امیر سرتیپ احمد آرام گذشته از آنکه در دوران جنگ تحمیلی، در زمره ملازمان شهید سپهبد علی صیاد شیرازی بهشمار میرفت، از سال 1374 تا هنگام شهادت آن بزرگ نیز، ریاست دفتر وی را بر عهده داشت. آرام در مصاحبهای که پیش روی دارید، به واگویه خاطراتی از اخلاق کاری و شخصی شهید پرداخته است
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ طبعا نخستین پرسش ما در این گفتوشنود، درباره چگونگی آشنایی شما با شهید سپهبد علی صیاد شیرازی است.
بسم الله الرحمن الرحیم. اولین آشنایی ما، برمیگردد به سال ۱۳۶۱. بعد از آغاز عملیات رمضان بود که شهید بزرگوار سپهبد علی صیاد شیرازی را دیدم. البته اوج این آشنایی و همنشینی، از سال 13۷۴ و زمانی بود که بنده بهعنوان رئیس دفتر ایشان انتخاب شدم و حول و حوش پنج سال، تا زمان شهادتشان در همین سمت بودم.
اما همانطور که عرض کردم، آشنایی ما در مرحله دوم عملیات رمضان روی داد. آن روزی که بنده شهید صیاد شیرازی را برای اولینبار ملاقات کردم، قرار بود عملیات بشود. ایشان همراه با آقای محسن رضایی، برای بازدید از منطقه آمده بود. اتفاقا روزهایی هم بود که عراق، آن منطقه را بهشدت میزد. در لحظهای که آقایان از ماشین پیاده شدند، یک گلوله به سقف ماشین ایشان خورد، که باعث آتش گرفتن آن شد! یک فیلمبردار هم داشت وقایع را با دوربینش ثبت میرد، که در همین حین ترکشی به سرش خورد و همان جا شهید شد! در این لحظه شهید صیاد شیرازی، شخصا آمدند و صحنه را بازبینی کردند و درباره موقعیت منطقه و آمار شهدا، بررسیهایی را انجام دادند و سؤالاتی پرسیدند. مدتی بعد در دور چهارم عملیات رمضان بود که بنده مجروح و در بیمارستانی در تهران بستری شدم. در روز آخری که از بیمارستان مرخص شدم و به منزل برگشتم، نامهای برایم آمد و از طریق پیک به بنده اطلاع دادند که فرمانده نیرو بنده را خواستهاند. طبق قرار تعیینشده، ساعت 8 صبح فردا خدمت ایشان رسیدم، که حکم جدید به بنده ابلاغ شد و بهعنوان رئیس بازرسی لشکر 58 ذوالفقار ــ که خود ایشان آموزش آن را به عهده داشت ــ در خدمت این شهید بزرگوار مشغول به انجام وظیفه شدم.
شهید صیاد شیرازی را در مقام انجام وظایف نظامی و کاری، واجد چه خصوصیاتی دیدید؟
مهمترین ویژگی شهید صیاد شیرازی، نظم ایشان بود. غیر از رعایت ترتیب و روال کارها، به مسئله زمانبندی هم بسیار توجه داشتند و بهخوبی آن را مدیریت میکردند. با توجه به همین موضوع، اگر برای کاری به ما هم میگفتند فلان ساعت بیا، درست رأس همان ساعت خدمتشان میرسیدیم. یادم هست یک روز قرار بود که ساعت 2 بعد از ظهر بروم و خدمتشان گزارش کار بدهم. به ساعت خودم تصور کردم که ساعت دقیقا 2 است. بنابراین در زدم و با کسب اجازه، وارد اتاقشان شدم. داشتند نامهای را امضا میکردند. در همان حین بلند شدند و فرمودند: «بفرمایید بنشینید، شما یک دقیقه زود آمدهاید! در این فاصله، این نامه را تمام میکنم». دقیقا هم در عرض همان یک دقیقه، کارشان را انجام دادند و بعد بنده گزارش را خدمتشان ارائه کردم. نظم را واقعا به معنای واقعی و با دقت تمام، در تمام ساعتها و حتی دقیقهها رعایت میکردند.
