رهبری شیعیان پاکستان توسط علامه شهید سیدعارف حسین الحسینی، در شرایطی دشوار انجام پذیرفت. شاهدان این امر فراواناند و بایسته است تا خاطرات خویش دراینباره را به تاریخ بسپارند. در گفتوشنود پیآمده، حجتالاسلام محمداصغر رجایی، از شاگردان آن بزرگ، به بیان مشاهدات خویش در این فقره پرداخته است
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ در شخصیت و منش علامه شهید سیدعارف حسین الحسینی، برای شما چه ویژگیهایی برجسته مینمود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. اجازه میخواهم تا در ابتدا، به نحوه آشنایی خود با سیدِ شهید (اعلی الله مقامه) اشاره کنم. بنده طلبگی را در مدرسه جعفری و زیر نظر ایشان شروع کردم و شاگردشان بودم. شیوه تدریس ایشان، بسیار ساده، صمیمی، شیوا و توأم با اخلاص بود. ایشان بسیار مرد باصفایی بود و با محبت و مهربانیاش، میتوانست طلاب را جذب کند. سادهزیست و خوشاخلاق بود و به همین دلیل، مردم مثل پروانه دور شمع وجودش میچرخیدند. شهید برای شرکت در یک جلسه، گاه فاصلهای بسیار طولانی را طی میکرد و مردم وقتی اخلاص و صمیمت ایشان را میدیدند، دورش جمع میشدند و دوست داشتند که در محضر او باشند. خیلیها بودند که میخواستند در دانشگاه درس بخوانند و دکتر و مهندس بشوند، اما تحتتأثیر شخصیت ایشان، رشته تحصیلی خود را رها کردند و آمدند و طلبه شدند. مردم خیلی زود و به خاطر صمیمیتش، جذب او میشدند. خاطرم هست که در یک مورد، فردی که از مخالفان سرسخت ایشان بود یکی دوبار که در پیشاور با ایشان ملاقات کرد، از مدافعان پرشور آن بزرگوار شد. از اینگونه موارد، فراوان بودند.
بسترهای انتخاب شهید عارف الحسینی به رهبری شیعیان پاکستان، در شرایطی که علمایی مسنتر و متنفذتر از ایشان نیز در قید حیات بودند، چه بود؟
پس از رحلت شیخ مفتی جعفر حسین، رهبر قبلی شیعیان پاکستان، علمای شیعه سراسر کشور، برای انتخاب رهبر جدید جمع شدند. دولت و ایادی استعمار به محض اطلاع از موضوع، حامد علی موسوی را کاندیدا کردند، اما علمای پاکستان به دو دلیل ترجیح میدادند که شهید عارف الحسینی انتخاب شود: دلیل اول این بود که عدهای از آنها، چون میدیدند شهید جوان است، تصور میکردند که با انتخاب او، میتوانند از وی به عنوان ابزار در جهت اهداف خود استفاده کنند و هرگز گمان نمیکردند که سید تا آن درجه از بصیرت و درک شرایط برخوردار باشد که آنها را ناکام بگذارد؛ عامل دوم این بود که پس از آزادی خرمشهر، مردم پاراچنار در آن شب و فردای آن راهپیمایی کردند. دولت پاکستان در منطقهای به نام سده، به شیعیان حمله کرد! این درگیری دو روز طول کشید. شهید زحمت زیادی کشید تا دولت را مجبور کند که شیعیان را از آن معرکه صحیح و سالم بیرون بیاورد. تلاشهای شجاعانه سید برای نجات جان شیعیان، باعث شد مردم نیز او را به رهبری شیعیان انتخاب کنند.
