محمدرضا پهلوی در اوایل دیماه 1357، برای واگذاری نخستوزیری، با رهبران جبهه ملی از جمله اللّهیار صالح، کریم سنجابی و غلامحسین صدیقی و برخی از چهرههای کهنهکار عرصه سیاست ایران همچون علی امینی گفتوگو کرد، اما سرانجام بختیار بود که این سمت را پذیرفت
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ محمدرضا پهلوی تلاشهای متعددی برای خاموش کردن آتش انقلاب اسلامی دنبال کرد. در این میان نخستوزیری شاپور بختیار لحظهای از روند شتابان انقلاب اسلامی است که بهسرعت به تاریخ پیوست. این نوشتار به چرایی پذیرش نخستوزیری توسط بختیار و نپذیرفتن این سمت از طرف دیگر گزینههای مطرحشده اختصاص یافته است.
نه به آخرین تلاشهای محمدرضا پهلوی
محمدرضا پهلوی در واکنش به مخالفانی که پایههای سلطنت او را لرزان ساخته بودند و هماهنگ با این دیدگاه جدید واشنگتن که باید سیاست آشتی ملی دنبال شود، در اوایل دیماه با رهبران جبهه ملی از جمله اللّهیار صالح، کریم سنجابی و غلامحسین صدیقی و برخی از چهرههای کهنهکار عرصه سیاست ایران همچون علی امینی به گفتوگو پرداخت.[1] تلاش جدی شاه این بود که نخستوزیری را به یکی از این چهرهها واگذار کند، اما با شکست مواجه شد. کریم سنجابی بیان کرد که تنها به این شرط تشکیل حکومت موقت را میپذیرد که ملت پیشنهاد کند و مورد تأیید امام خمینی قرار بگیرد.[2] محمدرضا پهلوی پس از سنجابی به سراغ علی امینی رفت. علی امینی که به دلیل شکست در تعدیل قدرت سلطنت و افزایش قدرت نخستوزیری در دهه 1340 شکست خورده بود، از تشکیل دولت موقت استقبال نکرد.[3] در دیماه 1357 و هنگامی که تظاهرات گسترده خیابانی مردم ایران ادامه داشت، محمدرضا پهلوی به دکتر غلامحسین صدیقی، که سابقه وزارت کشور و نایب نخستوزیری در دولت ملی دکتر مصدق را داشت، پیشنهاد کرد که نخستوزیری را بپذیرد و کشور را آرام کند. به دنبال این پیشنهاد صدیقی پنج بار با شاه ملاقات و شروطی را جهت پذیرش منصب نخستوزیری مطرح کرد. از مهمترین این شروط ماندن شاه در ایران، استرداد داراییهای خانواده سلطنتی به دولت و محاکمه افسران ارتشی بود که در سرکوب مخالفان دست داشتند. محمدرضا پهلوی این شروط را نپذیرفت و صدیقی نیز پیشنهاد نخستوزیری را رد کرد.[4]
به دنبال تحقق آرزوی دیرینه
در دیماه 1357 و به جهت جلوگیری از انقلاب اسلامی، بختیار پیشنهاد شاه را برای احراز مقام نخستوزیری پذیرفت و بهرغم طرد شدن وی از طرف جبهه ملی، کابینه خود را در 16 دیماه به شاه معرفی کرد. پذیرفتن نخستوزیری از جانب بختیار جبهه ملی را از درون بیاعتبار ساخت و موجب شد سوابق اعضای آن زیر سؤال رود. بختیار فقط به شرط خروج شاه از کشور این سمت را پذیرفت. او از زمان نخستین ملاقات خود با شاه امیدوار بود به منصب نخستوزیری دست یابد؛ ازاینرو دوازده تن از دوستانش را مأمور کرد تا تمامی پیشنهادها و قطعنامههایی را که در سال گذشته، در تجمعها مورد بحث قرار گرفته بود برایش فراهم آورند. این گروه پس از یک هفته تمامی مدارک را در اختیار بختیار قرار دادند و او نیز با مطالعه آنها دریافت که تمامی گروههای سیاسی موجود در هفت مورد توافق دارند. با چنین تدارکی بختیار این امکان را یافت تا یک روز پس از دومین ملاقاتش با محمدرضا پهلوی شرایطش را برای قبول نخستوزیری به شخص شاه اعلام کند. شرایطی از قبیل آزادی مطبوعات، انحلال ساواک، آزادی زندانیان سیاسی، انتقال بنیاد پهلوی به دولت و حذف کمیسیون شاهنشاهی که در تمام مسائل دولتی دخالت میکرد.[5]