نکته برجسته دیگر در منش کاری ایشان، توجه و محبتی بود که نسبت به همه کارکنان و خانوادههای آنان داشتند. اگر خدای ناکرده فردی از خانواده همکاران فوت میشد، حتما خودشان را مقید میدانستند که در مراسم آنها شرکت کنند. در اعیاد هم همین طور بود. بدون استثنا برای همه کارکنانشان، حتما یک سری هدیه همراه با یک کیک دو کیلویی سفارش میدادند و برای خانوادههایشان میفرستادند. وقتی به مأموریت میرفتیم، برایشان مهم بود که افرادی که با ایشان همراه بودهاند، حتما با همراه داشتن یک سوغات به دیدار خانواده خود بروند. به همین علت در هر مأموریت کاری، عدهای موظف بودند که از طرف ایشان بروند و مقداری سوغاتی از شهری که به آنجا مأموریت داشتهایم، برای همه اعضای گروه تهیه کند. دعوت هیچ فرد و ارگانی را بدون پاسخ نمیگذاشتند. با توجه به مشغله فراوانی که داشتند، یا حتما سعی میکردند که در آن برنامه شرکت کنند، یا در غیر این صورت نامه کوتاهی مینوشتند و از اینکه نتوانستهاند در مراسم مورد نظر شرکت کنند، عذرخواهی میکردند.
شهید صیاد شیرازی به ولایت فقیه، حضرت امام و رهبر معظم انقلاب اسلامی عشق میورزیدند و به ستاد کل ارتش جمهوری اسلامی، بهعنوان ستاد حضرت ولیعصر(عج) نگاه میکردند و در همین راستا، رهبری را حقیقتا نایب امام زمان(عج) میدانستند. دید ایشان، یک دید ولایی بود. یکی از اقدامات ارزشمندی که ایشان در طول فعالیتهای کاریشان در ستاد انجام دادند، تأسیس یک نهاد آموزشی و پژوهشی برای ثبت و ضبط خاطرات نیروهای مسلح در طول دوران جنگ، تحت عنوان «هیئت معارف جنگ» بود، که هم بعد آموزشی دارد و هم تاریخی. این خاطرات ضمن اینکه جمعآوری و حفظ میشدند، بهعنوان سند آموزشی نیز در واحدهای نظامی بهکار گرفته میشوند. یادم هست که در ابتدای امر، حضرت آقا بهعنوان فرمانده کل قوا، یک چک چند میلیون تومانی برای این کار اختصاص و به دست ایشان دادند، که تا زمان شهادت این چک را برای اینکه دستخط و امضای مقام معظم رهبری در آن بود، بهعنوان یک تبرکی پیش خودشان نگه داشتند و از آن خرج نکردند! به نظرم بهترین تعریف در مورد شهید صیاد شیرازی، همان عباراتی است که حضرت آقا در زمان شهادت ایشان بهکار بردند. ایشان از شهید با عباراتی همچون: نظامی مؤمن و پارسا و پرهیزکار، سرباز صادق، سرباز فداکار دین و قرآن، امیر سرافراز ارتش اسلام نام بردهاند، که بهحق برازنده این شهید بزرگوار است.
