوییم پیوسته آسوده بیارام؛ زیرا ما بیداریم...».2
در جشنی که برگزار شد، رئیس کمیته جشنها نیز گفت: «لازم بود که تاریخدانها سالهای سال جستوجو کنند تا به دقت تعیین شود که نیروهای کوروش بزرگ چه لباسها، سلاحها و ابزار موسیقی و وسیله حمل و نقلی داشتهاند؟»3 این دهه، سالهای اوج قدرت شاه محسوب میشد؛ زیرا شاه نه تنها ظاهرا بر تمامی رقبای سیاسی خود غلبه نموده و آنها را سرکوب کرده بود، بلکه افزایش ناگهانی قیمت نفت و درآمد حاصل از آن نیز قدرت مانور او در اقدامات نمایشی را بالا برده بود.
بر این اساس با امکانات وسیعی که بر اثر افزایش درآمد نفت برای ایران فراهم شده و برنامههایی که برای توسعه و پیشرفت اقتصادی کشور در دست اجرا بود شاه دلیلی برای تزلزل موقعیت خود یا متوقف شدن مسیر پیشرفت و استحکام رژیم خود احساس نمیکرد.4 ازاینرو با خیالی آسوده و با کمک ثروت بادآورده نفت چندین میلیار دلار برای جشنهای شاهنشاهی هزینه نمود تا نگاه جهانیان را به خود خیره نگاه دارد. بدین ترتیب «مردم ایران جشنی را که همه چیز آن، چادرهای مجلل، اغذیه و مشروب فرانسوی، حتی پیشخدمتهایش از خارج آورده شده بود و هزینه آن به بیش از یکصدمیلیون دلار بالغ شد، با خشم و نفرت از تلویزیونهای خود تماشا کردند؛ جشنهای تخت جمشید که نمایشی از بلندپروازی و عظمتطلبی شاه بود».5
نمایش قدرتطلبی و عظمتطلبی شاه
محمدرضا پهلوی درصدد بود با رجوع به گذشته تاریخی و احیای برخی از نمادهای آن همچون جشنهای 2500 ساله و سایر وجوه آن، قدرت و عظمت خود را به جهانیان نشان دهد. «شاه خواهان کسب وجهه بینالمللی برای خود، تحکیم مشروعیت سلسله پهلوی، که در سال ۱۹۲۵ (۱۳۰۴) به وسیله پدرش بنیانگذاری شده بود، و جلب توجه مجدد جامعه بینالمللی به ایران بود. او به اقتضای شخصیت خود میخواست این هدفها را نه با توسل مستقیم به مردم ایران، بلکه با توسل به رهبران دول خارجی به دست آورد. شاه درباره جشن برگزارشده در تخت جمشید میگوید: این "بزرگترین اجتماع رهبران دولتها در تاریخ" است.»6 ازاینرو رهبران بسیاری از ملل و شخصیتهای طراز اول جهان به این جشن دعوت شدند تا از نزدیک شاهد قدرت و عظمت ظاهری شاه باشند. البته شاه در این کار توفیقی نیافت؛ زیرا هیچ یک از سران کشورهای درجه اول جهان ــ پرزیدنت نیکسون، ملکه انگلستان، امپراتور ژاپن، رؤسای جمهوری فرانسه و آلمان و ایتالیا ــ و حتی بسیاری از کشورهای درجه دوم در آن شرکت ننمودند و به فرستادن نمایندگانی اکتفا کردند.7 [برای اطلاع بیشتر دراینباره رک: شکوه پوشالی جشنهای ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی]
آغاز دهه 1350 با اتفاقات خاصی همچون تغییر تقویم خورشیدی به شاهنشاهی و برگزاری برخی از جشنهای پرهزینه همراه بود. البته از اواسط دهه 1340 نیز جشنهای پرهزینه زیادی به بهانههای مختلف آغاز شده بود، اما به نظر میرسد این اقدامات در دهه 1350 با یک ویژگی متفاوت عجین گشت
شاه به احساس قدرتطلبی و نمایش آن نیاز داشت؛ زیرا از درون با احساس حقارت بزرگی مواجه بود. او تلاش میکرد خود را در زمره شخصیتهای جاودانی تاریخ ایران بداند؛ ازاینرو میکوشید هر پیشرفتی را به حساب خود بگذارد و اگر زیردستانش هم در کوچکترین کاری موفق میشدند شاه این موفقیت را نتیجه افکار داهیانه خودش میدانست.8 شاه میدانست مردم ایران و حتی بسیاری از جهانیان او را وابسته و وامدار آمریکا و غرب میدانند؛ بنابراین برای غلبه بر این حس، اقداماتی که رنگ و بوی قدرتطلبی داشت بهزعم شاه میتوانست تا حدودی مؤثر باشد. از سویی اقدامات شاه در بازگشت به گذشته، با فرهنگ غربی و ضداسلامی نیز همپوشانی داشت.