تفاوتهای ایشان با دیگر علمای کشور پاکستان، در چه بود؟
دیگران در حد انجام احکام و آداب شخصی و برپایی مجالس عزاداری، دین را اقامهشده تلقی میکردند و کاری به سیاست و ظلم حکومت نداشتند، اما شهید معتقد بود که در عین برپایی احکام و شعائر، باید در میدان سیاست هم وارد شد؛ چون اگر حکومت و مراکز اصلی مملکت در دست شیعیان نباشد و از دسیسهها و نیرنگهای دشمن خبر نداشته باشیم، نمیتوانیم در تقابل با او تصمیم درستی بگیریم و در جهت اصلاح جامعه قدمی برداریم. این تفکر باعث شد که ایشان در شهر لاهور، گردهمایی بزرگی را برگزار و در آنجا طی سخنرانیای اعلام کند که ما وارد میدان سیاست میشویم و همین کار را هم کرد و موفقیتهایی هم دست آورد. پس از اینکه شهید در آن سخنرانی مواضع خود را اعلام کرد، سران بعضی از گروههای سیاسی احساس خطر کردند و به هر شکل ممکن، بر سر راه سید مانع و مشکل ایجاد کردند، ولی او با اخلاص و فداکاری فراوان، توانست به اهداف خویش دست یابد. هنگامی که اسرائیل به لبنان و شوروی به افغانستان حمله کردند، شهید خیلی سریع مسلمانان پاکستان را در جریان امور قرار داد و واقعیتها را برایشان مطرح کرد. ایشان معتقد بود که شیعه و سنی، هر دو مسلمان هستند و دشمن آنها مشترک است. هنگامی که اهل سنّت به پاراچنار سفر میکردند، ایشان به دیدارشان میرفت و در نماز جماعتهایشان شرکت میکرد؛ لذا در بین اهل سنت نیز، دوستان فراوانی داشت و مورد قبول آنها هم بود.
همانطور که اشاره کردید، روحانیون پاکستان علاقه چندانی به دخالت در مسائل سیاسی نداشتند، درحالیکه شهید عارف الحسینی، قائل به مبارزه سیاسی بود. این گرایش، چگونه در او شکل گرفته بود؟
شهید زمانی که در نجف تحصیل میکرد، با اندیشههای امام خمینی آشنا شد. بسیار به ایشان علاقه داشت و از همان زمان، انگیزه مبارزه با استثمار و استعمار در دلش بود. روحانیون پاکستان، فقط همان دروس حوزه را تدریس میکردند و به کارهای دیگر کاری نداشتند، اما ایشان دید وسیعی داشت و دنیا را به شکل دیگری معرفی میکرد و میگفت: «اگر انسان از اوضاع مسلمانان خبر نداشته باشد، چگونه میتواند به مستضعفین و محرومین کشور خودش کمک کند؟». در آن دوره ارتباطات وسیع امروزی ابدا وجود نداشت، ولی ایشان سعی میکرد با همان امکانات اندک به مردم آگاهی بدهد؛ چون اگر مردم بیدار و هوشیار نباشند، نمیتوانند از حقوق خود دفاع کنند. ایشان حتی قبل از اینکه به رهبری شیعیان پاکستان برسد، در پاراچنار کار فرهنگی و سیاسی میکرد و سعی داشت تا مردم را از غفلت رها کند. یکبار آقای سیدعلی موسوی، برای سخنرانی در یکی از اعیاد شیعه به پاراچنار آمده بود. او گفت: «پاراچنار مثل قم شده است، همانطور که انقلاب ایران از قم شروع شد و به کل ایران و جهان سرایت کرد، انقلاب پاکستان هم از پاراچنار شروع خواهد شد!».
جانبداری شهید عارف الحسینی از انقلاب اسلامی ایران، برای او موجد مشکلات فراوان گشت. این رفتارهای ایذایی بیشتر از سوی چه کسانی ایجاد میشد؟
وقتی افکار، اندیشهها و رفتارهای کسی منافع دشمنان را به خطر میاندازد، طبیعتا آنها هم سعی میکنند از هر طریقی به او ضربه بزنند. حتی در لباس روحانیت هم بودند کسانی که میخواستند جلوی اقدامات شهید را بگیرند، ولی او سخت مقاومت میکرد و میگفت: «هر بلائی که بر سرم بیاید، یک قدم از خط امام و ولایت فقیه عقبنشینی نخواهم کرد». مقاومت شهید، نهایتا آنان را منفعل کرد.
