یکی از اقدامات او در حمایت از منافع انگلستان، پشتیبانی از قرارداد 1919م بود. او حتی تلاش کرد هیئتی را که دولت ایران برای احقاق حقوق خود به کنفرانس صلح پاریس فرستاده بود زیر سؤال برد و در این راه حتی به تمسخر فرد فرد هیئت نمایندگی ایران در پاریس پرداخت
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از موضوعات مورد توجه محافل سیاسی و تاریخی در ایران همواره مسئله روابط اشخاص با قدرتهای خارجی بوده است. در واقع ایران کشوری است که در طول تاریخ و بهویژه در دوران معاصر مورد توجه خاص قدرتهای خارجی بوده و به تبع این رویکرد برخی افراد و گروههای سیاسی وابسته تلاش کردند خود را به یکی از قدرتهای بینالمللی نزدیک کنند. به خصوص که نقش این قدرتها در تحولات سیاسی ایران بسیار پررنگ است و نزدیکی به هر کدام دارای امتیاز و منافع خاص سیاسی بوده است. به همین خاطر است که متأسفانه برخی سیاسیون در ایران لقب روسوفیل یا انگلوفیل یا آمریکوفیل را یدک کشیده و با خود به عنوان یک میراث به همراه داشتهاند.
وجود چنین سیاستمدارانی به خصوص در دوره قاجاریه و پهلوی شایان توجه است؛ ازآنجاکه ضعف مفرط هیئت حاکمه در ایجاد یک اقتدار متمرکز سبب شد نقش قدرتهای جهانی در تحولات ایران بسیار پررنگ باشد و به همین دلیل سیاستمداران این دوره هر یک به یکی از قدرتهای خارجی نزدیک شدند. در این میان، یکی از سیاستمدارانی که به صورت خاص در گذار از سلسله قاجاریه به پهلوی نقش مهمی ایفا نمود سیدضیاءالدین طباطبائی است. او که همواره نامش با کودتای 3 اسفند سال 1299ش رضاخانی گره خورده، یکی از رهبران سیاسی بدنام تاریخ ایران است که اهداف و منافع دولت انگلستان را در ایران به پیش برده است. بر این اساس، تلاش خواهد شد در سطور زیر به دلایل انگلوفیل بودن سیدضیاء و نقشش در پیشبرد اهداف انگلستان اشارهای هر چند کوتاه شود.
سیدضیاءالدین طباطبائی
شماره آرشیو: 2064-۱ع
قرارداد 1919
سیدضیاء در موارد متعددی منافع و اولویتهای دولت بریتانیا را در ایران به پیش برد. یکی از اقدامات او در حمایت از منافع انگلستان، پشتیبانی از قرارداد 1919م بود. اگرچه بعد از پایان جنگ جهانی اول ابتدا درخواست از کنفرانس صلح پاریس مبنی بر واگذاری قیمومیت ایران به انگلستان به عنوان سادهترین گزینه برای تأمین منافع انگلستان در ایران مطرح شد، اما بر اساس این تصور که ایالات متحده آمریکا رضایت نخواهد داد، در اواخر سال 1297 این راهحل کنار گذاشته شد. وقتی این سناریو کنار گذاشته شد طرح دیگری روی میز قرار گرفت و آن هم سلطه بریتانیا بر امور مالی و نظامی ایران از طریق انعقاد یک قرارداد بود.[1]
سیدضیاء به عنوان سردبیر روزنامه «رعد» تلاش بسیاری کرد تا این قرارداد به نتیجه برسد و دست بریتانیا در امور ایران بیش از پیش باز شود. او حتی تلاش کرد هیئتی را که دولت ایران برای احقاق حقوق خود به کنفرانس صلح پاریس فرستاده بود زیر سؤال برد و در این راه از هیچ کوشش سیاسی و رسانهای دریغ نکرد. روزنامه رعد به تمسخر فرد فرد هیئت نمایندگی ایران در پاریس پرداخت. از طرف دیگر دولت انگلستان تلاش کرد از حضور ایران در این کنفرانس جلوگیری کند تا امکان دستیابی به منافعش بهتر میسر شود؛ کوششی که در نهایت به نتیجه نیز رسید و در کنفرانس صلح پاریس که توسط فاتحین جنگ جهانی اول برگزار شد مانع از حضور هیئت ایرانی شدند.[2]
بااینحال، تلاش دولت انگلستان برای عقد معاهده با دولت ایران در سال 1919م به نتیجه نرسید و مخالفتهای داخلی و شاید بینالمللی در نهایت سبب شد انگلستان نتواند این سناریو را در مورد ایران عملیاتی کند. بااینهمه دولت انگلستان بیکار ننشست و تلاش کرد منافع خود را در ایران از طریق دیگری دنبال کند که همان طرحریزی یک کودتا بود.
