دلایل اضمحلالِ حکومت قاجار را می­توان از ابعاد مختلف، واکاوی نمود. یکی از جوانبی که می­شود به این مسئله نگاه کرد، از بُعد اجتماعی و با تکیه بر ناامنی و اختلالاتِ موجود در جامعه ایران در آن برهه زمانی است. در این مقاله، سعی شده با آوردنِ نمونه­هایی از ناهنجاری و عدم ­امنیتِ اجتماعی در ایران، طی دهه­هایِ پایانی حکومت قاجارها، این موضوع تشریح...
برخی زمینه‌های سقوطِ سلسله قاجار
 
دلایل اضمحلالِ حکومت قاجار را می­توان از ابعاد مختلف، واکاوی نمود. یکی از جوانبی که می­شود به این مسئله نگاه کرد، از بُعد اجتماعی و با تکیه بر ناامنی و اختلالاتِ موجود در جامعه ایران در آن برهه زمانی است. در این مقاله، سعی شده با آوردنِ نمونه­هایی از ناهنجاری و عدم ­امنیتِ اجتماعی در ایران، طی دهه­هایِ پایانی حکومت قاجارها، این موضوع تشریح گردد.
  سطح زندگی مردم ایران که با تداوم حکومت قاجار، به دلایلِ داخلی و خارجی، سیر نزولی می‌پیمود1، در دهۀ منتهی به انقلاب مشروطه (1324-1314 هجری) که مصادف با سلطنت پادشاه ضعیف‌النّفسی همچون مظفرالدین­ شاه بود، با افزایش اختلالات اجتماعی مانند راهزنی، رشوه‌خواری و فقر اقتصادی مردم به وخامت گرایید2. در واقع، ضعفِ اراده و عدم اقتدارِ پنجمین شاه قاجار، به تشدید این بحران دامن زد، و عواملِ حکومتی، نقش مهمی در ایجادِ این شرایط اسفناک ایفا نمودند. برای درک بهترِ بی­عدالتی و ظلمِ عمّال حکومتی در حقِّ مردم بی­دفاع، و اوضاع هولناکی که مردم ایران طیِ سلطنت مظفرالدین ­شاه مجبور به تحمّل آن بودند، نقلِ روایاتِ ذیل، بسنده به‌نظر می­رسد.   اوّلین روایتِ تکان­دهنده، مربوط به اَعمال یکی از پسران پادشاه وقتِ قاجار بود: «سالارالدوله از پسران شاه و حاکم بروجرد و عربستان (خوزستان کنونی) به مردم و خانواده‌ها ظلم و به زنانشان تجاوز می­کند3». مردم تحتِ ستم برخی نواحی که به‌خاطر رخنه­ کردنِ فساد در ساختار حکومتی، مرجع قانونی برای دادخواستِ ظلم و ستم برای­شان وجود نداشت، تنها راه چاره را پناهنده ­شدن به اماکن مقدس مذهبی می­دیدند: «یکی از برادران شاه که حاکم کاشان است چنان به مردم ستم کرده که به قم رفته در حرم بست نشستند4». میزان بی‌عدالتی به حدّی رسید که مردم برخی نواحی مرزی، حتی فرار به خارج از قلمرو حکومت را به ماندن در زادگاه و کشورشان ترجیح دادند، چنانکه این موضوع برای بسیاری از اهالی قوچان که از جور حکّام محلی، به آخال در مرز روسیه گریختند5، صِدق می‌کند. البته بعضا حکومت در برابر این عمّال ظالم خود، عکس‌العملهایی نشان می­داد، اما به هیچ‌وجه کافی به‌نظر نمی­رسید. برای نمونه، وقتی­که شاه از سوء رفتار یکی از پسرانش (حاکم همدان و مناطق مرکزی کنونی)، مبنی بر ظلم به مردم، گرفتن پولشان، هتک ناموس زنانشان و جمع کردن صدهزار تومان در مدتی کوتاه، مطلع گردید، تنها اقدامی که انجام داد برکناری او از منصبش بود6، بدون آنکه هیچ­گونه مجازاتی برایش درنظر گرفته شود.   در آن سو، مردم هم در مقابل این­همه بی­قانونی و ناهنجاری بیکار ننشسته، و در برخی مناطق، عکس‌العملهای شدیدی به وقوع پیوست. ماجرا ازین قرار بود که، مردم مشهد بر اثر ظلم حاکم این شهر که از شاهزادگان قاجاری بود، شورش کرده و وضعیت برای شاهزاده قاجاری به اندازه­ای وخیم گردید که مجبور به فرار شد. شاه در ابتدا، درصدد سرکوب شورشیان برآمد، اما آن را غیرممکن یافته و مجبور به برکناریِ حاکم گردید، اما مردم آرام نگرفته و از شدتِ خشم، قبرِ پدر حاکم وقتِ مشهد را آتش زدند، در حالی که بزرگترین شهر شرقِ ایران دچار ناآرامی و تلاطم بود، روسها به دولت ایران پیغام دادند که یا شورش را بخواباند و یا اجازه دهد تا دولت روسیه، ظاهرا به‌منظور حفاظت از اتباع­ خود در مشهد، وارد عمل شود7.   