پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ حسن ارسنجانی سیاستمدار عصر پهلوی است که همعصرانش دو تصویر متناقض از او روایت میکنند: گروهی او را فردی شجاع و متهور مینامند که مدافع صادق حقوق اقشار پاییندستی است؛ چنانکه حتی ملکالشعرای بهار در رثایش شعر میسرود.[1] از سوی دیگر نیز گروهی پرشمارتر، او را فردی تندرو و بسیار غیرقابلاعتماد میدانستند که تنها به فکر رسیدن به قدرت از راه چنگ زدن به قوای حاکم است. ساواک در گزارشی نظر خود را درباره او چنین آورده است: «حسن ارسنجانی حتی برای یک ثانیه قابل اعتماد نیست و حسب منافعی که دارد رنگ، دوست، ایده و افکار سیاسی عوض میکند. بهعلت جاهطلبی برای رسیدن به مقام هر کاری که بتواند میکند».[2] سیاستمداری که چندان طالعش سعد نبود تا به قهر محمدرضا پهلوی گرفتار شد و از دایره سیاست برون افتاد. این نوشتار نگاهی دارد به زندگی او.
از تولد تا اولین تجربه ریاست
حسن ارسنجانی فرزند سیدمحمدحسین ارسنجانی یک روحانی رده پایین اهل ارسنجان فارس و طرفدار انقلاب مشروطه متولد سال 1101ش در تهران و در خانوادهای روحانی بود.[3] او به همراه خانواده و نیروهای بختیاری جهت اعاده مشروطیت به تهران مهاجرت کرد تا دوره ابتدایی را در دبستان پهلوی و دوره دبیرستان را در دبیرستانهای دارالفنون و سنایی به پایان برساند. بعد هم مشغول تحصیل در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و اشتغال در بانک کشاورزی شد. در همان زمان نیز به تهیه طرح تأسیس تعاونیهای روستایی پرداخت[4] و پس از تأسیس به ریاست آن رسید. او اولین مرحله این طرح را در منطقه دماوند اجرا کرد ولی به دلیل آنکه در تضاد منافع مالکین بود با مخالفت آنها مواجه شد. این مخالفتها با تحریکات و حتی تهدیدات جانی علیه او همراه شد و در نهایت به کنارهگیری ارسنجانی از این کار منجر گردید.
حسن ارسنجانی
شماره آرشیو: ۱-۷۹۱۷-۷ع
آغاز حیات سیاسی
ارسنجانی در سال 1320ش از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و شروع به نوشتن مقاله در روزنامههای «نبرد» و «ایران ما» با نام مستعار «شیخ حسن محلاتی» کرد. او بعدها به کمک خسرو اقبال برای دریافت مجوز نشریه به نام «داریا» در دادگستری درخواست کبر سن داد و در سال 1323 این نشریه را منتشر کرد که چندان خوشایند سلطنتطلبها نبود. از دید آنها او «بهطور خطرناکی جمهوریخواه» بود اما انگلیسیها ارسنجانی را «بهطور فاحشی مارکسیستی و روسها ذاتا فاشیست» میدانستند.[5]
او در سال 1321 به عضویت حزب میهنپرستان درآمد، اما مدتی نگذشت که از این حزب جدا شد و به حزب پیکار پیوست. بعد هم در سال 1322 همراه افرادی همچون ملکالشعرای بهار، محمود محمود و رضا آذرخشی حزب «آزادی ایران» را تأسیس کرد. پس از آنکه قوامالسلطنه حزب دموکرات را بنا نهاد با موافقت بیشتر اعضای این حزب، دو حزب آزادی ایران و دموکرات، ائتلاف کردند. در این میان، ارسنجانی نیز چندان به قوام نزدیک شد که یار همیشگی و نویسنده اغلب نطقهایش شد. او پیش از انتخابات مجلس پانزدهم، مدت کوتاهی در شهرداری رشت مشغول به کار شد. وی دلیل رفتنش به رشت را همراهی با آزادیخواهان گیلانی بیان میکند، آزادیخواهانی که بهتازگی حزب جنگل را تشکیل داده بودند.[6] در شرایطی که طرفداران حزب بهشدت در حال افزایش بودند ارسنجانی به گیلان آمد. چون او و همحزبیهایش نمیدانستند در صورت شکست در روی کار آوردن دولت قوام چه باید بکنند. ارسنجانی میگوید: «آیا باید در تهران بمانیم و سرگرم حرف زدن بشویم یا آنکه تهران را ترک کنیم و به افراد وطنپرست جنگلی ملحق شویم؟»[7]
او در سال 1326 در انتخابات مجلس پانزدهم پیروز شد، اما در نخستین اجلاس فراکسیون اکثریت مجلس پانزدهم، اعضا بیتوجه به دستورات قوام به اعتبارنامه هر نماینده تنها طبق تشخیص فردی خود رأی دادند و اعتبارنامه ارسنجانی را رد کردند. یکی از دلایل رد اعتبارنامه او به گفته یکی از نمایندگان، این بود که ارسنجانی «فقط یک روزنامهنویس بود آنهم روزنامهنویسی با سوابق سیاسی مشکوک».[8]
احمد قوام و حسن ارسنجانی (عکس مجله تهران مصور)
شماره آرشیو: 2186-۴ع