برخی شروط بختیار کمی جنبه شخصی داشت و عبارت بودند از اینکه وزرا توسط نخستوزیر انتخاب شوند. در نتیجه بختیار به شور و مشورت برای انتخاب اعضای کابینهاش پرداخت. مهمترین مشکل بختیار در این مقطع پیدا کردن یک گروه صاحب اعتبار و مقبول برای تشکیل کابینه بود و ازآنجاکه جبهه ملی وی را طرد کرده بود عملا چنین کاری ممکن نبود؛ در نتیجه او مجبور شد به اشخاص کماهمیتترى رجوع کند.[6] بختیار خود به مشکلاتی که در این زمینه وجود داشت آگاه بود و اگرچه برای تشکیل کابینهاش به هجده نفر نیاز داشت، اما فهرست نهایی وی درکل دوازده نفر را دربرمیگرفت. علت این نقص صرفنظر از همکاری نکردن شخصیتهای مهم عبارت بودند از آنکه اولا او درصدد بود خود وزارت کشور را برعهده گیرد و ثانیا چون هنوز امیدوار بود همکاری جبهه ملی را جلب کند، چند وزارتخانه بهویژه وزارتخانههایی را که به تخصص فنی و مهندسی نیاز داشتند برای آنها در نظر گرفته بود. قصد بختیار آن بود که بعدها بهتدریج افراد جدیدی را وارد کابینه کند. سرانجام با به پایان رسیدن مهلتی که برای تشکیل کابینهاش از محمدرضا پهلوی درخواست کرده بود، بختیار در روز 16 دیماه 1357، اعضای کابینهاش را در کاخ نیاوران به حضور شاه معرفی کرد. از ابتکاراتی که او برای جلب نظر روحانیان بهکار برد این بود که اعلام کرد اداره سازمان اوقاف به روحانیان واگذار خواهد شد.[7]
حضور شاپور بختیار در مجلس شورای ملی برای اخذ رأی اعتماد از نمایندگان
محاسبات اشتباه بختیار
شاپور بختیار برخلاف گزینههای قبلی که پیشنهاد نخستوزیری را رد کرده بودند، به پشتوانه خطاهای محاسباتی آن را پذیرفت. اشتباه استراتژیک او این بود که میپنداشت از طریق وارد کردنِ سیاستمداران میانهرو و با تغییرات شکلگرفته در کابینه میتواند شعلههای جنبش مردمی را خاموش یا کمفروغ کند. این در حالی بود که گروهها و افرادی که با نخستوزیری بختیار مخالف بودند یا حاضر به پذیرفتن آن نشده بودند، آگاهی داشتند که جامعه قصد دگرگون ساختنِ اساس قدرت را دارد و نه تغییر مهرهها و تعویض نخستوزیر. در حقیقت کسانی که پیش از بختیار نخستوزیری را نپذیرفتند میدانستند که مردم هر دولتی با هر ترکیبی را که پیش از تغییر بنیادی تشکیل شود نخواهند پذیرفت. علاوه بر این، تشکیل دولت بختیار توطئهای جدید علیه جنبش ملی ـ اسلامی مردم ایران تلقی شد و چنین دولتی محکوم بود.[8]