بازگشت به تاریخ و حذف اسلام و شعائر آن
در دوره پهلوی، از نظر سیاسی و فرهنگی چندین گروه فکری متفاوت وجود داشت. در بین گروههای عمدهای که هر یک به جریان یا اعتقادات دینی خاصی گرایش داشتند، «عده قلیلی از روشنفکران راه چاره را بازگشت به ارزشهای گذشته ــ اسلامی یا پیش از اسلام ــ میدانستند که تمایل به گذشته پیش از اسلام با عقاید ضد عربی همراه بود».9 البته شاه و دربار عامل مهمی در پیدایش چنین تفکری بودند؛ درواقع «حکومت پهلوی از ابتدا در مخالفت شدید با مبانی اسلامی و اخلاقی و فرهنگ غـنی مردم ایران شکل گرفت و حامی سیاستهای فرهنگی غرب بود».10
محمدرضا پهلوی در همان سالهای تحصیلش در سوئیس عمیقا در جو غربی غوطهور شده و همین موضوع به دیدگاهها و جاهطلبیهای او رنگ دیگری داده بود. «او اسلام سنتی را تحقیر میکرد و این را نشان میداد.»11 ازاینرو او درصدد بود با پل زدن به دوران گذشته تاریخی و برگزاری مراسمهای پرزرق و برق و مظاهر خاص آن، شعائر مذهبی را کمرنگ نماید و آن را مبدأ تاریخی برای مردم جلوه دهد؛ زیرا بهزعم او تأکید بر دوره هخامنشی و شخص کوروش میتوانست میان تاریخ ایران و تاریخ اسلام تمایز ایجاد نماید.
شاه بارها و به بهانههای مختلف خود را وارث کوروش دانسته بود؛ تفکری که به خوبی متضمن الگو قرار دادن فرهنگ آن دوره به جای سایرها فرهنگها از جمله اسلام بود. احتمالا او تصور میکرد تأکید بر باستانگرایی ــ بیش از اسلام ــ باعث نزدیکی به فرهنگ غرب میشود؛ چرا که ایران در ذهن شاه بخشی از تمدن غرب بهشمار میآمد که در نتیجه یک تغییر جغرافیایی، از همتایان خود جدا شده بود.
به نظر وی ایرانیها نه از نژاد سامی بلکه از نژاد آریایی هستند و ذوق و استعداد آنها زیر پردهای از سلطه مادی و معنوی اعراب، یعنی اسلام که در 1300 سال قبل در این کشور گسترده شد، رو به خاموشی گراییده است.12 بال و پر دادن به این اندیشه با اقدامات پرخرج در حالی انجام میشد که بخشهای مهمی از مردم در فقر اقتصادی بهسر میبردند و تنها نظارهگر شکوه و عظمتی بودند که برای جلب نظر غرب برگزار میشد و سهم عمده آن نیز نصیب درباریان میگردید.
فرجام سخن
شاه از بیاعتمادی مردم به خود و حکومتش آگاه بود. او بر این باور بود که با پیوند جکومت خود به دوران هخامنشی و تأکید بر کوروش میتواند حکومت خود را دنباله حکومت پادشاهی ایران معرفی نماید و از این طریق آن را حکومتی مشروع جلوه دهد. این موضوع از سویی میتوانست حکومت وراثتی را تضمین نماید و راه را برای ولیعهد تسهیل کند، اما واقعیت آن بود که مشروعیت حکومت بیش از آنکه نیازمند احیای تاریخ گذشتگان باشد، مستلزم پیوند با مردم و نیازهای آنان بود. موضوعی که شاه هیچگاه آن را درک نکرد و با روی آوردن به اقداماتی نمایشی نه تنها مشروعیت حکومت خود را ایجاد نکرد، بلکه فرجام کارش را نیز رقم زد.
محمدرضا پهلوی تصور میکرد تأکید بر باستانگرایی باعث نزدیکی به فرهنگ غرب میشود
یکی از سربازان ملبس به لباس هخامنشی (شرکتکننده در جشنهای 2500ساله شاهنشاهی) هنگام گفتوگو با مقامات ایستاده روی پلکان مجلس سنا
شماره آرشیو: 3238-924ر
پی نوشت:
1. سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391، چ هفدهم، ص 168.
2. همان، ص 168.
3. کلر بریر و پیر بلانشه، انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صنعوی، تهران، سحاب، 1358، ص 9.
4. آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه دکتر منوچهر راستین، تهران، هفته، 1363، چ دوم، ص 19.
5. غلامرضا نجاتی، تهاجم، مروری بر پاسخ به تاریخ و نقدی بر ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات رسا، 1372، ص 36.
6. ماروین زونیس، شکست شاهانه: ملاحظاتی درباره سقوط شاه، ترجمه اسماعیل زند و بتول سعیدی، تهران، نشر نور، 1370، چ دوم، ص 123.
7. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، مؤلف، 1368، ص 247.
8. اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، زیرنظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، طرح نو، ۱373، چ ششم، ص 25.
9. فرد هالیدی، ایران، دیکتاتوری و توسعه، ترجمه محسن یلفانی و علی طلوع، تهران، علم، 1358، صص 208- 209.
10. موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران بررسی مؤلفههای دین، تجدد و مدنیت در تأسیس دولت ـ ملت در گستره هویت ملی ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص 516.
11. دزموند هارنی، روحانی و شاه، ترجمه کاوه باسمنجی و کاووس باسمنجی، تهران، انتشارات کتابسرا، 1377، ص 189.
12. فؤاد پورآرین و هادی دلآشوب، «انگیزهها و اهداف برگزاری جشنهای دوهزاروپانصدساله شاهنشاهی»، فصلنامه ژرفاپژوه، سال دوم، دفتر دوم و سوم، شماره پیاپی 4 و 5 (تابستان و پاییز 1394)، ص 19. https://iichs.ir/vdcj.yeofuqe8osfzu.html