کودتای 3 اسفند 1299
شاید مهمترین رخدادی که نقش سیدضیاء در آن مشاهده میشود حوادث منتهی به کودتای اسفندماه سال 1299ش است. حوادثی که نقش انگلستان در آن بر کسی پوشیده نیست و این کشور هنگامی که نتوانست قرارداد 1919م را بر مردم ایران تحمیل کند تلاش کرد از طریق عوامل خود در ایران همچون سیدضیاء به اهدافش دست پیدا کند. در واقع کودتای 3 اسفندماه روی دیگر سناریویی بود که انگلستان برای ایران در نظر گرفته بود. به تعبیری، انگلستان بعد از انقلاب اکتبر 1917م روسیه میخواست به تنها قدرت جهانی سپهر سیاسی ایران بدل گردد و هنگامی که نتوانست از طریق قرارداد 1919م به هدف خود دست پیدا کند روی به کودتا آورد. آنها برای این سناریو دو چهره سیاسی و نظامی را برگزیدند. شخصیت سیاسی این پروژه سیدضیاء بود و شخصیت نظامی رضاخان میرپنج. کودتاچیان در نهایت طرح خود را در روز 3 اسفندماه سال 1299ش به نتیجه رساندند و موفق شدند پایتخت را تسخیر و دولت وقت را سرنگون کنند.[3]
دو روز بعد از کودتا و رفتوآمدهای پی در پی نورمان، نفر اول سفارت انگلستان در تهران، به دربار، با صدور حکم نخستوزیری به نام سیدضیاء و فرماندهی قشون رضاخان، بیثباتی و اغتشاش فروکش کرد. سیدضیاء نیز بیکار ننشست و شروع به دستگیری گسترده در کشور کرد. مخالفت انگلستان با دولتهای مستوفی و مشیرالدوله و جلوگیری از انتخاب مجدد آنها پس از استعفای سردار منصور، حبس ششصدهزار لیره منافع نفت جنوب در بانک شاهی و نپرداختن آن به دولت تا هر شخصی که بر کرسی صدارت مینشیند برای ماهی صد هزار تومان مساعده نیازمند سفارت انگلستان باشد از مسائلی بود که پشت پرده اتفاقها را بر همگان آشکار میکند و نشان میدهد چگونه انگلستان در به قدرت رسیدن یک شخصیت حامی خود در ایران تأثیرگذار بوده است.[4]
سیدضیاءالدین طباطبائی، رئیسالوزرای ایران پس از کودتای سال 1299
شماره آرشیو: 53-۸ع
سفارت انگلستان در نهایت به این نتیجه رسید که اشخاصی همچون نصرتالدوله فیروز، که حامی انگلستان در ایران بود و از قضا برای کودتا نیز انتخاب شده بود، نمیتواند این وظیفه مهم را به انجام رساند؛ زیرا این افراد با همه همنوایی که در دوران انقلاب مشروطه با سفارت انگلستان از خود نشان داده بودند برای ایجاد تغییراتی که بتواند روح و مضمون قرارداد 1919م را به اجرا بگذارد مناسب نیستند و علاقه آنها به وجاهت ملیشان، وابستگی فامیلی و طبقاتی مانع از چنین عملی میشود. در مقابل، سیدضیاء بود که به عنوان مدیر روزنامه رعد با خبررسانی برای سفارت انگلستان بستر ملاقات و طرحریزی برای اجرای سیاستهای انگلستان در ایران را فراهم میکرد و انگلستان را در بسیج نیروهای ضد شوروی یاری میرساند.[5]
تشکیل حزب سیاسی
