خاطراتم از دوران مسئولیت کمیته کاخ نیاوران، مفصل و شنیدنی است
همانگونه که اشارت رفت، آیتالله مصطفوی در پی پیروزی انقلاب اسلامی و تسخیر کاخ نیاوران، به دستور امام خمینی حراست از کاخ نیاوران را بر عهده گرفت و به مدت شش سال، به ادامه این خدمت مبادرت ورزید. او بعدها در زندگینامه خودنوشتی که برای انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران نگاشت، اشارهای گذرا به این نکته کرد و تفصیل آن را به آینده وانهاد:
«با پیروزی انقلاب اسلامی، چون مسجد ما نزدیک کاخ نیاوران بود، با کمک و همراهی جوانان محل وارد کاخ شدیم و به دستور امام خمینی(ره) کمیته انقلاب اسلامی کاخ نیاوران را تشکیل دادیم، تا اموال کاخ از غارت و دزدی در امان بماند. خاطراتم از کاخ و مسئولیتم به عنوان رئیس کمیته کاخ نیاوران مفصل و شنیدنی است، که امید دارم در فرصت مناسبی به آن بپردازم. برخلاف تصور ذهنیام، شش سال مجبور به اداره کاخ شدم! البته در این مدت، از درس غافل نبودم و چون به خاطر مسائل امنیتی نمیتوانستم به مدارس علمیه بروم، در منزلمان دو درس گذاشته بودم، که شاگردان از دور و نزدیک میآمدند. در این شش سال توفیق قرین بود و چند باری هم در جبهههای نبرد شرکت کردم، مانند سنندج، اسلامآباد، پاوه و دشت عباس. بالاخره با افتادن قطار انقلاب در ریل، به مسئولیتم در کاخ پایان دادم و وارد زندگی علمی خود شدم...».
آقای انوری گفتند: جوانان انقلابی فقط شما را قبول دارند!
آیتالله مصطفوی پس از انتشار زندگینامه خودنگاشتی که به بخشی از آن در فوق اشارت رفت، به انجام چند گفتوشنود مطبوعاتی مبادرت ورزید، که طی آن شمهای از خاطرات خود از دوران ریاست کمیته کاخ نیاوران را بازگو نمود. او در یکی از این مصاحبهها، درباره نحوه پذیرش این مسئولیت چنین آورده است:
«زمانی که کاخ فتح شد، به دلیل شرکت مداوم در جریانات انقلاب و حضور در راهپیماییها، به عارضه سنگ کلیه دچار و در بستر بودم. دکتری که بنده را عمل کرد، به پنجه طلا معروف بود و نخستین پیوند کلیه در ایران را انجام داد. کاخ نیاوران را جوانان نیاوران فتح کردند .این جوانان هم مؤدب و موقر بودند و هم معترض به اینکه کاخ توسط آنها فتح شده، اما کسی دیگر عهدهدار آن شده است! مرحوم آقای انوری هم از این سروصدا ترسیده و خواستار آمدن من شده بود. خلاصه من که رسیدم، از دو سوی نیروهای هوایی و بچههای نیاوران تیراندازی میشد و خواستار ریاست من بر کاخ بودند. آقای انوری گفتند: اینها فقط شما را قبول دارند، این سِمت را بپذیرید. خلاصه شبانه حکم ریاست کاخ به فرمان حضرت امام و دفتر نخستوزیری صادر شد و من هم از فردا صبحش، در کاخ حضور پیدا کردم. یکی از سیاستهای من در کاخ، این بود که کسی را برای بازدید راه نمیدادم! هر کس میآمد، میگفتم: یا باید مجوز بنیاد مستضعفان داشته باشند یا دولت. شش سال سرپرستی کاخ را بر عهده داشتم. یک بار که آیتالله اشراقی از طرف حضرت امام به کاخ آمد، متوجه شد که همه چیز سالم مانده است. خیلی از شخصیتها چون:
آیتالله مطهری،
آیتالله مفتح، آیتالله محمدی گیلانی،
آیتالله قدوسی، آقای خلخالی و... به آنجا میآمدند. طوری من کاخ را سالم نگه داشته بودم که عدهای به من میگفتند: آقای مصطفوی شما کاخ را برای شاه نگه داشتید، که هیچکس را به داخل راه نمیدهید!...».
به مأمورین گفتم: حتی مرا هم بگردید، که چیزی از کاخ بیرون نرود!
از تدابیر آیتالله مصطفوی در حراست بهینه از اموال کاخ نیاوران، عدم ورود قوای انتظامی از جمله کمیتههای وقت، به محدوده آن بود. این موجب میشد که تنها نیروهای شناختهشده و تحت امر ایشان، بتوانند مسئولیت قبول کنند و پاسخگو باشند. در فرازی دیگر از خاطرات ایشان آمده است:
«همانطور که عرض کردم، سعی کردم کاخ را سالم نگه دارم. به همین دلیل هر کسی را به داخل راه نمیدادم، حتی خودمان که میخواستیم بیرون برویم، میگفتیم دو مأمور ما را بگردد، که چیزی از کاخ بیرون نرود! ما در اطراف کاخ، محدودهای تعیین کردیم و با
آیتالله مهدوی کنی هماهنگ کردیم که هیچ کمیتهای نیز نتواند به آنجا وارد شود. اول کامرانیه، آغاز مرز ما بود که ماشینها را نگه میداشتند، اسلحه را میگرفتند و راهیشان میکردند و از آن طرف هم کاشانک آخر محدوده ما بود و سربازانی که داشتیم، همه مسلح بودند و از نخستوزیری هم جواز اسلحه داشتیم. کاخ اسلحههای زیادی داشت که هیچ کمیتهای نداشت، حتی جلیقههای ضدگلوله و سلاحهای پیشرفته هم داشت، که ما همه اینها را حفظ کردیم...».