به محض انتشار خبر نخستوزیری بختیار، شورای جبهه ملی در یک نشست بختیار را از عضویت جبهه ملی برکنار کرد و حزب ایران نیز او را از دبیر کلی کنار گذاشت و به این ترتیب بختیار عنوان وابستگی به دستههای سیاسی و ملی را از دست داد و تکوتنها به عنوان یک عضو سابق جبهه ملی وارد معرکه شد و مطالعات خود را برای انتخاب اعضای کابینه شروع کرد.[9] حتی برخی از نیروهای سلطنتطلب نیز بختیار را به رسمیت نمیشناختند و حاضر به قبول مسئولیت در کابینه او نبودند. یکی از این افراد ارتشبد جم بود. وی احتمال میداد که او را برای تصدی یکی از سه مقام وزارت جنگ، ریاست ستاد ارتش یا عضویت شورای سلطنت لازم داشته باشند. هنگامی که بختیار تلاش میکرد با وی تماس برقرار کند، جم تأکید کرد که پست وزارت جنگ را قبول نخواهد کرد و بختیار یک «ماجراجو» است که دولتش هرگز نمیتواند دوامی داشته باشد. به عقیده جم، بختیار هیچ پایگاه مردمی نداشت و ابتکارات او نیز محکوم به شکست بود و او جز واسطهای بین رفتن شاه و برآمدن حکومت اسلامی نبود.[10]
دولتی که بختیار کنترل آن را در دست گرفت، بیشتر به ساختمانهای دولتی و پستهای ارتش و پلیس محدود میشد. در حقیقت وضعیت کشور تقریبا فلج شده بود و جامعه مدنی نخستوزیر جدید را تأیید نمیکرد. اکثر مخالفان لیبرال او را انکار کردند و حتی سلطنتطلبها با کلمات تحقیرآمیزی از او سخن گفتند. در چنین شرایطی اهداف بختیار چیزی جز بلندپروازی نبود. در حقیقت قولهای بختیار نظیر آزادی مذهبی ــ از جمله آزادی اقلیتها، آزادی زندانیان سیاسی، دفاع از حقوق بشر و آزادی احزاب سیاسی قانونی برای فعالیت در داخل کشور و حتی دستور انحلال ساواک ــ بدون پشتوانه و حمایت نخبگانی و گروههای سیاسی چیزی جز رؤیاپردازی به دلیل خطاهای محاسباتی نبود.[11]
شاپور بختیار
فشرده سخن
شاپور بختیار همواره سودای قدرت را در سر داشت. این آرزوی دیرینه وی در زمان و مکانی آرمانگرایانه به واقعیت پیوست. بختیار ابتدا حاضر به پذیرش واقعیت نبود؛ بنابراین اجازه ورود امام خمینی به ایران را نمیداد، اما زمانی که دید نمیتواند این قدرت را در رژیم پهلوی ادامه دهد، اجازه داد امام به ایران بازگردد. امام خمینی پس از ورود به ایران، نخستوزیر خود را منصوب کرد و به مردم فرمان داد تا به جای بختیار از او اطاعت کنند. پس از آن نیروهای مسلح شروع کردند به تسلیم شدن در برابر جامعه. در حقیقت بختیار تلاش میکرد با مقدمهچینیهای اشتباه به نتیجهگیری مطلوب خود دست پیدا کند و در این مسیر به اصلاحات معتدلی دست زد، اما پس از بازگشت امام خمینی از تبعید، دولت و قدرت بختیار بهسرعت از بین رفت. او مخفی شد و سپس به فرانسه رفت و مشخص شد که پیشینیان او در رد سمت نخستوزیری واقعبینتر از او بودند.
پینوشتها:
[1]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1377، ص 644.
[2]. برات دهمرده، دولت بختیار و تحولات انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 35-36.
[3]. مسعود بهنود، از سیدضیا تا بختیار، دولتهای ایران از اسفند 1299 تا بهمن 1357، تهران، جاویدان، 1370، ص 816.
[4]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سرنوشت یاران دکتر مصدق، تهران، نشر علم، ۱۳۸۳، صص 159-165.
[5]. حبیب لاجوردی، خاطرات شاپور بختیار (نخستوزیر ایران (1357))، تهران، نشر زیبا، 1380، صص 80-92.
[6]. باقر عاقلی، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، تهران، بدرقه جاویدان، 1371، ص 1201.