اما فعالیت سیاسی سیدضیاء و تلاش برای تأمین منافع انگلستان تنها به سالهای کودتا محدود نمیشود. او بعد از یک تبعید بلندمدت به کشور فلسطین در مهرماه سال 1322ش به کشور بازگشت و خط سیاسی گذشته را دنبال کرد. او برای برکناری مصدق و دستیابی به قدرت از هیچ کوششی دریغ نورزید و تلاش کرد از طریق نخستوزیری مجدد منافع و مطامع دولت بریتانیا را در ایران به پیش برد. مواضع و عملکرد او به نحوی بود که گروههای چپ و ملیون نفرت عجیبی از او داشتند و او را مانعی بر سر راه نهضت ملی شدن صنعت نفت برمیشمردند. دلیل آن هم روشن بود؛ چرا که سیدضیاء همواره با سفارت انگلستان در ارتباط بود و به این کشور در امور ایران مشاوره میداد. خوشخدمتی او به سفارت انگلستان در تهران به نحوی بود که لندن او را بهترین فرد برای پست نخستوزیری معرفی میکرد. مثلث وزارت امور خارجه انگلستان، سفارت این کشور در تهران و شرکت نفت ایران و انگلستان از هیچ کوششی برای به قدرت رسیدن سیدضیاء دریغ نورزید. این هدف به خصوص از وقتی که مصدق به نخستوزیری رسید و اختلاف او با شرکت نفت ایران و انگلستان بر سر منافع کشورمان بالا گرفت توسط بریتانیا و عواملش در ایران دنبال شد.[6]
سیدضیاءالدین طباطبائی در دیدار با حاجعلی رزمآرا، نخستوزیر، و فتحاله نوری اسفندیاری
شماره آرشیو: 2093-۱ع
در این راستا بود که سیدضیاء به تشویق و تحریک محمدرضا پهلوی و با حمایت برادران رشیدیان، حزب «اراده ملی» نزدیک به خود را دوباره در شهریور 1330 به راه انداخت. هدف او از تأسیس حزب تقویت این ادعا بود که میتواند جانشین مناسبی برای محمد مصدق باشد و توانایی آن را دارد که طبقه متوسط سنتی حامی مصدق را از جنبش ملی شدن صنعت نفت جدا سازد. بااینحال، هیچ یک از هواداران و یاران مورد حمایتش که دستی در سیاست داشتند با توجه به شهرت بیمثال انگلوفیل بودنش او را گزینهای مناسب برای جانشینی مصدق نیافتند و بر این باور بودند که نخستوزیری او بلافاصله پس از مصدق، خوشایند و پذیرفتنی نخواهد بود. درنهایت امر نیز با مخالفت شاه، حامیان انگلیسی وی و همچنین برخی عناصر آمریکایی که سیدضیاء را به دلیل هواداری بیش از حد از انگلستان در آن مقطع برای منصب نخستوزیری نامناسب تشخیص دادند او نتوانست به هدف خود دست پیدا کند.[7]
سیدضیاءالدین طباطبائی و اسدالله رشیدیان
شماره آرشیو: 7212-۲۸۸م
در مجموع باید گفت که با توجه به نقشآفرینی قدرتهای بزرگ در تاریخ معاصر ایران نقش سیاستمداران نزدیک به این کشورها غیرقابل اغماض است. یکی از این فعالان سیاسی که کمتر کسی در مورد نزدیکیاش به انگلستان جای شک و تردید دارد سیدضیاءالدین طباطبائی است. او که گمان میکرد در نهایت انگلستان به یگانه نیروی سیاسی در ایران بدل خواهد شد تخم مرغهای خود را در سبد این دولت استعمارگر قرار داد تا در موقع مقتضی بتواند از آن بهره بردارد و به اهداف سیاسی مد نظر خود دست پیدا کند. همین رویکرد در نهایت باعث شد او را یکی از سیاستمداران انگلوفیل در تاریخ معاصر ایران لقب دهند که برای تأمین منافع بریتانیا از هیچ تلاشی دریغ نورزید.