به دستور آقای مطهری، اموال کاخ را در اختیار بازرگان قرار ندادم!
یکی از جنبههای حساسیت آیتالله مصطفوی در صیانت از اموال کاخ نیاوران، واننهادن آن به فرستادگان دولت موقت بود. وی مواردی را به خاطر میآورد که دولت موقت درصدد در اختیارگرفتن برخی از امکانات این نهاد بود، اما وی با مشورت شهید آیتالله مرتضی مطهری، از واگذاری آن اقلام سرباز زد:
«همانگونه که میدانید، از زمان نخستوزیری مهندس
بازرگان و با حکمی از سوی او و امام، مدیریت کاخ به دست من بود. یادم میآید که مرحوم آقای مطهری، خیلی به من عنایت داشتند. به ایشان گفتم: گاهی اوقات مهندس بازرگان چیزهایی مثل ماشین و... از امکانات کاخ میخواهد و به ما میگوید که باید اینها را در اختیار ما بگذاری! ایشان گفتند: هیچچیز به او نده! گفتم برای اینکه چیزی ندهم، باید مبنایی داشته باشم. گفتند: من میگویم بنیاد مستضعفان برای شما حکمی بزند و هر وقت بازرگان از شما چیزی خواست، شما در جواب او بگو: من نماینده بنیاد هم هستم و نمیتوانم بیاجازه این نهاد، چیزی در اختیارتان بگذارم. همین کار را هم کردیم. از آن به بعد، به فرستادگان مهندس بازرگان میگفتم: درست است که از طرف دولت هم حکم دارم، ولی بنده نماینده بنیاد هم هستم و باید آنها را هم راضی کنم. بنیادیها هم علیالاصول، به واگذاری اموال بنیاد به دولت مهندس بازرگان موافق نبودند...».
کشتی طلای ششصدساله، در اتاق دیدارهای شاه!
اهمیت اقدام آیتالله مصطفوی در حفظ اموال بیتالمال، که توسط شاه و به شکل اشیای قیمتی در کاخ نیاوران نگاهداری میشد، هنگامی آشکار میشود که بخشی از فهرست آن را مورد بازخوانی قرار دهیم. آن مرحوم در بخش دیگری از یادمانهای خویش، درباره برخی اقلام موجود در کاخ میگوید: «جدا از هفتصد کیلو طلا، یک کشتی طلا در دفتر شاه بود، که متعلق به ششصد سال پیش بود. کلکسیون سکههای فرح بینظیر بود، که الان در بانک مرکزی نگهداری میشود. این سکهها از ماقبل تاریخ، یعنی هزاره اول و دوم و همه سلطنتهای مختلف را شامل میشد. یک تابلویی یهودیهای صهیونیست به شاه هدیه داده بودند که برلیان بود. ما در طول آن مدت، نتوانستیم برای آن قیمتی تعیین کنیم! زمانی که میخواستیم اینها را به بانک مرکزی یا جای دیگری تحویل دهیم، میترسیدیم! خودم برای بار اول، همراه گروه رفتم. در بانک مرکزی به زیرزمینی رفتم که تا چشم کار میکرد آیینه و شیشه و طلا، اقسام کلاههای سلطنتی، تخت طاووس، قلیانهای کارشده
ناصرالدینشاه و جواهرات خانواده پهلوی، مدالهای شاه، شمشیرها و قلافها نگهداری میشد. اموال کاخ نیاوران نیز، در همان محل نگهداری میشود...».
گردو فروشهای خیابان دربند، سقف کاخ سعدآباد را سوراخ کرده بودند!
در شرایط ازهمگسیخته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نحوه مدیریت آیتالله مصطفوی بر کمیته کاخ نیاوران و حفظ داراییهای آن، یک الگو بهشمار میآمد؛ چه اینکه برخی کاخها به دلیل اهمال و بیدقتی مدیران، چنین فرجامی نیافتند:
«البته اینهایی که گفتم، تنها متعلق به کاخ نیاوران بود. من با جای دیگری کار ندارم، چون کاخ نیاوران غارت نشد، اما کاخ سعدآباد و برخی مکانهای وابسته را یک مشت گردوفروش و دیگر افراد در سر پل تجریش غارت کردند! حتی سقف کاخ را سوراخ کرده بودند، اما کاخ نیاوران دست جوانهای نیاوران بود، زیر نظر مستقیم خودم سالم مانده بود. از اموال کاخ در خودِ این نهاد، الان چیز زیادی نمانده. میراث فرهنگی خیلیها را گرفته و در انبارهای خود نگهداری میکند. همیشه هم بین میراث و بنیاد مستضعفان، نزاعی بوده که اینها مال کیست؟ اختلافات هنوز حل نشده است. خلاصه ما تلاش کردیم به امانت در کاخ رفتار کنیم، پاسدارها هم اینها را از من یاد گرفتند...».