صرف نظر از خصال شغلی شهید صیاد شیرازی، ویژگیهای اخلاقی ایشان را ارزیابی میکنید؟
در زمینه انجام عبادات، به نماز اول وقت بهشدت مقیّد بودند و سعی میکردند که حتما نماز را به جماعت بخوانند. حتی جایی هم که امام جماعت حضور نداشت، خود ایشان میایستادند و بقیه به ایشان اقتدا میکردند و نماز به جماعت خوانده میشد. به تلاوت قرآن و دعا خیلی عنایت داشتند، بهطوری که آغاز و انجام تمام جلسات کاری ما، بدون استثنا با قرائت قرآن بود. خودشان هم همیشه با دعای قرآنی: «رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا» شروع به صحبت میکردند. خیلی کمخوراک و کمخواب بودند. نکته قابل توجه دیگر در سیره ایشان، پرهیزِ جدی از اسراف بود. یادم است که یک بار خواستیم میز و صندلی ایشان را ــ که بهشدت کهنه شده بود ــ عوض کنیم، اما ایشان اجازه این کار را نمیدادند و میگفتند: «هم میز و هم صندلی، دستکم تا یکی دو سال دیگر قابل استفاده هستند». آخرسر وقتی از ما مطمئن شدند که از آنها در جای دیگری استفاده خواهیم کرد، به ما اجازه داد تا عوضشان کنیم. شهید صیاد شیرازی مطالعه فراوانی داشتند و فرصت آن را از دقایقی که در ماشین یا هواپیما بودند تا به مقصد برسند، فراهم میکردند. ایشان ابتدا حدود ده دقیقهای در همان ماشین یا هواپیما، استراحت میکردند و سپس بیدار و مشغول مطالعه میشدند. ایشان هیچ فرصتی را برای مطالعه، از دست نمیدادند.
شهید صیاد شیرازی به آیتالله العظمی سیدرضا بهاءالدینی، بسیار علاقهمند بودند و با ایشان مراودهای نزدیک داشتند. دراینباره چه خاطراتی دارید؟
بله؛ خاطرم هست که داشتیم از یک مأموریت در جنوب کشور برمیگشتیم. در مسیر حرکتمان، وارد شهر قم شدیم. آن شب هم اتفاقا از شبهایی بود که حرم حضرت معصومه(ع) تا صبح باز بود. به حرم مشرف شدیم، زیارت کرده و برگشتیم. طبعا سوار ماشین شدیم و به سوی تهران حرکت کردیم. هنوز مسافت زیادی دور نشده بودیم که ایشان اشاره کرد دوباره به طرف قم برگردیم! ما دو تا ماشین بودیم و ماشین ایشان، در جلو حرکت میکرد. وارد قم و پشت سر ایشان، وارد کوچه پسکوچههای قدیمی این شهر شدیم. همین طور داشتیم جلو میرفتیم که دیدیم ماشینی که ایشان در آن حضور داشت، در مقابل یک خانه با یک درب قدیمی توقف کرد. در ادامه شهید صیاد شیرازی از ماشین پیاده شدند و نکته مهم این بود، که به بقیه گفتند: «کسی از ماشین پیاده نشود!» ما هم کنجکاو بودیم که اینجا کجاست؟ نکته عجیب ماجرا اینجا بود که قبل از اینکه شهید صیاد در بزنند، درب آن خانه باز شد و شخصی بیرون آمد! این خیلی عجیب بود، آن هم در ساعت 3 بعد از نیمهشب! آن شخص، مرحوم حضرت آیتالله بهاءالدینی بود. ایشان که در را باز کردند، شهید صیاد خدمتشان عرض کردند: «در حرم حضرت معصومه(ع) در حال زیارت بودم که ناخودآگاه به یاد شما افتادم و به دلم افتاد خدمت شما هم برسم و زیارتتان کنم. از طرفی نیمهشب بود و دیدم ممکن است خواب باشید و مزاحم خوابتان بشوم. دودل بودم که خدمت برسم یا نه، که آخرسر بعد از دو بار دور زدن جاده، خدمت رسیدم...». در این لحظه حضرت آیتالله بهاءالدینی به ایشان فرمودند: «همان کسی که به دل شما انداخت که به دیدن من بیایید، همان لحظه به من گفت: بلند شو، میهمان داری، چایی را آماده کن!». بعد از این گفتوگو بین شهید صیاد و حضرت آقای بهاءالدینی، همگی به حسینیه ایشان رفتیم و خودِ شهید صیاد و مرحوم آیتالله بهاالدینی هم، تا نماز صبح با هم همنشین بودند. ایشان از این مصاحبتها، توشههای معنوی فراوانی برگرفتند.