در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، ارسنجانی در کنار مصدق قرار گرفت و از او حمایت کرد. اما وقتی رزمآرا ترور شد او که گمان میکرد مصدق در این ترور دست دارد از حمایت او دست کشید.[9] با آغاز قهر و استعفای مصدق، در دولت مستعجل قوام در تیرماه 1328، معاون سیاسی دولت شد. پس از کودتای 1332 ارسنجانی به دانشگاه تهران برگشت و در سال 1335، با دفاع از رساله خود با عنوان «حاکمیت دولتها در سازمانهای بینالمللی» دانشنامه دکترای خود را دریافت کرد.[10]
همزمان با فعالیت احزاب دولتی در دهه 1330، ارسنجانی بار دیگر به فعالیتهای سیاسی روی آورد و در پاییز ۱۳۳۶ «جمعیت آزادی» را بنیان گذاشت. اما عمر این حزب کوتاه بود و در اسفند همان سال با اشاره دربار این حزب تعطیل شد. ارسنجانی نیز به اتهام مشارکت در کودتای سرلشکر ولیالله قرنی به زندان افتاد، اما پس از مدت کوتاهی آزاد شد.[11]
چند سال بعد در اردیبهشت 1340، در دوره نخستوزیری علی امینی شانس به او رو کرد؛ چون امینی تصمیم گرفت تا سه وزارتخانه را به طرفداران اصلاحات بدهد که ارسنجانی هم یکی از این سه نفر بود و به وزارت کشاورزی رسید. او که از همان ابتدای دهه 1320، مدافع اصلاحات ارضی بود،[12] با آغاز کارش در وزارت کشاورزی، در عرض چهار ماه، نخستین گام جدی را در جهت تقسیم اراضی در سراسر ایران برداشت. ارسنجانی از اجرای این قانون سه هدف داشت. مهمترین هدف او، تضعیف زمینداران و رهاسازی کشاورزان از کنترل مالکان بود که هدفی سیاسی بود. هدف بعدی او افزایش تولید کشاورزی از طریق ایجاد انگیزه اقتصادی در میان دهقانانی بود که با اجرای این قانون، صاحب زمین میشدند. سومین هدف او، هدفی اجتماعی مبنی بر افزایش درآمد مردم روستا و توزیع عادلانه درآمد کشاورزی بود.[13] این قانون در واقع به کاهش قدرت طبقه سنتی عمدتا ملاک منجر میشد که از رقبای حکومت بودند. در نتیجه این تغییر، قدرت حکومت افزایش مییافت.
بهتدریج ارسنجانی به دلیل ارائه ایده اصلاحات ارضی و اجرای آن به چهرهای مشهور در کشور تبدیل شد که با سفرهای مکرر به مناطق روستایی ایران و فعالیتهایش در میان مردم محبوب شده بود. او کنگره ملی کشاورزان را پیش از رفتن از وزارت کشاورزی در دیماه سال 1341 در تهران برگزار کرد و در آن از حقوق و موقعیت جدید کشاورزان سخن گفت و به آنها راه سازماندهی را یاد داد.[14] همین هم به پاشنه آشیل او بدل شد؛ چون شهرت و محبوبیت او محمدرضا پهلوی را نگران کرده بود؛ بالاخره همین هم موجب شد تا او که پس از برکناری امینی در ابتدا از سوی شاه تحمل شده بود در سال 1342 مجبور به استعفا و راهی سفارت ایران در رم شود تا بعد هم نام و نشان او در کلیه مطالب رسمی درباره اصلاحات ارضی حذف گردد.[15] او در ایتالیا ازدواج کرد و صاحب پسری شد و چندی بعد از همسرش جدا شد.[16]
محمدرضا پهلوی به اتفاق چند تن از همراهان هنگام اعطای اسناد مالکیت به یکی از کشاورزان.
در تصویر حسن ارسنجانی نیز مشاهده میشود
شماره آرشیو: 3128-۴ع
ارسنجانی در رم نیز همچنان دل در گروی صدارت داشت و در این مسیر نیز برخی نشریات خارج از کشور او را همراهی میکردند.[17] ازاینرو، تنها یک سال در ایتالیا دوام آورد؛ معزول شد و به ایران بازگشت. از این تاریخ ارسنجانی، دیگر برای حضور در مسئولیتهای دولتی فراخوانده نشد و به کار وکالت پرداخت.[18]
ارسنجانی نویسنده توانمندی بود و قلمی شیوا داشت. او در بررسی و تحلیل مسائل سیاسی و فنون روزنامهنگاری مهارت داشت اما در شغل وکالت و دادگستری با آنکه از سال ۱۳۲۳ تا ۱۳۴۸ به آن مشغول بود، شهرتش او را به موکلینش مینشاند نه مهارتش.[19] در نهایت ارسنجانی روز شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۴۸ش در 48 سالگی بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت.[20] درحالیکه به نظر میرسد حیات سیاسیاش خیلی زودتر پایان یافته بود.
پینوشتها:
[1] . پرونده حسن ارسنجانی، ج 1، برگه 43 به نقل از: سیدحمید روحانی، «اصلاحات ارضی و رژیم صهیونیستی، رژیم صهیونیستی و اصلاحات ارضی شاه»، فصلنامه تخصصی پانزده خرداد، ش 3 (بهار 1384)، ص 198.
[2] . یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1387، ص 287.
[3] . نورالدین ارسنجانی، دکتر ارسنجانی در آینه زمان، تهران، قطره، 1379، صص 27-28.