شاه نه تنها اقتدار لازم را برای کاستن از میزانِ ظلم و تعدّی کارگزارانش نسبت به مردم ایران، نداشت، بلکه خودِ مظفرالدین شاه نقش مهمتری در تشدید اوضاع نابسامان کشور ایفا می‌کرد. برای نمونه، وقتی در سال1322ق بهای غلّه بسیار گران شده، و مردم در شرایط بسیار سختی قرار گرفتند، چنانکه علاوه بر قحطی، وبا نیز شایع گردیده بود و به خاطر این مصایب، فقط در تهران، بیست هزار تن جان سپردند، مظفرالدین­ شاه، مصرّا در فکرِ سفر دوم خود به اروپا بود، میزان سماجتِ او به اندازه­ای بود که حتی اظهار نمود: «هر کس ممانعت از این سفر من کند، دشمن من است و نزد من مغضوب خواهد شد. حکماً باید از روسها قرض کرده، مرا به سفر فرنگ روانه کنید8».   علاوه بر شاه، اطرافیانِ او در رأس ساختار سیاسی نیز افرادِ عمدتا فاسد بوده و فقط به منافع شخصی خود فکر می­کردند، یکی از آنان، صدراعظمِ وقت علی‌اصغر خان امین­السلطان بود. وقتی به او در مورد بحران مالی کشور، گسترشِ بیش از اندازه ظلم در جامعه هشدار داده شد، در پاسخ، عنوان نمود که خودش به اندازه­ای گرفتار حفظ موقعیتش است که فرصتِ رسیدگی به آن معضلات را ندارد9.                                             با این اوصاف، اگر یکی از علل مهمِّ وقوع انقلاب مشروطه در 1285ش، که منجر به تبدیل سلطنت مطلقه قاجار به سلطنت مشروطه گردید همین اوضاع بحرانیِ اجتماعی بود. اما این انقلاب و تغییر نوعِ نظام سیاسی هم، نه تنها از آلام مردم ایران نکاست، بلکه حتی بر بارِ مشکلات آنان افزود. جدای از عوامل خارجی و شورشهای قومی، باید از بی­ثباتی سیاسیِ ناشی از تغییرِ مکرّرِ کابینه­ها (24کابینه طی 1288-1299) هم نام برد که در این زمینه، نقش موثری داشت10. چنان­که اختلالات و آشفتگی اجتماعی، یکی از پیامدهای مهم و مستقیم آن بود، و این بر زندگی مردم، تاثیر مخرّبی داشت:                                                                             در این پانزده سالۀ انقلاب (1299-1285ش)، هرچندی یکبار، حکومتی روی کار می­آمد و به سلیقه و حساب خود، اساسی برای کار پی­افکنی می­کرد ولی هنوز دیوار تاسیسات خود را بلند نکرده، پیِ کار خود می­رفت و دولت جدیدی جای آنرا می­گرفت، و تاسیسات نیمه­کارۀ قبل از خود را خراب و اساس تازه­ای پهن می­کرد که آن­هم در نوبت خود گرفتار بی­مهری دولت بعدتر می­شد. بر اثر این وضع، مردم را حقّاً بازیچه دانسته، از سلطنت گرفته، تا کدخدای کوچک­ترین ده، از بین ­رفته و در مقابل، اشخاص متنفّذِ غیرمسئول که هر یک در قلمرو نفوذ مضر خود، فعال مایشاء بودند، بر اعراض و نوامیس حکمفرمائی می‌کردند،... نتیجۀ آن، پنهان ­داشتنِ سرمایه، بیکاری و تنگدستی مردمان زحمتکش است، که در تمام شئون اجتماعی هویدا بود...11.   با شروع جنگ اول جهانی، که همراه با ورودِ نیروهای متفقین در کشورمان بود، بحران اجتماعی دو چندان گردید. ایران نه تنها به صحنه درگیری نیروهای متحدین (آلمان و ترکیه) با متفقین (روسیه و انگلیس) تبدیل گردید، بلکه در فقدان یک اقتدار سیاسی متمرکز، ایلات بزرگ کشور نیز هرکدام، به یکی از دو طرف جنگ پیوسته و از سوی آنان، مسلّح شدند، به طوری که بلوچ و قشقائی به طرفداری از متحدین، و در آنسو هم ایلات بختیاری، اعراب و اتحادیه خمسه به حمایت از متفقین وارد صحنه شدند12، این در حالی اتفاق افتاد که با شروع جنگ، ایران اعلام بیطرفی نمود، اما از آنجایی که حکومت وقت ایران، هیچ نفوذ و احترامی در عرصه بین‌المللی نداشت، دول مذکور، بدون توجه به این اعلام بیطرفی، نیروهای خود را وارد کشور کردند. در این میان، نیروی نظامی معدود کشور چه بسا بر آشفتگی اجتماعیِ موجود، دامن می­زدند چنانکه یکی از افسران نظامی انگلیسی، که خود به‌عنوان نیروهای متجاوز، عامل ناامنی و مخلِّ آسایش مردم ایران بودند، در مورد معدود نظامیان حکومت قاجار، اینطور آورده است: «دستجات سربازان دولت ایران نه فقط بی­ثمر بودند بلکه در واقع یک خطر جدی برای جاده‌هایی که محافظت می­کردند، به شمار می­آمدند، زیرا که آنها تحت رؤسای غارتگرشان، دزدی­هایی بندو بست کرده و باج سبیل می­گرفتند13».   