نقش شهید عارف الحسینی در روی آوردن جوانان اندیشمند پاکستان به تحصیل علوم دینی را تا چه میزان مؤثر ارزیابی میکنید؟
بینهایت مؤثر بود! هیچ معلوم نبود که بدون راهنماییها و دلسوزیهای آن شهید بزرگوار، کار ما به کجا میکشید! منطقه ما از پاراچنار خیلی دور و در دل سکونتگاه اهل سنّت بود. بعدها هم طالبان هم آنجا را تصرف و مردم را از شهر اخراج کردند. شهید با لباس شخصی، به روستای ما میآمد و با مردم صحبت میکرد. در آن زمان شاید پانزده، شانزده نفر، به مدرسه علمیه آمدند و ثبتنام کردند. بعدا عدهای از ما برای ادامه تحصیل به قم آمدیم، اما عدهای هم همان جا ماندند و در مدرسه تدریس کردند.
جایگاه علمی شهید عارف الحسینی را چگونه میبینید؟
ایشان در تحصیل، جد و جد فراوان به خرج داده و هر آنچه را که خوانده بود، بهخوبی دریافته و فهم کرده بود. علاوه بر این، هوش و استعداد فراوانی هم داشت. ترکیب این دو، طبعا نتیجه مطلوبی خواهد داشت. به احادیث اهل بیت(ع) بسیار وارد بود و در سخنرانیهایش، بسیار از آنها استفاده میکرد. تدریس ایشان هم بسیار جالب بود و محصلین را مجذوب خویش میساخت. ایشان بسیار اهل مطالعه بود و علاقه زیادی هم به آثار
شهید آیتالله مطهری داشت. آن روزها ما شهید مطهری را نمیشناختیم، ولی اکنون که سخنرانیهای شهید عارف الحسینی را بازخوانی میکنیم، میبینیم که برخی صحبتهای ایشان، برگرفته از آن آثار بوده است.
بسترهای انتخاب شهید عارف الحسینی به رهبری شیعیان پاکستان، در شرایطی که علمایی مسنتر از ایشان وجود داشتند، چه بود؟
هرچند که حقیقت وجودی شهید پس از شهادتش آشکار شد، اما قبل از آن هم علمای بزرگ آن دوره از جمله آقای صفدر حسین، ایشان را قبول داشتند؛ چون شهید قبل از رهبری هم، انقلاب کوچکی را در میان شیعیان بهوجود آورده بود و انتخاب ایشان، یک امر اتفاقی نبود. ایشان در پاراچنار و در کنار تدریس، کارهای فرهنگی هم میکرد. قبل از رهبری ایشان، خواندن دعای کمیل رایج نبود. ایشان در شبهای جمعه و پس از نماز، طلاب را به خانهاش دعوت میکرد و با هم دعای کمیل میخواندیم و سپس از ما پذیرایی میکرد. بعدها در هر شب جمعه، به روستاها میرفتیم و دعای کمیل را برگزار میکردیم و ایشان هم سخنرانی میکرد. در دوره جنگ ایران و عراق، بخش اعظم سخنرانیهای شهید، به انقلاب اسلامی، امام خمینی و دفاع مقدس مربوط میشد. همین سخنرانیها باعث شد شهید را دستگیر و زندانی کنند و ایشان بیش از یک ماه در زندان بود! موقعی که بیرون آمد، مردم را آگاه کرد که چون در برابر حکومت از حقانیت شیعه دفاع کرده، به زندان افتاده است. ایشان با سخنرانیهایش در پاراچنار، رفته رفته مطرح شد.
شیعیان پاکستان، تا چه میزان از شهید عارف الحسینی حمایت مالی میکردند؟
شهید به لحاظ مالی، واقعا در مضیقه بود. وجوهی را میگرفت، ولی مبالغ بالایی نبودند. در اواخر عمر ایشان، فرصتهایی فراهم شده بود، که متأسفانه شهید شدند و استفاده از آنها میسور نشد.
ایشان در تعامل با اهل سنّت پاکستان، از چه شیوههایی استفاده میکرد؟
یادم هست که بعد از رهبری، هر وقت که در مدرسه پاراچنار میهمان ما بود، دو سه نفر از علمای اهل سنّت را همراه با خود میآورد. آنها هم به شهید بسیار علاقهمند بودند. در گردهماییهایی هم که در شهرهای مختلف، از جمله کراچی و راولپندی و... برگزار میکرد، از اهل سنّت دعوت میکرد، تا نشان بدهد که مسلمین در کنار هم هستند و واقعا هم در دوره رهبری ایشان بودند.
اتخاذ این رویکرد در برابر جریان وهابیت، تا چه میزان کارساز بود؟
وهابیها در آن زمان، به دلیل این وحدتی که وجود داشت، بسیار ضعیف بودند و مثل حالا قدرت نداشتند. یک اقلیت کوچک بودند، که تازه داشتند فعالیت خود را شروع میکردند. شهید واقعا علما و اقوام اهل سنّت را، با خود همراه کرده بود و آنها دوستش داشتند. همین هم موجب شده بود که وهابیت، در برابر ایشان قدرت چندانی نداشته باشند.