نحوه تعامل ایشان با پیروان سایر مذاهب اسلامی را چگونه دیدید؟
همانطور که عرض کردم، ایشان در بین اهل سنّت هم محترم و قابل اعتماد بود و آنها قبولش داشتند؛ زیرا شهید آنها را هم از غفلت رهانید و با هم متحد کرد. به همین خاطر هم استعمار فهمید که اگر سید زنده بماند، وحدت شیعه و اهل سنت شکل میگیرد و نیروی عظیمی پدید میآید که از پس هر مشکلی برخواهد آمد و تمامقامت در برابر آنها خواهد ایستاد؛ لذا عدهای را از بین روحانیت و مردم عادی علیه او بسیج کرد، طوری که ایشان چندینبار خواست استعفا بدهد! میگفت: «من رهبری را برای خدمت به مردم میخواهم و اگر هم نباشد، میتوانم خدمت کنم»، ولی یکی از علمای برجسته به ایشان گفت: شما استعفا نده، کار خودت را بکن، اینها هم کار خودشان را میکنند! بههرحال بر سر راه آن بزرگوار، مانعتراشیهای فراوانی میکردند، تهمتهای ناروا میزدند و حتی ایشان را حقوقبگیر ایران معرفی میکردند! شهید هیچوقت با سرعت تصمیم نمیگرفت، بلکه همه جوانب و تأثیرات مثبت و منفی مسائل را میسنجید، اما وقتی که به نتیجه میرسید، محکم و قاطع میایستاد و کار میکرد. همیشه میگفت، «ما وظیفهای را به عهده داریم که باید انجام بدهیم. اگر موفق شدیم که خدا را شکر و اگر نشدیم، فردای قیامت در برابر خدا عذر خواهیم داشت که به وظیفهمان عمل کردهایم». ایشان همیشه به تکلیف عمل و خدا هم کمکش میکرد.
ارزیابی شهید عارف الحسینی از میزان نفوذ سلفیها در پاکستان و نیز راهکاری که در برابر آنان بهکار میبست، چه بود؟
هر کسی هر مسلک و مذهبی که داشت، شهید در ابتدا سعی میکرد که اگر خطایی در رفتار خود دارند، با استدلال و منطق آنان را از راه خطایی که میروند بازگرداند، ولی اگر به این نتیجه میرسید که قصد اصلاح ندارند و میخواهند به راه معوج خود ادامه بدهند، قاطعانه در برابر آنها میایستاد. همواره میفرمود: «وهابیت غیر از اهل تسنن است، اینها با هم فرق دارند و اولین کسانی که علیه وهابیت کتاب نوشتهاند، علمای سنی هستند». ایشان اهل تسنن را با آغوش باز میپذیرفت و اگر کسی انحرافی داشت، سعی میکرد با بحث و گفت وگو او را متوجه اشتباهش کند، ولی اگر مخاطب لجبازی میکرد، شهید قاطع و محکم در برابرش ایستادگی و از مواضع شیعی خویش دفاع میکرد.
شما قاعدتا از سیره ایشان، خاطرات فراوانی دارید. مناسب است که در ختام این گفتوگو، به برخی از آنها اشاره کنید.
بله؛ من از شهید خاطرات زیادی دارم. یک روز خدمت ایشان درس داشتیم و ایشان داشت به خلاصه اخبار گوش میداد. خرمشهر توسط رزمندگان ایران محاصره شده بود. غروب بود که ایشان به من گفت: «برو و بچهها را جمع کن و بیاور». من هم رفتم و طلاب را جمع کردم و دور ایشان حلقه زدیم. شهید فرمود: «خرمشهر به دست رزمندگان اسلام محاصره شده است، با نیت پیروزی آنان و آزاد شدن خرمشهر روزه بگیرید!». همگی سحری خوردیم و روزه گرفتیم. روز بعد هنوز افطار نکرده بودیم، که خداوند خرمشهر را آزاد کرد. یکبار هم موقعی که خبر شهادت آیتالله بهشتی و 72 تن از یاران ایشان رسید، دیدم که ایشان بهشدت متأثر شد و گریست. لحظه تأثرآوری بود.