پیامد حضور نیروهای بیگانه درایران، فقط ناامنی اجتماعی نبود، بلکه حضورشان با تشدیدِ کمبود مواد غذایی و قحطی همراه بود، زیرا این سربازان، آذوقه موجود را مورد استفاده قرار داده و در توزیع آن نیز اخلال ایجاد می‌کردند14. قحطی سخت و مهیبی اکثر نقاط ایران را فرا گرفت، تا آنجا که حتی عده‌ای، ریشه درختان را خورده، و حتی به مراتب تکان­دهنده­تر از آن، آدم­خواری نیز روایت شده است. آنفلوانزا که اروپا را فرا گرفته بود، در ایران هم شایع گردید و هزاران نفر را به کام مرگ فرستاد، رقم مرگ­ومیر ناشی از بیماری و گرسنگی، بسیار بالا بود15. حتی در پایتخت کشور، تهران، هم تلفات فراوان بود: «بقدری این امراض زیاد بود که خیلی اتفاق می­افتاد تمام اهلِ یک خانه از بزرگ و کوچک باین مرض مبتلا می­شدند. عدّۀ اموات تهران ناشی از این امراض، اگرچه احصائیه‌ای که ثبت و ضبط شود وجود نداشت، ولی مسلّماً به روزی صد الی دویست نفر می­رسید و این وضع از اواسط زمستان تا اواخر بهار و سرخرمن دوام داشت16».   در همان مقطع زمانی، غرب و شمال­غرب ایران به دلیل قحطی، نقل ­و انتقالات نیروها، خروج نیروهای روس و بی­نظمی به وجود آمده در این نیروها، به ویرانی کشیده شد البته، گفته شده که مردم بیچاره آن نواحی، به جنایتِ راهزنان نیز خو گرفته بودند17. درجنوب ایران، وضعیت بهتر از این نبود، پایان جنگ، تأثیر چندانی بر رفع کمبودهای موجود، بی­قانونی در روستاها و فساد گستردۀ مقامات حکومتی نداشت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. برای آگاهی بیشتر در این مورد، و پی بردن به عللِ آن. نک: جان فارن، مقاومت شکننده، ترجمه: احمد تدین، تهران: موسسه رسا، 1377ش، صص195-223. 2. نمونه­های متعددی از این معضلات اجتماعی را می­توان در کتابهای: هانری رنه دآلمانی، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، مترجم: علی­محمد فره­وشی، تهران: ابن­سینا، 1335ش؛ یحیی دولت­آبادی، حیات یحیی، ج3و4، تهران: فردوسی، 1371ش؛ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج2و3، تهران: زوار، 1341ش؛ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران: زوّار، 1344ش. 3. محمدعلی کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران (انقراض قاجار و استقرار پهلوی)،مترجم: حسن افشار، تهران: نشر مرکز، 1380ش، ص49. «به نقل از کتاب: یادداشت­های ملک‌المورخین و مرآت‌الوقایع مظفری». 4. همانجا. 5. همان، ص51 . 6. همان، ص50 . 7. همان، صص49-50 . 8. محمدعلی محلاتی، خاطرات حاج سیاح، به کوشش: حمید سیاح، تهران: ابن سینا، 1346ش، ص543 . 9. همان، ص49 . 10. برای آگاهی کامل­ از عللِ این بی­ثباتیِ سیاسی. نک: محمدعلی اکبری، «ظهور موقعیت بحرانی در مشروطه ایران»، مجله تاریخ، تهران: دانشگاه تهران، سال دوم، شماره 2، صص49-62. 11. عبدالله مستوفی، همان، ج3، ص 169 . 12. نک. نیکی کدی، ایران در دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمه: مهدی حقیقت­خواه، تهران: ققنوس، 1381ش، صص114-115. 13. پرسی سایکس،تاریخ ایران، ترجمه: محمدتقی فخرداعی، ج 2، بی­جا: چاپخانه رنگین، 1330ش، ص614. 14. همان، ص681. 15. نک: نیکی کدی، همان، صص120-121. 16. عبدالله مستوفی، همان، ج2، ص513.  17. نک. نیکی کدی، همانجا؛ همچنین پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ج 1، تهران: چاپخانه حیدری، 1369ش، صص372-373. https://iichs.ir/vdcicuar2t1ap.bct.html
iichs.ir/vdcicuar2t1ap.bct.html
نام شما
آدرس ايميل شما