مخالفان شهید عارف الحسینی در پاکستان، از چه عناصر و جریاناتی تشکیل مییافتند؟
مخالفان ایشان، متنوع بودند. عدهای از آنها هم لباس اهل علم را به تن داشتند، ولی علمایی هم بودند که واقعا به ایشان علاقه داشتند. شیخ شفیق، عالم برجسته پاکستان که در برابر هیچکس خاضع نبود، در برابر شهید خاضع و متواضع بود! یکبار که شهید به لاهور آمده بود، ایشان جای خود را به شهید داد و صراحتا گفت: «من در مقابل ایشان، هیچ حرفی برای گفتن ندارم!». البته همانطور که گفتم، عدهای از علما هم بودند که گاهی شهید را میآزردند! شنیدم که عدهای بهقدری ایشان را اذیت کردند که شهید گفته بود: «من این رهبری را به شما واگذار میکنم و خودم به مجاهدین افغان میپیوندم و همراه آنها جهاد میکنم، تا به شهادت برسم!».
علت این آزارها را در چه میبینید؟
برخی برای خود، شخصیت علمی بالایی قائل بودند و برایشان قبول این مسئله که یک جوان به عنوان رهبر انتخاب شود، سخت بود. بعضیها هم از نظر فکری و فرهنگی، به دنبال تحقق مسائل دیگری بودند و هنوز هم هستند. عدهای هم افکار قدیمی داشتند و افکار نوگرایانه شهید را نمیپسندیدند و از همین روی، با ایشان به مخالفت برخاسته بودند.
احتمالا بسط مرجعیت امام خمینی در بین شیعیان پاکستان و طرفداری ایشان از انقلاب اسلامی نیز، در تشدید این مخالفتها تأثیر داشته است. اینطور نیست؟
همینطور است. ایشان وقتی سخنرانی میکرد و افرادی به نفع او شعار میدادند، میگفت: «شما به من لطف دارید، ولی این دعاها را به جان کسی کنید که این راه را به ما نشان داد. اگر امام خمینی نبود، ما الان گمراه شده بودیم. ایشان بود که راه را به ما نشان داد و ما همه مدیون او هستیم». ایشان نماینده تامالاختیار امام خمینی در پاکستان بود. در دورانی که در پاراچنار بود، امکان ارتباط با امام را نداشت، ولی محبت ایشان همیشه در قلبش بود و میگفت: «باید کاری کنیم که امام راضی و خشنود باشد، بیایید راهپیمایی کنیم که وقتی خبرش به امام میرسد، خوشحال شود!...». همیشه از سفارت و خانه فرهنگ ایران، روزنامهها، نشریات و عکسهای شهدا را برای ما میفرستادند، که بین مردم پخش میکردیم.
همزمان با دوران رهبری شهید عارف الحسینی، جنگ ایران و عراق هم ادامه داشت. ایشان چقدر از اخبار این رویداد مطلع بود؟
شهید این اخبار را از خانه فرهنگ ایران میگرفت. همیشه هم به رادیو ایران گوش میداد و به ما طلبهها میگفت: بیایید برای پیروزی مجاهدین اسلام دعا کنیم و سوره انعام را بخوانیم. در نمازجماعتها و هر محفلی که دعا میکردیم، با اینکه فارسی بلد نبودیم، دعای: «خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار» را حفظ کرده بودیم و مرتبا میگفتیم. هر روز صبح همراه تلاوت قرآن، سرود «ما مسلح به اللهاکبریم» را میخواندیم. ایشان با رفتار و گفتارش، این دست موارد را به ما یاد میداد.
شهید عارف الحسینی در میان وقایع جنگ تحمیلی، نسبت به کدام یک واکنش جدیتری نشان داد؟
فکر میکنم آزادسازی خرمشهر. موقعی که خرمشهر اشغال شد، شهید از ما خواست که برای آزادی آن دعا کنیم. در آن روزها، 24 ساعته رادیو دستش بود و به اخبار گوش میکرد. یک روز ساعت 3 و 4 بود که دیدیم از منارههای مسجد پاراچنار، سوره فتح پخش میشود و فهمیدیم که خرمشهر آزاد شده است. ایشان با عصبانیت به مدرسه آمد و گفت: «هنوز خبر قطعی نشده، این چه کاری است؟». ساعت حدود 10 شب بود که یکی از اهالی پاراچنار آمد و با کلاشینکوف، در داخل حیاط مدرسه تیری را شلیک کرد! همه وحشتزده به بیرون آمدیم. او گفت: خرمشهر آزاد شده است. شهید هم خبر را از رادیو شنیده بود. به هم تبریک گفتیم و فورا جشن گرفتیم. همگی همراه با ایشان، به شهر رفتیم. مردم از خانههایشان بیرون ریخته و جشن گرفته بودند. روز باشکوهی بود.
واکنش ایشان در برابر شائبه وابستگی به ایران چه بود؟
دراینباره تئوری و پاسخ جالبی داشت. همیشه میگفت: «اگر از ایران میگوییم، به خاطر این است که اسلام در آنجا متجلی شده است. اگر عربستان هم این کار را بکند، از او دفاع خواهیم کرد؛ زیرا اصل برای ما اسلام است. اگر به امام عشق میورزیم، به این دلیل است که ایشان اسلام را احیا کرده و آن را ارتقا داده است. معیار ما ایرانی بودن یا حتی شیعه بودن نیست، بلکه ما از اسلام و مظلومان دفاع میکنیم». این منطق، بسیاری را متقاعد میکرد.